آثار باستانی و ارزش های تاریخیایران باستانحکومت ماد هافردوسی بزرگ

همانی زمان و مکان و نام و نشان پادشاهان ماد با کیانیان

پادشاهان-کیانی-و-مادی

چکیدۀ مقاله که در آغاز متن مقاله مستتر است: ترتیب و توالی و زمان و مکان و نام و نشان پادشاهان ماد به وضوح نشانگر آن هستند که اینان همان کیانیان اوستا و کتب پهلوی و شاهنامه هستند که تحت نامهای یا القاب مترادف خودشان معرفی شده اند که ما این نامها و یا القاب ایشان را جداگانه به ترتیب توالی تاریخی شان می آوریم تا ساده تر مورد مقایسه و تحقیق قرار گیرند:

:پادشاهان ماد

 دایائوکو (٧١۵- ٧۶٨ ق.م)، اوپیته یا اوپیس (?۶٨۵- ٧١۵ق.م) [دارای چهار اولاد ذکور]، خشثریتی (۶۴٧- ?۶٨۵ ق.م)، فرائورت (۶٢۵-۶۴٧ ق.م)، کی آخسارو (۵٨۵- ۶٢۵ق.م) و آستیاگ (?۵۵۵- ۵٨۵ق.م).

:پادشاهان کیانی

 کی قباد، کی اپیوه[دارای چهار اولاد ذکور]، کیکاوس (یعنی پادشاه سرزمین چشمه ها= پارتوکا/ناحیه کاشان)، فرود- سیاوش، کیخسرو و آژدهاک (که نامش با اژی دهاک بابلی= یعنی خدا- پادشاه ماروش بابلی یعنی مردوک مشتبه شده و از رده پادشاهان کیانی خارج شده است).

پیشگفتار: مشکل اول در باره طرح و بررسی این موضوع این است که اکثر ایرانشناسان یا تخصص در تاریخ مدون ایران باستان دارند یا تخصص در اساطیر ایران باستان، نه تخصص در هر دوی آنها. در این باب خصوصاً تخصص کافی در جزئیات تاریخ ماد و تاریخ ملی کیانیان مد نظر است. چون در عین حال می دانیم که ما در تاریخ و اساطیر ایران باستان دو تاریخ به موازات هم داریم که به درستی با هم آشتی و مطابقت داده نشده اند: در تاریخ مدون پادشاهان اساطیریاسکیتان، میتانیان، مادها، هخامنشیان را داریم و در تاریخ به روایات ملی اوستا و شاهنامه (تاریخ اساطیری) پیشدادیان، کیانیان، نوذریان. در تاریخ مدون کیاخسارو (هوخشتره) و کوروش را داریم و در مقابل در تاریخ اساطیری کیخسرو و فریدون را. چنانکه گفته میشود گره کور معمای تاریخ اساطیری به زمان زرتشت سپیتمان میگردد که گروهی از ایرانشناسان وی را غیر تاریخی، گروهی متعلق به قرن نهم و هشتم پیش از میلاد و سرانجام گروه سوم که پیروان هرتل و هرتسفلد باشند به درستی او را متعلق به قرن ششم پیش از میلاد یعنی دوره کوروش هخامنشی می پندارند.

مشکل خود این مقاله این است که آن چکیده و فشرده مطالب و نتایج صدها مقاله است که شرح و بسط آنها در ١٠ کتاب جمع آوری شده است. به هر حال این نوشته ها ناخواسته در تأیید و تکمیل نظریه هرتل و هرتسفلد می باشد که زرتشت سپیتمان را معاصر کوروش هخامنشی می داند و پسر خواندۀ وی به شمار می آورد.

چون نتیجه گیریها را غالباً خود از راه تطابق دو منبع تاریخ مدون و تاریخ اساطیری بدست آورده ام، لذا غالباً برای روانی و سلاست کلام همزمان از ذکر منبع صرف نظر نموده و آنها را در پایان گفتار نام برده ام. ولی اگر لازم باشد می توانم به سطر به سطر به ذکر منابع اساسی آنها بپردازم.

در پایان این مقدمه گفتنی است در باب موضوع جالب این همانی سپیتاک سپیتمان پسر خواندۀ کوروش  و زرتشت سپیتمان که نخستین بار هرتسفلد آن را دریافته است و من در این مقاله به طور گذرا از آن سخن گفتم، باید بیفزایم که وی همان گائوماته بردیه (سپنداته، اسفندیار) است که در روایات ملی و خبر خارس میتیلنی همچنین تحت نام زریر (زریادر) ظاهر میگردد. وی در عهد پدرش سپیتمه و پدر بزرگ مادریش (آستیاگ) حاکم آذربایجان بوده است ولی در عهد کوروش مکان فرمانروایی وی به بلخ منتقل شده است. این همان موضوعی است که منابع باستانی در مورد زرتشت سپیتمان میگویند: “زادۀ ماد بود و نشستنگاهش بلخ“. در باب شایعه بردیای دروغین و راستین باید گفت که داریوش در این باره برای توجیه کودتای خویش نه نقل حقیقت بلکه صرفاً شایعه ای را بیان نموده است که در نزد عوام شایع بوده است. واقعیت این است که وقتی شایعه خبر در گذشت کمبوجیه در مصر به ایران می رسد گائوماته بردیه به عنوان نائب السلطنه کمبوجیه بعد از ملاقات با برادرخوانده اش وه یزداته بردیه (پسر کوچک کوروش) در پیشیا اوادا در فارس حکومت خویش و برادرخوانده اش را با اعلام اصلاحات اجتماعی و اقتصادی مهمی بر امپراطوری هخامنشی رسمی اعلام نموده بوده است. در باره دلیل تعدد اسامی و القاب این مصلح بزرگ اجتماعی که هر کدام بعدا نام فرد جداگانه ای تصور گردیده اند، باید گفت که این بی شک به سبب محبوبیت بیش از حد وی و پدرش  سپیتمه هوم، به عنوان دستگیر کننده مادیای اسکیتی (افراسیاب) بوده است. چنین موردی را تنها در باب آترادات پیشوای آماردان قهرمان رهایی بخش ایرانیان مادی در مقابل آشوریان را می توان یافت که در روایات ملی وی را تحت القاب کرساسپ (گرشاسب)، نریمان، کریمان (کرساسپ نریمان)، سام، رستم و آذربرزین در می یابیم که بعداً در روایات ملی هر یک تبدیل به شخص تاریخی جداگانه ای شده اند.

اشکال اساسی نظریه هرتل و هرتسفلد در باره معمای تاریخ اساطیری ایران با وجود درک درست زمان و مکان و شخصیت تاریخی زرتشت همین موضوع در نیافتن این همانی کیانیان و مادها بوده است که آرتور کریستن سن (متوفی به سال ١٩۴۵) مؤلف کتاب معتبر کیانیان نیز آن را در نیافته است. چون در عهد ایشان تاریخ ماد کاملی چون تاریخ ماد تألیف دیاکونوف (چاپ ١٩۵۶) هنوز تدوین نشده بوده است. لذا هرتل وهرتسفلد به سهو از جمله کی خسرو روایات ملی را به جای کی آخسارو (هوخشتره) با کوروش (فریدون) سنجیده اند. نظریۀ هرتل و هرتسفلد با این مقاله و مقالات مربوطه دیگر به خوبی اصلاح و تکمیل میگردد.

