طبری: «تیزهوشی، فرهنگ، خردمندی، رشادت، و تدبیر» او را ستوده...
-----
داد و دادگستری
بر پایهی آن چه نویسندگان ایرانی و عرب نوشتهاند، خسرو انوشیروان هنگام نشستن بر تخت شاهنشاهی به بزرگان سپرده بود که با مردمان به درستی و عدالت رفتار کنند. با این همه کارگزاران بلند جایگاه باز هم بر مردم سخت میگرفتند و کارهای ناشایستی انجام میدادند. ----خواجه نظام الملک--- در کتاب ---سیاستنامه--- از یکی از بزرگانی یاد میکند که انوشیروان آن را والی آذربایجان کرده بود. والی میخواست باغ و نشستگاهی بزرگ برای خود بسازد، اما کلبه و زمین پیرزنی مانع کار او بود و چون پیرزن به فروش راضی نشد، کلبه و زمین را بهزور از او گرفتند و هنگامی که بهای زمین را خواست، پاسخش نداند.
پیرزن به دادخواهی به نزد انوشیروان رفت. انوشیروان فرمان داد پیرامون داراییهای والی آذریبایجان بررسی کنند. هنگامی که انوشیروان پی برد آن والی چه سرمایهای برای خود انباشته است، گفت:?آن که چندین نعمت دارد و هر روز از بیست گونه طعام و بره و حلوا و قلیهی چرب و شیرین خورد و ضعیفی دیگر که از پرستار خدای تعالی باشد و در همهی عالم دو نان داشته باشد و آن دو نان را نیز به ناحق از او بستانند و او را محروم گردانند، بر او چه واجب آید؟? پس فرمان داد که پوست او را بکنند و گوشت او را به سگان بدهند و پوست را از کاه پر کنند و بر در سرا بیاویزند و هفت روز منادی کنند که هر که پس از این ستم کند با او همان کنند که با این کردند.
در زمان انوشیروان برخی از مجازات ها نیز تعدیل شد. پیش از اصلاحات انوشیروان راهزنان، زناکاران، یاغیان، فراریان از جنگ و از دین برگشتگان، به جزاهای بدنی سخت یا اعدام محکوم میشدند. آن گونه که در ---نامهی تنسر--- آمده است، انوشیروان فرمان داد که:?از دین برگشتگان را به زندان افکنند و برای یکسال به هر وقت او را خوانند و نصیحت کنند و برهان آورند و شبه را بر طرف کنند و اگر به توبه و استغفار بازآید، آزادش کنند و اگر پافشاری کرد، او را بکشند.? همچنین فرمان داد اگر بزهکاری به قطع عضو محکوم شد، عضو او را به گونهای قطع کنند که او از کار باز نماند. برای نمونه، بینی زناکار را میبریدند و اگر بزهکاری به جزای نقدی محکوم میشد و پس از پرداخت جریمه بار دیگر به جرمی دست میزد، بینی و گوشهایش را میبریدند.
---------------
وی حکومت را کاملا تجدید سازمان داد؛ در انتخاب دستیارانش فقط شایستگی را ملاک قرار داد و توجهی به رتبه و مقام نکرد؛ و بزرگمهر، مربی پسرش، را به وزارت برگزید که وزیری ارجمند از کار درآمد. وی سپاه بنیچهای ملوکالطوایفی را با یک ارتش دایمی با انضباط و شایسته جایگزین کرد. نظم مالیاتی عادلانهتری ایجاد کرد، و قوانین ایران را مدون ساخت. برای اصلاح آب شهرها و آبیاری مزارع سدها و ترعهها ساخت؛ زمینهای بایر را با دادن گاو، وسایل کشاورزی، و بذر به دهقانان حاصلخیز کرد؛ تجارت را با ساخت، تعمیر، و نگاهداری پلها و راهها رونق بخشید؛ و آنچه در توان داشت با شور و غیرت وقف خدمت به مردم و کشور کرد. ازدواج را، به این عنوان که ایران برای حفظ مرز و بوم خود به جمعیت بیشتری احتیاج دارد، تشویق ـ اجباری ـ کرد. مردان مجرد را، با تأمین جهیز زنان و امکانات تربیت فرزندان از بودجۀ دولتی، به کودکان بینوا را به خرج دولت نگاهداری و تربیت کرد. وی بدعت را با مرگ سزا میداد، اما مسیحیت را، حتی در حرم خود، تحمل میکرد. فیلسوفان، پزشکان، و دانشمندان را از هندوستان و یونان در دربار خود گردآورده بود و از مباحثه با آنان دربارۀ مسائل زندگی، حکومت، و مرگ لذت میبرد. یک بار در طی مباحثه این سؤال پیش کشیده شد: «بزرگترین بدبختی چیست؟» یک فیلسوف یونانی پاسخ داد: «پیری توأم با فقر و بلاهت»؛ یک هندو جواب داد: «روحی آشفته در جسمی بیمار»؛ وزیر خسرو با بیان این جمله تحسین همگان را به خود جلب کرد: «به گمان من بزرگترین بدبختی برای انسان این است که پایان زندگی خویش را نزدیک ببیند، بی آنکه به فضیلت عمل کرده باشد.» خسرو ادبیات، علوم، و دانش پژوهی را با گشاده دستی حمایت میکرد، و مخارج ترجمهها و تاریخنگاریهای بسیار را تأمین کرد؛ در زمان سلطنت او دانشگاه جندیشاپور به اوج اعتلا رسید. وی امنیت خارجیان را چنان حفظ میکرد که دربارش همواره پر از بیگانگان متشخص بود.چون بر تخت شاهی نشست، میل خود را برای آشتی با روم اعلام کرد. یوستینیانوس، که نقشههایی برای افریقا و ایتالیا داشت، موافقت کرد؛ و در سال 532، آن دو «برادر» یک قرارداد «صلح ابدی» امضا کردند.
---------------