قتل عام ارامنهی ایران توسط سربازان عثمانی در سال ۱۹۱۵
یکی از روزها که در اتاق بودم ٬ صدای داد و فریاد از بیرون شنیدم . پنهانی از پشت پرده سرک کشیدم و نتوانستم آن چه را که می دیدم، باور کنم.
یک زن جوان حامله ( ارمنی ) را دیدم که موهای مشکی بسیار زیبا و بلندی داشت و نیمه برهنه وسط کوچه افتاده بود و به عساکر ( سربازان ) عثمانی که احاطه اش کرده بودند، التماس می کرد که به بچه اش صدمه نزنند.
عساکر دور او می رقصیدند و می خندیدند و فریاد می زدند. هر بار که دور او می چرخیدند، تکه ای از لباسش را پاره می کردند. زن جوان در ماه آخر بارداری بود و احتمالا از مخفیگاه خود خارج شده بود تا از حکیم “افتخار” برای زایمان کمک بخواهد، اما عساکر قبل از این که به خانه حکیم برسد، او را یافته بودند.
… سربازان ( ارتش ترکیه عثمانی ) به او لگد می زدند و یکی از آن ها شروع به بالا و پایین کردن روی شکم برجسته ی او ( زن ارمنی حامله ) کرد. آخرین کلمات زن جوان را شنیدم که می گفت به کودکش صدمه نزنند.
در این موقع، یکی از عساکر شمشیر خود را بیرون آورد و شکم زن باردار را از بالا به پایین درید. زن فقط فریاد کوتاهی کشید و ساکت شد…
یکی دیگر از عساکر دست خود را به درون شکم زن جوان برد و بچه ی کاملی را بیرون آورد و با شمشیر خود آن را به دو نیم کرد و با پوزخندی آن را به سمت مادرش پرتاب کرد…
کتاب «آروسیاک بازماندهی خوی»، نوشته: خانم رزماری هارطونیان
ترجمه: زهره باوندی، انتشارات: نشر افکار ۱۳۸۸ تهران
صص۷۶،۷۷