متن گفتار

ترتیب و توالی و زمان و مکان و نام و نشان پادشاهان ماد به وضوح نشانگر آن هستند که اینان همان کیانیان اوستا و کتب پهلوی و شاهنامه هستند که تحت نامهای یا القاب مترادف خودشان معرفی شده اند که ما در ابتدا این نامها و یا القاب ایشان را جداگانه به ترتیب توالی تاریخی شان می آوریم تا مورد مقایسه قرار گیرند:

:پادشاهان ماد

 دایائوکو (٧١۵- ٧۶٨ ق.م)، اوپیته یا اوپیس (?۶٨۵- ٧١۵ق.م) [دارای چهار اولاد ذکور]، خشثریتی (۶۴٧- ?۶٨۵ ق.م)، فرائورت (۶٢۵-۶۴٧ ق.م)، کی آخسارو (۵٨۵- ۶٢۵ق.م) و آستیاگ (?۵۵۵- ۵٨۵ق.م).

:پادشاهان کیانی

 کی قباد، کی اپیوه[دارای چهار اولاد ذکور]، کیکاوس (یعنی پادشاه سرزمین چشمه ها= پارتوکا/ناحیه کاشان)، فرود- سیاوش، کیخسرو و آژدهاک (که نامش با اژی دهاک بابلی= یعنی خدا- پادشاه ماروش بابلی یعنی مردوک مشتبه شده و از رده پادشاهان کیانی خارج شده است).

چرا کیقباد همان دایائوکو نخستین فرمانروای ماد است؟

١- ترادف نامها: به قول استاد پورداود عنوان کی (کَوَ) و نام کواد به معنی فرمانروا هستند. بر اساس اشاره دیاکونوف نام دایائوکو (دهیو- کَوَ) نیز به معنی فرمانروای کشور است.

٢- کی قباد سرسلسله پادشاهی خاندانی است که اعضاء آن شش تن بوده اند: کی قباد،کی اپیوه، کی کاوس (پادشاه سرزمین چشمه ها)، فرود-سیاوش، کی خسرو، آژدهاک. بعلاوه اعضاء فرعی خانواده که لهراسب و پسرش ویشتاسپ (گشتاسپ) بوده اند. متقابلاً اعضاء خاندان پادشاهان ماد عبارت بوده اند از شش تن به اسامی دایائوکو، اوپیته-اوپیس، خشثریتی پادشاه کاشان، فرائورت، کیاخسارو (هوخشتره) و آستیاگ (آژدهاک خبر موسی خورنی) و اعضاء فرعی که عبارت از سپیتمه جمشید (یا کوروش سوم) و پسرش مگابرن ویشتاسپ بوده اند.

٣- حامیان کی قباد ویتیریسا و اوزو (زو) بوده اند. حامیان دایائوکو، رؤسای اول پادشاه اورارتو و ایرانزو پادشاه ماننا بوده اند.

۴- مطابقت وقایع و اخلاف: مطابق کتیبه های آشوری دایائوکو (دیوک خبر هرودوت) پسر فرائورت در سال٧١۵ قبل از میلاد پادشاه ماد که حاکمی از جانب ماننا بود و پسرش را برای جلب اتحاد و دوستی نزد رؤسا پادشاه اورارتو فرستاده بود، همراه با خانواده اش توسط سارگون دوم از محل حکومتش در سمت شهر میانه حالیه به هامات در سوریه تبعید شد.  مطابق هرودوت وی ۵٣سال حکومت کرد. یعنی آغاز حکومت وی حدود سال ٧۶٨ پیش از میلاد بوده است. خود سارگون دوم در سال ٧٠۵ پیش از میلاد در حوالی دژ کولومیان (تخت سلیمان) به دست ایشپاکای اسکیت (فراسپ) کشته شد. بعدها اسکیتان سه بار دیگر از قفقاز گذشتند: در سال ۶٧٢ – ۶٧٣ پیش از میلاد که ایشپاکای (اسپارگاپیتس) و با پسرش پارتاتوا (لیکوس= تور/گرگ) باز آمد و ایشپاکای در ضمن قیام مادها در گذشت و پارتاتوا با آشور مصالحه نمود و داماد اسرحدون پادشاه آشور گردید. بار سوم حدود سال ۶٢۵ میلادی که مادیای اسکیتی (گنوروس) پسر پارتاتوا بعد از عبور از دربند قفقاز در شهر گنجه اران فرائورت را به قتل رساند و خود داماد پادشاه آشور آشوربانیپال گردید. بار چهارم که بازگشت مادیای اسکیتی از شمال حدود سال ۵٩٧ پیش از میلاد به کشته شدن وی در کنار دریاچه ارومیه (چئچست) توسط کی آخسارو (هوخشتره) انجامید. هرودوت به درستی آخرین بازگشت اسکیتان به رهبری مادیای اسکیتی تحت رهبری مادیای اسکیتی را به ماد کوچک بعد از فتح آشور و محاصره نینوا (در واقع ویرانی نینوا) آورده و آن را با جنگ لیدیه که گویا در تعقیب اسکیتان روی داد، ربط داده است.

از آنجاییکه بین تاریخ تبعید شدن دایائوکو به سوریه و تاریخ خلع آستیاگ ۵۵٧- ٧١۵ پیش از میلاد یعنی ١۵٨سال فاصله است لذا به سبب بزرگی این رقم سالهای حکومت برای سه فرد در تاریخ ماد، در خبر هرودوت که در بین دایائوکو (دیوک) و این سه تن فرمانروای مادی به اسامی فرائورت (با ٢٢ سال حکومت)، کی آخسار (با ۴٠ سال حکومت) و آستیاگ (با ٣۵ سال یا در ست تر با توجه به زمان حکومت کوروش، ٣٠ سال) که وی نام برده، نام افرادی از این سلسله از قلم افتاده اند. این از قلم افتاده ها باید هم باید درست بین عهد دایائوکو و فرائورت بوده باشند. دیاکونوف در تاریخ ماد نام هر دو تن از قلم افتاده را از روی کتیبه های آشوری به صورت اوپیته (اوپیس) پادشاه پارتاکی (سرزمین کنار چشمه= منطقه کاشان) و خشثریتی پادشاه کارکاشی (= کاشان) آورده ولی متوجه تعلق داشتن اوپیته (اوپیس) به پادشاهان ماد نشده و دومی یعنی خشثریتی را با پیروی از بقیه ایرانشناسان با فرائورت یکی دانسته و جایی با تردید میگوید بین فرائورت و دیوک دو نام از قلم هرودوت افتاده است یکی علامت سؤال و دومی خشثریتی. خشثریتی در جریان قیام مادها در سال ۶٧٣ پیش از میلاد رهبری بلامنازع مادها را بر عهده داشته است. نظر به اینکه سپاه ارسالی آشوربانیپال به رهبری رئیس رئیسان آشوری شانابوشو در حدود سال ۶۶٧ پیش از میلاد که در تعقیب خشثریتی به شهر آمُل مازندران هر گز از آنجا بر نگشتند و ماد بعد از آن تاریخ تبدیل به دولت مقتدر و مستقلی شد، معلوم میشود که این سپاه آشوری در سرزمین دور افتاده مازندران توسط آماردان و مادها تار و مار شده اند. خشثریتی مکان فرمانروایی خویش را  در سال ۶٧٣ پیش از میلاد در مقابل تهاجم اسرحدون پدر آشور بانیپال از کارکاشی (کاشان) به شهر دور افتاده آمول (آمُل) در مازندران منتقل ساخته بود.

