علل شروع دست اندازی به خاک ایران از زمان پیامبر شروع شده بود و فراریان مزدکی هم در این حملات کم تاثیر نبودند.
حکومت خودمختار حیره یک حکومت عربی تابع ایران بود که بعد از شاهپور دوم دارای استحکامات مناسب جهت جلوگیری از اقوام کم تمدن عرب به مناطق متمدن ایران بود و ال منذر انرا اداره میکردند.متاسفانه در زمان خسرو جنگ ذوقار پیش امد و تعداد کمی از سپاهیان ایران در بیابانها بعلت طولانی شدن جنگ و عدم پیشبینی اب مورد نیاز جان باختند و حاکم برکنار شده حیره که عامل این جنگ بود خود را تسلیم خسرو کرده و خسرو اورا زیر پای فیل انداخت. بعد از این حادثه برای حیره مرزبان ایرانی تعیین کردند و این اشتباه بزرگ خسرو بود.ال منذر سالها اعراب بیابانی را مهار کرده بودند و در جنگها متحد ایران بودند.
بعد از یکپارچگی دینی اعراب و فروکش جو مسلمان شدن چون تمام قبایل اسلام اوردند دیگر نمیتوانستند به کاروانهای هم شبیخون بزنند و تمامی یهودی ها و نصاری ها را هم وادار به جزیه کرده بودند و خشکسالی عجیبی در مناطق عمان و یمن شروع شده بود و قبایل زیادی نیازمند مناطق جدید برای زندگی بودند و البته همه افراد قبایل یمنی مسلمان نبودند و جدا از مسیحیت و یهودیت و مزدکیان دو شخص دیگر همزمان پیامبر همراه با او ادعای نبوت کرده بودند.یکی از انها توسط ابوبکر کشته شد و دیگری داماد عمر شد و از فرماندهان قادسیه بود.عمر این افراد را با خانواده هایشان روانه فرات کرد تا روستاهای ایرانی را با فرماندهی خالد غارت کنند.
سپاه عظیم خسرو بعد از مرگ سردار بزرگ ایران شهروراز پراکنده شد و عده زیادی از سواران و نظامیان ایران در سوریه و افریقا ماندند و عده ای در اسیای صغیر و عده ای حتی به ارتش روم پیوستند و گروه دیگری را سرداران عرب نزد خود نگاه داشتند و فریب اعراب را خوردند و در روایتها هست که متحد اعراب بوده اند.کشور را دوباره بخاطر شرایط ضعیف دولت مرکزی و بحق نبودن حکومت یزدگرد جو و شرایط ملوک الطوایف فرا گرفته بود و مالیات پرداخت نمیشد و استانها بدنبال خودمختاری بودند.
سالها فشار جنگ با روم و اذیت موبدان زرتشتی قشر وسیعی از مردم را ازرده بود و بجز خاندانهای ساسانی کسی از انها حمایت نمیکرد و خطر اعراب را حس نمیکردند و فقط دوست داشتند حکومت ساسانی عوض شود.مهمترین عامل شکست یک حکومت نارضایتی مردم است.
مانویان و مزدکیان و مسیحیان همه برای اعراب جاسوسی میکردند.
مثنی پور حارثه خبر ضعف دولت مرکزی ایران را برای اولین بار به اعراب و خلیفه رساند و انها متوجه شدند که ایران در 2 سال 9 شاه عوض کرده و خالد مامور شد در زمان ابوبکر اولین حمله را به یمن بکند و موفق شد .این حمله زمان پوراندخت صورت گرفت و دولت مرکزی هیچ کمکی به مرزداران ایرانی یمن نکرد.
مجموعا فقح ایران با 14 جنگ صورت گرفت که فقط ایرانیان در جنگ پل بر اعراب غلبه یافتند و 13 جنگ دیگر را باختند.بعد که ارتش اصلی پایتخت که از اصیلزاده های ساسانی تشکیل شده بود در قادسیه شکست خورد کمر ایران شکست.دیگر خبری از سردارانی مثل تهم شاهپور و شهبراز و شاهین بهمن زادگان و بهرام چوبینه نبود.
اعراب که با فتح یمن جسور شده بودند حیره را غارت کردند و به فرات رسیدند . بعد از پیروزی قادسیه صلحی را که با یزدگرد کرده بودند شکستند و به تیسفون حمله کردند.در کمتر جایی از شکستن صلح عمر سخن گفته شده!!!!!
