Rokhshai, il primo assistente dell'intelligenza artificiale iraniana Rokhshai, il primo assistente dell'intelligenza artificiale iraniana
Galleria di immagini e video

La poesia di questa mia luce senza tempo ed eterna

babak-khoramdin

Questa mia luce eterna
Qiblah e rifugio del bene di questo paese
این همیشه سبز- این همیشه پاک
È sempre brillante e rumoroso
Questo è chiaro fino alla corrente dei tempi
این طلوع بی‌غروب و مهر بی‌کران
Questo glorioso altopiano è al sicuro dai morsi


Sempre orgoglioso nella transizione del bene e del male
Il nido Delfroz è la mia casa
در زمانه‌ای چنین تباه و سرد
Il suo sigillo è la mia migliore scusa
Sotto il cielo luminoso
از درون سینهٔ ستبر سنگها
می‌جهد به خاک چشمه‌های نور
وز پس غبار می‌کشد به دوش خاطرات دور
Diga di Dafine Eshgh, diga di Khazane Shur
Come se fosse ancora dopo secoli
آن زمان که ماه می‌دمد به ناز پشت کوهسار
بر ستیغ کوه قلعه گاه بذ می‌شود عیان
وز پس حصار جلوه می‌کند روح بابکان
بابک غیور از فراز کوه می‌رود به تک
در رکاب او شیهه می‌کشد اسب راهوار
Questa è una razza di leone coraggioso
در سکوت شب می‌رود به پیش
La montagna e il cielo sono il suo rifugio
در بلور ماه موج می‌زند
نقش گنگی از عهد باستان
می‌درد ز هم پردهٔ زمان
La polvere di anni lontani è visibile —
کاروانی از خلق خسته جان
دیده ناروا خور ده ناسزا
تازیانه از دست تازیان
مانده از ستم زیر بار غم
فقر و احتیاج – Jizya e tributo
میکشد به دوش بار ذمه این خلق ناتوان
Per disperdere quella corte di oppressione, per bruciare quella casa di oppressione
در خیال من جلوه میکند باز بابکان
شعله میکشد در نگاه او گرم و آتشین خشم بی امان
È un coraggioso leone di montagna dal manto dorato
Accanto a lui, Red Jamgan, Jemla Jan Sapar
راه بی‌عبور کوهها بلند قله سر فراز
لرزه افکند کاخ ظلم را گرد یکه تاز —-
سال‌های سالکاخ اهرمن در تب شکست
سال‌های سال – Per paura dei nemici umili
سال‌ها نبرد رزم و کارزار
سال‌ها جدال فتح و افتخار—-
نقش‌های گنگ می‌دود به هم
پنجه‌های شب نقش دیگری میکشد کنون
Si può vedere il ruolo dell'astuzia e del sangue
یار نیمه راهحیله و جنون
آنکه میزدی لاف دو ستی از برای او
خنجر جفا می‌کشد کنون در قفای او
آسمان سیاه چهره‌ها دژم خلق ناامید
میکشد به بند شیر شرزه را روبه پلید
آه روز گار روزگار دون روزگار تار بخت واژگون
بابک دلیر زیر یوغ و بند! ژنده شیر نر بسته در کمند؟
آه از این ستم وای از این فسون
شهسوار یل میرود اسیر تا به سامرا نزد گرگ پیر
فوج دشمنان ترک و تازیان روز و شب همه در کنار او
لیک در قفا قلب ملتی میتپد ز غم سوگوار او
معتصم همان خصم بد نهاد
بار گاه او خانه فساد خود نشسته در انتظار او
پیر و نوجوان کودک و کلان
گرد دارالعام صف کشیده‌اند
بابک غیور باردای سرخ
بر نشسته بر پیل کوهوار
همچو شیر نر پر دل و جسور همچو کوه بذ سخت و استوا ر
جمع تازیان گرد او به صف
نیزه‌ها به دست تیغ‌ها به کف
معتصم بر او بانگ می‌زند:
مرد ناخلف کیستی؟ بگو..
نیست پاسخی بهر پرسشش
دیدگان خلق سوی بابکان خیره میشود
آن دلیر گرد میرود به پیش
خورده بر لبش مهری از سکوت
نیش خنجری در نگاه او
بار دیگرش میدهد ندا:
آی خیره سرکر شدی مگر؟ نام خود بگو
بابک و سکوت یک جهان پیام در سکوت او
زهر نفرتش میچکد ز رو
معتصم ز خشم نعره میکشد: ای بریده کام با من و سکوت؟
آنگه از جنون میکشد غریو : “مرد تیغ زن کتف او بزن” —–
مردک پلید میرود به پیش می‌درد به تن سرخ جامه‌اش
Il suo sangue brillante gocciola nella sporcizia scura, quello sguardo puro
Ma per orgoglio, in modo che il nemico non veda la sua faccia gialla
می‌زند به رخ رنگ لاله از زخم خون فشان
چهره میکند از گلاب خون رنگ ارغوان
آنگه از زمین سوی آسمان خیره می‌شود
شاد و پرتوان بر خدای جان سجده میبرد
آه کردگارای همیشه یاردر ره وطن سهل باشدم مرگ و افتخار –
باز معتصم می‌زند نهیب:
تیغ زن بزن کتف دیگرش برکنش زبان مثله کن تنش
بابک دلیر در زلال خون آورد خروش
واپسین ندا از گلوی او میرسد به گوش
اینک ای وطن ای همیشه پاک
مرگ را چه باک
بی بها سری خونبهای تو گر فتد به خاک؟” —-
باز نقش‌ها می‌دود به هم
سایه‌های شب می‌کشد مرا سوی آسمان
تا شکوه عشق تا سرای نور تا ستارگان
بینم آن زمان در سکوت شب
روح خرمش جلوه میکند پشت کوهسار
بانگ مبهمی میرسد به گوش از پس حصار
“Babak Delir Khorrami si fida della tua buona discendenza
کی فتد به خاک آن درخت سبز
آنکه زاده شد از برای عشق
Quando perirà ciò che è stato sacrificato?
در ره وطن بهر افتخار؟

تهران بیست و نهم دیماه هزار و سیصد و هشتاد

(Homa Arjangi)

Rokhshai, il primo assistente dell'intelligenza artificiale iraniana Rokhshai, il primo assistente dell'intelligenza artificiale iraniana

Shamshad Amiri Khorasani

Conoscere la storia e la cultura dell'Iran è come entrare in un mondo in cui non ci aspetta nulla tranne l'amore e l'onore e talvolta la tristezza, forse la nostra storia è immagazzinata nella memoria dei nostri geni in modo che possiamo usarla per espandere l'autocoscienza e l'autocoscienza . .

Articoli Correlati

sottoscrivi
Notificami
ospite

0 Commenti
Feedback in linea
Visualizza tutti i commenti
Pulsante per tornare all'inizio