چرا کی اپیوه همان اوپیته/اوپیس فرمانروای مادی است؟

١- مطابقت نامها: یوستی نام اپیوه (ائیپی ونگهو) را مایل به نیکی معنی نموده و کلمه سانسکریتی اَئوپَیی-کَ که حاوی ریشه نامهای اوپیته (اوپی- یته، دادگر) و اوپیس (اوپی- ایس، خواهان عدالت) است به معنی دادگر، عادل و منصف است.

٢- مطابقت مکان و زمان: در باره اوپیته (اوپیس) پادشاه مادی ما قبل خشثریتی سه گزارش موجود است که یکی ضمن نامه ای است از سوی رئیس آشوری ناحیه خارخار (دیواندره) در بین سالهای٧٠۶- ٧١۴ به سارگون دوم عنوان شده است: “نامه هابل.١٢٩: … راجع به آرپیته (یا اوپیته به خوانش ای.م. دیاکونوف) امیر دهکده اوریاکو، که وی گشود (به روی دشمنان) برای پادشاه و مخدومم نقل خواهم کرد. وقتی که من عازم خدمت پادشاه و مخدومم شدم او (اوپیته) به شاپاردا گریخت. نابوتاکی تانی، برده پادشاه شنید که او و اواکساتار (هوخشتره) با یکدیگر مکاتبه کرده و متحد شدند. چهار پسر او با او هستند. همان روزی که وارد (در بازگشت) کار-شاروکین (=خارخار) شدم به راماتی نامه نوشتم که: « کسان خود را بفرست.»”

اوپیته (اوپیس) باید همان پسر دایائوکو باشد که به گروگان نزد رؤسا پادشاه اورارتو فرستاده شده بود و بعد بر گشته در دره قزل اوزن به فعالیت برای بر قراری ادامه حکومت پدرش دایائوکو پرداخته بود. ولی چنانکه از نامه هابل ١٢٩ بر می آید آنجا را مناسب فعالیت نیافته و از آنجا گریخته به سوی نواحی دیگری در ماد روی آورده بود. در عهد سناخریب (۶٨١- ٧٠۵ پیش از میلاد) از او و چهار فرزندش خبری نیست. ولی در عهد اسرحدون (۶۶٩-۶٨٠ پیش از میلاد) از فرمانروایان پارتاکی (سرزمین کنار چشمه= سمت کاشان) و پارتوکّا (سرزمین آب چشمه گسترده، پارتاکانا= اصفهان) و اوراکازابارنا (ورکس پرنه) به اسامی اوپیس (=ترقیخواه) و زاناسان (دانامنش) و راماتی (شادی و رامش دهنده) نام برده شده است که در مقابل مردم عاصی آن نواحی  از مقامات آشوری یاری جسته بودند. نامهای کارکاشی (کَر- کا-شی/ساگ بیت= محل عمارتهای سنگی) محل فرمانروایی خشثریتی همان پارتاکی (یعنی محل کنار چشمه) است که پیش از وی سلف او اوپیته (اوپیس) در آنجا فرمان می رانده است. اوراکازابارنا (ورکس پرنه یعنی پر از دژهای نیرومند) همان شهر آشتیان است که نامش در منابع قدیمی عهد اسلامی به صور ابرشتیان (اپر-خشت-یان= محل دژ نیرومند) و ورّه (دژ واقع در بلندی) و ورشه (محل دژ) ذکر شده است. هیئت اخیر یاد آور نام بسیار باستانی ورخشه (محل دژ نیرومند) یا همان ورهشی (مرهشی) است که مکان آن بین عیلام و سرزمین کوتیان ذکر شده است.

٣- مطابقت تعداد چهار پسر کی اپیوه با چهار پسر اوپیته/ اوپیس که سرانجام از اورارتو و ناحیه رودکها (در قسمت علیای رود قزل اوزن) به ناحیه پارتوکا (حوالی کاشان) روی آورده بودند. یعنی همانجا که خشثریتی (کیکاوس) علیه آشوریان قیام نمود.

چرا کی کاوس همان خشثریتی سومین پادشاه ماد است؟

١- ترادف نام و لقب: در اوستا لقب کیکاوس، نیرومند (= خشثره/خشتره) است و این به صورت خشثریتی (نیرومند باشنده) نام رسمی این فرمانروای مادی است.

٢- پدر کی کاوس (پادشاه سرزمین چشمه ها) یعنی اپیوه با چهار پسر خویش از سوی سرزمین فرمانروایی ویتیریسا با جنگ و گریز به سوی سرزمین ری و سرزمین کارکاشی (محل عمارت سنگی) یا همان کاشان (=محل عمارت) آمده بود که به نام بیت ساگ بیت (محل عمارت سنگی) نیز نامیده می شده است.

متقابلاً منابع آشوری میگویند اوپیته (اوپیس) که از سوی پدرش دایائوکو ابتدا نزد رؤسا پادشاه اورارتویی گروگان بود بعد با چهار پسر خویش به دره قزل اوزن آمد ولی چون آنجا را نا امن یافت به سوی سرزمین پارتاکی (سرزمین کنار چشمه ها) روی آورد.

٣- کی کاوس در سمت کوه ارزیفیه (کوه عقاب/ کرکس) با دیوان (آشوریان) به نبرد پرداخت و با عقابانش (منظور مردم سمت کوه ارزیفیه) از بالای البرز به شهر آمل نزول کرد و در آنجا در محاصره دیوان (آشوریان) قرار گرفت.   متقابلاً خشثریتی در سمت کوه کرکس کاشان به نبرد با اسرحدون پادشاه آشوری بر خاست و چون یارای مقاومت در خود ندید از بالای البرز به شهر آمل مازندران گریخت. وی در عهد آشور بانیپال سپاهیان آشوری را که به سرداری رئیس رئیسان شانابوشو در تعقیب وی به شهر آمل مازندران آمده بودند به یاری آترادات پیشوای آماردان شکست داده و تار و مار نمود و ایران  مادی بعد از این واقعه (هفتخوان رستم، گرشاسپ، آترادات) برای نخستین بار در تاریخ مستقل شد: واقعه هفتخوان رستم یا نبرد گرشاسپ با دیوان بزرگ در کنار دریای مازندران یک واقعه بسیار مهم اساطیری در تاریخ ایران بوده است: گرشاسپ یا کِرِساسپ در اصل مرکب است از کرس=راهزن و سپ= در هم کوفتن یعنی در مجموع به معنی در هم شکننده راهزنان و ستمگران است. قهرمانی وی نیز نظیر روتستهم در سمت دریای فراخکرت یعنی مازندران است. پدر وی ثریته را سگهای وحشی جنگلی (ببران مازندران) می درند. روتستهم (رستم، یعنی ریشه کن کننده ستمگران) بنا به قول مارکوارت ایرانشناس معروف آلمانی همان گرشاسپ است. چه هفتخوان رستم نیز در مازندران اتفاق می افتد و در شاهنامه رستم هم از همان خانواده گرشاسپ می باشد. از جانب دیگر فرامرز (بسیار بخشاینده یا بسیار ضربت خورده) پاره پاره شده به دست بهمن (دیوان دژ بهمن) مطابق همان اورواخشیه اوستا برادر گرشاسب است. سگستان رستم یا همان سرزمین سگساران (لفظاً یعنی سگ سروران) در اصل همان سرزمین کاسپیانه (کا-سپی-یانه، یعنی محل سگپرستان) یعنی مازندران است، نه سمت زرنج. در عهد کوروش و هخامنشیان این قهرمان مازندران با نام اصلیش آترادات پیشوای مردان (آماردان) نامیده می شده است. نام آذربرزین (یعنی آتش بلند پایه) با بهمن (در واقع دیوان دژ بهمن= آشوریان)  در سمت شهر ساری مازندران نبرد می کند و نام داتام کادوسی اساطیری (یعنی مخلوق نیرومند) گواه آن هستند. وی لشکریان آشوری (دیوان مازندران) را که در آغاز حکومت آشوربانیپال به رهبری شانابوشو برای دستگیری یا مصالحه با خشثریتی (کیکاوس) به شهر آمل مازندران آمده بودند تار مار می نماید و ایران برای نخستین بار صاحب دولتی مستقل و مقتدر میگردد.