کسیکه بعد از جنگ نهاوند حرف و گزارش تقسیم غنایم را نزد خلیفه عمر میزند در کتاب طبری هم به ان اشاره شده حرف از 100000 نیروی عرب میزند نه سی هزار نفر!!!.کل سپاه اشرافزادگان ساسانی و سربازان عادی پایتخت که در تیسفون حاضر بودند 25000 بیشتر نبودند و در تاریخها به دروغ 100000عنوان شده اند.
در جنگ زنجیر پادگان ایرانی فقط 700 نفر نیرو داشته زیرا برای مقابله با اعراب خود را بهم زنجیر کرده بودند و اعراب زنجیرها را به اسارت نزد خلیفه بردند .و وزن انرا اگر بررسی کنی متوجه کم بودن سربازان پادگان مرزی میشوی اما ان جنگ ها را اعراب خیلی بزرگنمایی کردند.
در یک کلام مردم ایران وقت بجز خاندانهای اصیل از حکومت یزدگرد و موبدان ناراضی بودند اما بعد از جنگ قادسیه و حلوان فهمیدند چه بر سرشان امده که دیگر دیر شده بود و سردار بزرگی مثل جالینوس و رستم فرخزاد یا فرخ هرمز در کشور نبود که سپاهیان شرق و شمال و جنوب را سازماندهی کند و یزدگرد خود فاقد این تجربه بود و تلاشش بی ثمر ماند.در روایتها گفته شده که حتی سپاه همرا یزدگرد را کنارنگ یک استان کوچک به شهر به بهانه نداشتن جا راه نداد در حالیکه کل سپاه همراه یزدگرد 4000 نفر بود.حتی اعراب حیره هم که نژاد عربی داشتند در کنار ایرانیان صاحب تمدن خاص خود شده بودند و از ورود اعراب بیابانگرد ناراحت بودند ولی کاری نمیتوانستند بکنند.گروهی از اسوباران ایران برای اینکه مناطقشان اشغال اعراب شده بود و خود در سپاه اعراب برای ندادن مالیات میجنگیدند در مقابل سربازان ایرانی قرار گرفته بودند اما دلیلی بر اعتقاد راسخ انها به اسلام نبود.
سپاهیان اعراب قسانی همیشه متحد روم بودند و جنگ با نیروها و ارتشهای منظم را میدانستند.کسانیکه میگویند اعراب چگونه ارتشی منظم را شکست داده سخت در اشتباهند.در این جنگها اعراب بسیار منظمتر از سپاهیان ایران و روم بوده اند .
نکته دیگر رقابت بین دو سردار وقت ایران فیروزان سردار پارسی و رستم فرخزاد سردار پارتی در جنگ قادسیه بوده که گویا شیرویه نام فرزند فیروزان مسلمان و در سپاه اسلام بوده و در روز چهارم جنگ قادسیه در حالیکه سپاه ایران در حال پیروزی بوده سمت چپ را خالی کرده و عقب نشینی میکند.بعد ان رستم مجبور میشود سپاه ذخیره را به ان قسمت بفرستد و خودش تنها میماند و طوفان که شروع میشود گروهی اعراب در لباس ایرانی به راحتی خود رابه رستم میرسانند و او را میکشند .33 فوج از بزرگزادگان ساسانی حتی بعد از مرگ رستم و درخواست عقب نشینی جالینوس معاون رستم به عقب باز نمیگردند و تا لحظه مردن میجنگند که عمروی نام فرزند فرمانروای قبلی حیره منذر نیز در کنار اصیلزادگان ایران برضد اعراب تا اخرین لحظه میجنگد. جالب است فرزند سردار ایرانی فیروزان در سپاه عرب و فرزند منذر شاه عرب حیره که حتی پدرش توسط خسرو زیر پای فیل انداخته شد در سپاه ایران!!
زمانیکه فتح نهاوند صورت گرفت که انهم با خدعه اعراب انجام شد در ایران مقاومتهای محلی زیادی صورت گرفت اما تا قیام ابومسلم خراسانی ایران در سیطره اعراب بود.مازندران و کابل دیرتر تسلیم شدند.اعراب هر شهری را که ترک میکردند مردم ان شهر دوباره زرتشتی میشدند و این حکایت از زور گفتن اعراب بوده است.