چرا فرودسیاوش همان فرائورت است:

 

١- مطابقت نامها و خویشاوندی سببی با پارسها: در کوروشنامه گزنفون کوروش دوم (توس نوذری) نواده آستیاگ و خواهر زاده کیاخسارو (کیخسرو) و داماد و سردار وی معرفی شده است که درست می نماید. چه در واقع نامهای آستیاگ (ایشتی ویکو= ثروتمند) و فرائورت/فرورتیش (فرَ-وَرِت-ایش) در معنی خواهان دارایی بسیار مترادف بوده و به جای هم به کار می رفته اند. از این روی است که کتسیاس به جای نام فرائورت نیز نام آستیاگ را آورده و لذا به سهو کوروش دوم و سوم را فرد واحدی حساب کرده است. به نظر می رسد عنوان اوستایی فرائورت/فرورتیش (فرود سیاوش) یعنی سیاورشن در واقع سیه- وَرِ(ت)- ایشن= خواهان ثروت گسترده بوده است که به سهو به دارنده اسب سیاه ترجمه شده است. یعنی در واقع کوروش نواده دختری آستیاگ اول (فرورتیش) همین کوروش دوم (بر اساس شجره نامه هخامنشیان در نزد هرودوت) بوده است نه کوروش سوم.

٢- پسر و جانشین کی کاوس یعنی فرود-سیاوش در هجوم تورانیان به رهبری افراسیاب (پر آسیب) در شهر گنجک سیاوش کشته شد. متقابلاً فرائورت جانشین و پسر خشثریتی در هجوم غافلگریانه مادیای اسکیتی (داماد پادشاه آشور) در حوالی شهر گنجه اران به قتل رسید که هرودوت آن را به حساب آشوریان گذاشته است.

چرا کی خسرو همان کی آخسارو (هوخشتره) است؟

١- مطابقت نامها: سه نام کی خسرو (کی خشثرو یا کی آخسارو یعنی شهریار نیرومند)، کی آخسارو (شهریار نیرومند) و هئوسروَ (هئوسرونگهه، دارای شکوه و نیرومندی) با هم مترادفند:  صورت اصلی نام کی خسرو همان کی آخسارو (پادشاه نیرومند) یا کی خشثرو (شهریار نیرومند) است؛ در واقع عنوان اوستایی وی یعنی هئوسرونگهه نه چنانکه تصور شده به معنی نیکنام بلکه به معنی دارای سروری و بزرگی است یعنی مترادف با نام هوخشتره (یعنی دارای نیرومندی) است.

٢- کی خسرو، ائورو ساره را در سمت جنگل سفید (شهر زور) به قتل می رساند. متقابلاً ساراک پادشاه آشور بر اثر ترس از کی آخسارو (هوخشتره) در هنگام محاصره شدن نینوا و تسخیر آن خود را به درون شعله کاخهای خویش می اندازد. کی خسرو، دژ بهمن (به مان=خانه خوب) مقر دیوان را در سمت اردبیل (منظور اربیل) ویران میکند و به سلطه ایشان خاتمه میدهد. متقابلاً کی آخسارو شهر نینوا (=شهر برکت و نعمت) را کشتار و آن را تبدیل به ویرانه می نماید.

٣- کی خسرو بتکده کنار دریاچه چیچست را ویران می نماید. متقابلاً کی آخسارو شهر اورارتویی رؤسا در شمال دریاچه چیچست (خرابه های بسطام حالیه) را ویران می نماید.

۴- کی خسرو، با یک شبیخون افراسیاب تورانی (سکایی پر آسیب) قاتل پدر خویش سیاوش (فرود) را در کنار دریاچه چیچست دستگیر و به قتل می رساند. متقابلاً کی آخسارو، قاتل پدر خویش فرائورت یعنی مادیای اسکیتی را در کنار دریاچه اورمیه غافلگیر کرده و به قتل می رساند. مطابق اوستا و شاهنامه شکست دهندگان تورانیان (اسکیتان و سکاها) در عهد کیخسرو (کیاخسارو) سردارانش توس نوذری (کوروش هخامنشی دوم) و برادرش گستهم نوذری (آریارمنه هخامنشی) بوده اند.

چرا آستیاگ همان آژدهاک (اژیدهاک مادی) است؟

١- مطابقت نامهای آستیاگ (ایشتی ویکو= ثروتمند) با آژدهاک مادی (اژدیاک= ثروتمند)  اظهر من الشمس است. چه موسی خورنی مورخ ارمنی معاصر فیروز و بلاش ساسانی نام آستیاگ را به صورت اژدهاک آورده است. افزون بر این اینان در مطابقت داستان کودکی فریدون (فرائیتی-ون یعنی پیشرفت کننده و سیلابی = ثراتئونه اوستا یا فرائیدی-یئون= جهانگشا) و کوروش سوم (لفظاً مرد سیلابی) نیز به خوبی به هم می رسند.

٢- فردوسی مرکز حکومت ضحاک (آستیاگ و پادشاهان بابل) را هوخت کنگ (محل گنج خوب) نامیده است که در سمت اروند رود (دجله) واقع بوده است. این بیش از آن که نشانگر هگمتانه (همدان) باشد، نشانگر بابل (بَوری اوستا) است چه هیئت اوستایی بَوری شهر بابل در شکل بَو (بئو)- ری (رَیه) یعنی محل با شکوه معنایی معادل با نام هوخت کنگ (هو- خت- کنگ= محل گنج خوب) دارد.

در اوستا پایتختهای اژی دهاک شهرهای بَوری (بابل) و کویرینت (کرند) ذکر شده است. از آن جایی که مکان حکومت پادشاه معروف کاسیان یعنی آگوم کاک رمه (به ظاهر به معنی اژدهای دارنده شمشیر خونین) هم کرند (کرینتاش، کویرینت) و هم بابل بوده است، لذا وی را می توان اژی دهاک (ماروَش) عهد پیشدادی شمرد. در مورد خلق و خوی استبدادی وی باید گفت که وی بومیان شمال غربی فلات ایران را کوتیان بی خرد نامیده است. از آنجایی که دورۀ حکومت ضحاک (اژی دهاک) در شاهنامه هزار سال ذکر شده است لذا معلوم میشود عنوان اوستایی اژی دهاک بر دیگر پادشاهان بابل نیز اطلاق شده است. در بابل تصور میشده است خدایی گیاهی به نام نین گیش زیدا، از هر شانه اش ماری رسته است. نام خدای ملی آشور یعنی آشّور به معنی خندان معادل نام عربی ضّحاک است. لابد معادل بابلی آشّور یعنی مردوک نیز که خدای ملی شهر بابل و سمبلش اژدهایی موش هوشو بوده است، اژی دهاک (ماروَش) به حساب می آمده است. در مجموع به نظر میرسد مرداس و ماردوش شاهنامه در جایگاه خدایگانی به جای مردوک، و ضحاک شاهنامه به جای آشّور بوده باشد.

چرا لهراسپ مطابق کوروش و همچنین سپیتمه است؟

١- مطابقت نام لُهراسپ (مرد مواج و سیلابی) با کوروش (سیلاب مانند):

مطابق شاهنامه پادشاه بزرگی که بعد از کیخسرو (کیاخسارو) فرمانروای ایران میگردد لهراسپ است. در سانسکریت واژه لَهری به معنی موج بلند و وسیع و واژه سپَ در اوستا به معنی در هم ش‍کننده آمده است. بنابراین می توان این نام شاهنامه ای را به معنی مَرد موج بلند و وسیع و سیلابی گرفت و آن به وضوح مطابق معنی نام کوروش در معنی مرد سیلاب مانند میگردد. می دانیم آستیاگ در رؤیایش کوروش نازاده را به صورت سیلابی می بیند که قاره آسیا را در خود غرق می‍کند. واقعه مرگ لهراسپ در سمت بلخ و ارتباطش با اسارت یهود هم یادآور کوروش است:
شهنشاه لهراسپ در شهر بلخ —— ب‍کشتند و شد روز ما تار و تلخ

بنابراین نام اَئوروت اَسپ را که هیئت اصلی نام لهراسپ بشمار می آید می توان در اصل در هیئت اَئوروتَ -سپَ به معنی موج سیلابی تند و در هم ش‍کننده گرفت. چون جالب است که واژۀ اورمی در سانسکریت که معادل اَئوروَ و ائوروت اوستا به معنی تیز و تند می باشد به معنی موج نیز هست. بدین ترتیب اَئوروتَ- سپَ معادل لهراسب به همان معنی مرد موج تند و سیلابی بوده است. در واقع نام مقبره کوروش موسوم به مادر سلیمان در اساس مزار سیلاو-مان یعنی مزار مرد سیلاب مانند بوده است.

در این رابطه گفتنی است دو پسر لهراسپ یعنی ویشتاسپ (سگ وحشی، ببر/پلنگ) فرمانروای کشور سفلی (اورارتو) و ماد و زریر (دانای دعاهای کهن) فرمانروای نواحی دروازه تنائیس (بین دربند قفقاز) تا دروازه کاسپی (درواز خوار) مطابق دو پسر خوانده یا برادرخوانده کوروش یعنی مگابرن (برنده نترس) و سپیتاک (فرد سفید و مقدس) پسران سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ) و آمیتیس (دختر آستیاگ، همسر بعدی کوروش) هستند که کوروش ایشان از محل های فرمانروایی سابق برداشته و به فرمانروای گرگان و دربیکان سمت بلخ انتخاب کرده بود. هرتسفلد، سپیتاک سپیتمان بلخ را همان زرتشت سپیتمان بلخ می داند.

در کوروشنامه گزنفون کوروش دوم (=توس نوذری یعنی چشمه توانا از خاندان حکومتی نو) نواده  دختری آستیاگ (آستیاگ اول) و خواهر زاده کیاخسارو (کیخسرو) و داماد و سردار وی معرفی شده است که درست می نماید. چه در واقع نامهای آستیاگ (ایشتی ویکو= ثروتمند) و فرائورت/فرورتیش (فرَ-وَرِت-ایش) در معنی خواهان دارایی بسیار مترادف بوده و به جای هم به کار می رفته اند. از این روی است که کتسیاس به جای نام فرائورت نیز نام آستیاگ را آورده و لذا کوروش دوم و سوم را فرد واحدی حساب کرده است. به نظر می رسد عنوان اوستایی فرائورت/فرورتیش (فرود سیاوش) یعنی سیاورشن در واقع سیه- وَرِ(ت)- ایشن= خواهان ثروت گسترده بوده است که به سهو به دارنده اسب سیاه ترجمه شده است.

راجع به کوروش اول گفتنی است که در منابع آشوری در حدود سال ۶۴٩ پیش از میلاد از کوروش اول یاد شده است که فرزند خود آروکو را به گروگان نزد آشور بانیپال فرستاده بود. گروهی با توجه به کتیبه داریوش در بیستون که به اختصار هخامنش را جد اول کوروش نیای کوروش معرفی نموده است، وجود سه کوروش شجره نامه خبر هرودوت را قبول ندارند ولی داریوش جای دیگر در همین کتیبه بیستون میگوید که “هشت نفر پیش از من شاه بودند و من نهمین از خاندان هخامنش هستم”. تصور من این است که داریوش صرفاَ یک راست فرمانروایان هخامنشی شجره نامه خویش بر شمرده است نه مجموع دو شاخه خاندان هخامنشی پارس و انشان را که همانا داریوش، ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیش پیش دوم، کوروش اول، کمبوجیه اول و چیش پیش اول و هخامنش بوده باشد.

در مورد عنوان خاندان فریدون یعنی آثویه (آسپیان، آسفیان) گفتنی است: آثویه (از ریشه سانسکریتی اَدهی یعنی محترم و نجیب) یادآور نام کمبوجیه (کامگار و دل پذیر زندگی کننده) و نیز عنوان آرتیان پارسها (پاک و درستکار) است. برهان قاطع نام آثویه را به معنی نفس کامل و نیکوکار آورده است.                                                                                                    

٢- مطابقت لهراسپ/اوروت اسپَ/یرواند با سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ):

نام اوروت اَسپَ (در هیئت یروانت اَسپ= دارای اسب پیر یا پیری بر افکننده) با پوروشسپ (بنابر استاد پورداود دارای اسپان پیر یا پیری برافکننده) مترادف است:

ادامه سلسله کیانیان (جای دیگر به صورت گودرزیان شاهنامه که افراسیاب را در کنار دریاچه چیچست دستگیر می نمایند) در شاهنامه و کتب پهلوی و اوستا در هیئت لهراسپ (ائوروت اسپ، یرواند قصیر السلطنه خبر موسی خورنی) همان سپیتمه جمشید داماد و ولیعهد آستیاگ که توسط کوروش به قتل رسید و همسرش آمیتیس (دختر آستیاگ) به همسری کوروش در آمد و پسرانش که همانا مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و زریادر سپیتاک (زرتشت سپیتمان، گائوماته بردیه، سپنداته، اسفندیار) بودند که این نوادگان دختری آستیاگ به صورت پسر خواندگان یا برادر خواندگان کوروش سوم (فریدون) در آمدند. این پسر دوم داماد کوروش و شوهر آتوسا دختر کوروش نیز بوده است.

اسطوره معروف زریادر (زریر برادر ویشتاسپ) و اوداتیس دختر شاه سکاها (منظور آتوسا دختر کوروش، هوتئوسا و هووی اوستا) را آتنه نویسنده و مورخ یونانی قرن سوم میلادی مؤلف کتاب ضیافت سوفسطائیان به نقل از خارس میتیلنی، رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران آورده است: آن دو در خواب عاشق همدیگر میشوند  و در جستجوی همدیگر بر می آیند سرانجام اوداتیس (= مخلوق نیک مترادف همان هووی همسر زرتشت سپیتمان) در یکی از جشنها او را مشاهده می نماید. خارس میتیلنی گفته است که این عشق در آسیا مشهور است و مردم بدان میل فراوانی دارند چنانکه در معابد و قصور و حتی در خانه های خود تصاویری از آن بر دیوارها نقش می کنند.

چرا ویشتاسپ کیانی همان مگابرن ویشتاسپ پسرخوانده یا برادر خوانده کوروش است؟

مطابقت نامها: چهار نام مختلف وی یعنی مگابرن (درنده نترس)، ویشتاسپ در هیئت ویشتَ-سپ (سگ وحشی) تیگران (منسوب به ببر) و کتایه (درنده) مترداف هم هستند: کتایه (درنده و پاره کننده در کُردی و سانسکریت) و برمایه (پردانش)، برادران کوروش در مقام همان مگابرن (ویشتاسپ، تیگران) و سپیتاک (زریادر، گائوماته بردیه) هستند. چه کتسیاس مگابرن (برنده نترس) را جایی پسر خوانده کوروش و جای دیگر برادر (در اساس برادر خوانده کوروش) معرفی می نماید.

معنی نام ویشتاسپ هخامنشی (ویشتا- سپ) با توجه به نام پدرش آرشام (خرس نیرومند)٬ سگ وحشی (پلنگ/ببر) است. این معنی نام تیگران فرمانروای ارمنستان در عهد روی کار آمدن کوروش نیز است. جالب است که خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران نیز ویشتاسپ کیانی برادر زریر- زریادر (دارنده سرودهای دینی کهن) را فرمانروای سرزمین سفلی (اور-آرتو= مل‍ک پایینی) و ماد آورده و برادر کوچ‍ک وی زریادر/زریر را فرمانروای ماد شرقی (از دروازه تنائیس= دربند تا در بند کاسپی= دروازه خوار) دانسته است. این دو برادر کیانی که گسترش دهنده آئین مزدایی به شمار رفته اند٬ در روایات تاریخی یونانی تحت زوج نامهای «اوروپاست و سپنداته (گائوماته) » و «مگابرن و سپیتاک» نامیده شده اند. کتسیاس میگوید که کوروش این دو برادر را [از مکانهای قبلی شان] به فرمانروایی گرگان و دربیکان سمت بلخ بر گماشت. از اینجا معلوم میشود ارژا- سپ (سگ جنگی/ببر) سمت خیونان که با ویشتاسپ نوذری-هخامنشی (فرمانروای خراسان)[در آغاز قیام داریوش] نبرد کرده است٬ همین ویشتاسپ کیانی بوده است نامهای تیگران و اوروپاست (دم دراز نیرومند) و مگابرن (درنده نترس) وی نیز به معنی ببر بوده اند. و همانطور که هرتسفلد دریافته برادر وی سپیتاک (فرد سفید و مقدس٬ حاکم دربیکان سمت بلخ) همان زرتشت سپیتمان است.جالب است که نام پدر تیگران یعنی یرواند قصیرالعمر (کوتاه سلطنت) بدین صورت خود در زبانهای اوستایی و سانسکریت به معنی دارنده پیری است و نام پدر زرتشت سپیتمان (یا همان زریر برادر ویشتاسپ) یعنی پوروشسپ نیز به معنی دارنده پیری برافکننده یا دارنده اسب پیر آمده است. موسی خورنی دو نام زنانه تیگرانوهی (درنده ماده) و زاروحی/زاروهی (ویرانگر و آسیب زن) را در رابطه با نام تیگران (ببر، بُرنده، درنده) فرمانروای ارمنستان در عهد آژدهاک (آستیاک) می آورد که در واقع نواده بزرگ دختری آستیاگ و پسر سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ) بوده است. از آن جایی که این تیگران مطابق همان مگابرن ویشتاسپ (ببر) یا همان کتایه (بُرنده) برادرخوانده/پسرخوانده کوروش است، لذا اولاَ معلوم میگردد که داستان عاشقانه شاهنامه ای گشتاسپ (ویشتاسپ) و کتایون دختر قیصر روم مربوط به همین تیگران و همسرش زاروحی است. ثانیاَ نام زاروحی در ترکیب ایرانی و سامی آن یعنی زا- روحی می توانست به معنی زاده روح گرفته شود که این تقریبا همان معنی نام اوستایی و سانسکریتی منیژه یعنی زاده خیال است. لذا خود نام ویوَن (وی-وَن/گیو[ن]) یا همان بیژن در معنی درنده و کشنده دشمن (= بهرام) نیز مطابق همان نام تیگران (مگابرن ویشتاسپ) است.

به نظر میرسد داستان نبرد بیژن با گرازان اشاره به موضوع به تصرف در آوردن تیگران، گرجستان (ورژن) یا حتی گرگان (سرزمین فرمانروایی او در عهد کوروش) بوده باشد. احتمال دارد ملکه زاروحی اهل گرجستان بوده است چه موسی خورنی تیگران را فرمانروای گرجستان  و اران (=آگوانک) نیز دانسته است.

زرتشت (زرتو-اَشت) به معنی دارای کالبد زرین و یا دانای سرودهای دینی کهن است و هیئت زرتوشترا (زرتو-اَشترا) ی نام وی هم به همین معنی دانای سرودهای کهن دینی است.

در روایات زرتشتی ویشتاسپ نوذری و ویشتاسپ کیانی مشتبه شده و یکی گردیده است. لذا لهراسپ و ویشتاسپ کیانی و سپنداته به حلقه پادشاهان هخامنشی (نوذری) بعدی یعنی وهومن سپنداتان (خشایارشا)، ارتخشتر وهومن (اردشیر درازدست) و داراب (داریوش دوم) و دارای دارایان (داریوش سوم) پیوسته اند و در جای کوروش سوم (یا آرشام)، ویشتاسپ هخامنشی و داریوش اول قرار گرفته اند.

قبایل ماد شامل کدام گروههای قومی بوده اند؟

 

بودین: یعنى مردم مربوط به بوته (ظرف و پیاله) در نام کُردان بادینی (اعقاب کوتیان/اسکیتان= مردم دارنده جام) زنده مانده است.

بوسین: یعنى دارندگان توتم بزکوهی-مار-شیر همان کردوخیان هستند که گروهی از سکائیان کیمری بوده اند و در اوستا نامشان به صورت خاندان فریان یعنی دوست ایرانیان ذکر شده است. کلمه سکا و کردوخ (=کَرد) و کُرمانج هر سه به معنی دارندگان توتم مار-شیر- بزکوهی هستند. به سبب اسکان آنها در قسمت علیای رود دجله کتب پهلوی و اوستا دجله را رود ارنگ یا رنگها یعنی رود بزکوهی [یا رود سیلابی] گفته اند.

مغ ها: این نام مطابق با نام لولوبی (لولو-بی) میتانی (میته-نی) و ماننایی (مان-نی) و ساگارتی است که جملگی به معنی مردم غارنشین همان مردم آذربایجان و حوالی جنوبی و جنوب شرقی آن منظور هستند که نام شان در نام گورانهای باختران و آذربایجان (در مفهوم غارنشین) زنده است. در ویکیپدیای جمهوری آذربایجان واژه خدا در زبان لولوبی، کیور آمده است که به نظر میرسد با واژۀ اوستایی و سانسکریتی کَئیریه/کارو (کردگار، آفریدگار) مربوط بوده باشد. واژۀ کیور/خیور در نام ملکیور/ملخیور (سازنده شراب مقدس) یکی از سه مؤبد اساطیری مسیحیان که به دیدار عیسی مسیح نوزاد شتافته بودند، هم به معنی سازنده و آفریننده دیده میشود.

آریزانتیان: یعنی نجبای حکومتی ماد شامل مردم نواحی ماد مرکزی مطابق مردم الیبی (=نجبا، مادها) در سمت بین ری و کرمانشاهان بوداند.

ستروخاتیان: یعنی محکم سخنگویان یادآور کردان زازاک هستند. ریشه نام کیمری/گیمری به صورت گوم در سانسکریت به معنی همهمه کردن مانند زنبوران عسل معنی میدهد و گوم- ری در سانسکریت-کُردی و اوستایی: به معنی بلند همهمه کنندگان. این معنی در نام زازاک (دیملی) زنده است. ارمیای نبی در باب ششم کتاب خود در تورات از عبارت “به آواز خود مثل دریا طغیان خواهند کرد” در باره کیمریان/ سکائیان کیمری استفاده می کند. به نظر می رسد نام پرنده معروف به قمری نیز به سبب صدای همهمه وی بوده باشد.

پارتاکانیان: یعنی مردم کنار رودخانه همان مردم کنار رودخانه زاینده رود اصفهان منظور می باشند.

:منابع اساسی مورد استفاده در اساس این تحقیقات سه دسته اند

١- منابعی که برای بررسی تاریخ ماد مورد استفاده قرار گرفتند: تاریخ ماد، تألیف ایگور میخائیلویچ دیاکونوف، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، تألیف م.آ. داندامایف. ایران باستان، تألیف حسن پیرنی.

٢- منابعی که برای شناسایی تاریخ اساطیری کیانیان مورد استفاده قرار گرفتند: کیانیان تألیف آرتور کریستن سن، تألیفات اوستایی ابراهیم پورداود و هاشم رضی.

٣- منابع بررسی جغرافیای تاریخی زادگاه زرتشت: زادگاه زرتشت تحقیق دکتر جیوانجی جمشید جی مودی، کتاب دینهای ایران باستان تألیف هنریک ساموئل نیبرگ. یسنا گزارش پورداود (جلد ١و٢) و یشتها گزارش پورداود (جلد ١و٢). بعلاوه گزارش شخصی از مکان کتابخانه اوستا (شی چیکان) و آتشکده قدیمی آذرگشنسب این جانب به اداره فرهنگ و هنر پیش از انقلاب. تطبیق دادن شخصیتها و مکانهای هر سه منبع به یاری فرهنگ لغات اوستایی و پهلوی و سانسکریت کاری است که این جانب به تدریج در عرض چهار دهه انجام داده ام.

ترکیب مطالب این سه دسته در رابطه با هم در مجموعه ده جلدی تاریخ اساطیری تطبیقی ایران و دو جلد مجموعه مقالات تاریخی و فرهنگی ادامۀ آنها در آخرین تألیفات این جانب جواد مفرد کهلان یافت میشوند.

این نوشتار تلاشی است از آقای جواد مفرد کهلان

شمشاد امیری خراسانی

شناخت تاریخ و فرهنگ ایران به نمونه ورود به دنیایی است که جز عشق و افتخار و گاهی اندوه چیزی انتظار ما را نمی کشد ، شاید تاریخ ما در حافظه ژن های ما ذخیره شده است تا بتوانیم با آن آگاهی به خود و فرا خود را گسترش دهیم .

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

19 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حسین

سلام ؛ اسمی از کاوه آهنگر در این مقاله برده نشده ؟

کریم

کیانیان همان مادها هستند در سلسله ی کیانی تعداد شاهان بیشتر است زيرا انها نام امیران و ریس طایفه های هم تبار مادها هستندکه با انهادر اتحاد بودند به احتمال زیاد همان امیران اقوام دیگر گوتی و پارسها می‌باشند که همراه نام شاهان ماد آمده است
مادها اجداد کردهای کنونی هستند در تبعید دیامو به سوریه کتاب‌های تاریخی بر این باورند هم تباران دیاکو او را نجات داده و از او حمایت کرده و باعث به قدرت رسیدن دیاکو شدند که در شمال رود دجله حکومت کوچیکی داشتند از هنیتجا معلوم میشود زبان انها با دیاکو کی بوده است که به او کمک کردند
شاهنامه و کتاب خدای نامیک اشکانیان را هم از نسل کیانیان شمرده است در جنگ ارش کمانگیر با یاغیان شرقی ارش موفق به سرکوب انها شده است آرش پسر بودم کی قباد میباشد و بعدها از همین ریشه که به سرتاپی شرق گماشته شده بودند بعد از هخامنشیان با حمایت اقوام ایران مجددا به قدرت رسيدند و سلسله ی اشکانیان را به وجود اوردند
زبان مادها همان زبان اوستا میباشد

افشین

درود بر دوستان
باید مد نظر بگیریم که علم باستان شناسی با اینهمه پیشرفت در کشور ما و تمام جهان در مراحل ابتدایی قرار داره و با پژوهش در اینده همه این سوالها به جواب خواهند رسید
در زمان ساسانی وقتی که کشور مذهب رسمی زردشتی رو قبول کرد روحانیون دینی خیانتی به تاریخ کردند و تاریخ ایران رو تغییر دادند بر مبنای اعتقاد به زردشت پس بزرگترین سلسله تاریخ ایران رو از تاریخ حذف کردند به نام اشکانیان یا پارتها
به چه علت؟
چون اشکانیان میترائیسم بودند و با ادیان دیگر کاری نداشتن و در اون زمان ایران آزادی دینی داشت و یکی از دشمنی های ساسانیان با اشکانیان همون تعصب در مذهب زرتشتی گری بود
ودر نگاه دیگر
بزرگترین پادشاه ایران به نام کوروش رو هم از هخامنشیان و تاریخ حذف کردند بخاطر اینکه کوروش به همه اعتقادات احترام میگذاشت و هرگز دین خودش رو به دیگران تحمیل نمیکرد
اگر شما به شاهنامه که تاریخ ایران هست رجوع کنید متوجه این حذف ها خواهید شد
ما تاریخ اشکانیان و پادشاهی کوروش رو از تاریخ دیگران و کتیبه ها و از حفاری های باستان شناسی بدست اوردیم
بطوری که هیچ کدام در شاهنامه که برداشتی از تاریخ ساسانیان بود وجود ندارد

خوب دوستان حالا شما فقط تاریخ مدرسه ای رو اینجا اوردید و تجزیه وتحلیل میکنید
برید عقب تر تاریخ ایران ماد و هخامنشیان نیست
شما تاریخ کاسیها رو اشاره نکردید اتفاقا کاسی ها بیشتر به کیانیها شبیه هستن
حدودا ۵۰۰۰ سال پیش بودند حدودا دو هزار و پنصد سال قبل هخامنشیان و وسعتشون ماورای دریای کاسپین تا جنوب ایران و تا هند بوده
با تمدن بابل و هند و اشور در معامله و جنگ بودند
و تمام دنیا دریای خزر رو به نام کاسپین میشناسند
پس احتمال جنگ ایران و توران در اون زمان زیاد بوده جالبه بدونید رستم از سیستان بوده
نام دیگر سیستان سکااستان هست
پس رستم از نژاد سکاها هست
و سکاها در اطراف دریای کاسپین زندگی میکردن
ما فعلا در مورد کاسی ها اطلاعات چندانی نداریم
شاید در اینده شکوه و عظمت ایران زمان کاسی ها بسیار بیشتر از هخامنشیان بشود
فقط باید صبور باشیم تا علم باستان شناسی با پزوهش های خودش و کشف آثار جدید به همه سوالهای ما پاسخ بدهد
و با علم اندکمان تجزیه و تحلیل های ناقص نکنیم
که در اینده به حرفهای ما بخندن

علی

آنچه پیداست خیلی از نامها در طول زمان تغییر کردن ولی احتمالا کی خسرو همون هوخشتره و آلپ ار تونگا همون افراسیاب هست . چون این دو در یک زمان یکی در ایران و یکی در توران جکومت میکردن .

Tarikh

داریوش یا دارایاوهومن ملقب به اسفندیار پسر کی ویشتاسپ کیانی از دودمان نوذر بود و کورش هم اساس متون مسعودی طبری و بلعمی سپهسالار ویشتاسپ و دست نشانده او در بابل بوده نه شاه ایران و استوانه کورش هم به میان رودان و فرمانروایی او در آن جغرافیا اشاره دارد.
بهمن که به تخت نشت روزگار کیانی به پایان رسید هرچند که او خود کیانی و از لهراسپیون و پسر کی ویشتاسپ سلحشور بود ولی ساختار چند بلوکی کیانی و چند شاهی را شکست و تک شاهی فلات ایران را تعریف کرد و دیگران که روزگاری شاه ایالت ها بودن به مقام خشتروپاون تبدیل کرد به همین دلیل بهمن یا داریوش دیگر کی بهمن نبود بلکه پایان لهراسپیون(لهراسپ و ویشتاسپ) آغاز اصلاحات بهمن و آغاز دولت سیاسی جدید به نام هخامنشیان بود که مرکز آنها ممسنی فارس در لیدوما از قبیله پتیش هووری بودن که ویشتاسپ نام این قبیله را به دهستان برد که پتیش خوری یا پتیشخوارگر نام گرفت.
پتیش هوری=خوری=هورشید و خورشید به معنای سرزمین برآفتاب یا برآفتابی که همین امروزه هم نام این قبیله از شیراز تا ممسنی کهگیلویه بویراحمد بختیاری و کرمانشا وجود داره و در کرمانشا هوره تاوی و از نسل کیانیان خود را می دانند.
ناحیه بهمیکان تیره بهمن یاری گشتاسپی و گرشاسپی و ناحیه همایگان(همای دختر ویشتاسپ) پارسیگان و…هنوز در ممسنی فارس هستند.
کورش از قبیله امرده یا ماردی ممسنی(ناحیه تیرمردان) و سپهسالار ویشتاسپ و ارگ بد پاسارگاد که خاندان او خان یا شاه قبیله ماردی بودن و مارگون کهگیلویه دره ماری ممسنی تیرمردان ممسنی مرودشت(مروی) همه از نام این قبیله سکایی تخارستانی از سرزمین مرو به نام امارده یا ماردی یا امرده یا مردی گرفته شده است.
ما شاهی به نام کورش نداریم او سپهسالار ویشتاسپ سلحشور پدر داریوش بود و به جای نبونید نشست و نبونید مشهور به بوخت نرسیه یا بخت النصر سپهسالار لهراسپ یا ائورت اسپه یا آرسام پدربزرگ داریوش بود.
کی پیشین(هخامنش)،منوش(چیش پیش) ارزان(آریارمنه)،لهراسپ(آرشام)،ویشتاسپ و بهمن(داریوش) که بهمن پایان کیانی و آغاز هخامنشیان هست.
لر یا لراسپیون و کی های ممسنی کهگیلویه بختیاری و بویراحمد از لهراسپیون هستن و اصالت آنها به ایرانویچ آسیای میانه بر می گردد و حتی ویندفر اشاره کرده که لرها به عنوان قوم جنگجو به همراه تیره هخامنشی ۸۰۰ سال پیش از میلاد از آسیای میانه آمده اند.
کیانیان کیخسرویی امروزه در سیستان هستند.
اینجا تنها مشکلی که وجود دارد تبارنامه بیستون هست که هردوت آن را کامل تر کرده از زبان خشایارشا و داریوشش گفته پشت در پشت نیاکان من شاه بودند و ویشتاسپ پیش از او بوده و هرگز از واژه ۲ تیره استفاده نکرده بلکه گفته پشت در پشت و اصولا خانداب کورش از قبیله ایی دیگر و هخامنشی نبودن و هردوت هم نوشته داماد هخامنشیان بود.
داریوش از ۶ شاه پیش از خود نام برده پشت در پشت و هردوت از ۸ تن پیش از داریوش که نه کورشی دومی وجود دارد نه کمبوجه ایی و اینها اصلا شاه نبودن.
هردوت حتی اشاره کرده کورش پدرش شاه نبوده و در جای دیگه اشاره کرده که یک پارسی رده پایین بود و ژان پرو و فرانسوا والت کورش را غاصب تاج آرشام و تیره ایی فرعی و دورافتاده از هخامنشیان و جنگ افروز معرفی کرده است.
ما شاهی به نام کورش تنها ۱۰۰ ساله که برامون تعریف کردن در هیچ سندی وجود ندارد او تنها سپهسالار ویشتاسپ بود و توسط ویشتاسپ که سحشوری زبانزدی میان پارسیان داشت در آسیای میانه کشته شد.
ویشتاسپ جنگاور دلیرترین پارسی که کلاهخود خود را به پرشاهین جنگی مزین می کرد و رسم سرداران دوره اسلامی هم بود و امروزه در تعزیه ها هم به کار می ره.
نهاده برسر کلاهخود ویشتاسپی بنهاده براسپ آن زین گشتاسپی.
داریوش یا بهمن هم پسر دلیر او بود و بزرگترین فرمانروای نظامی ایران تا به امروز که سکاها را نابود کرد و در ارتش هخامنشی به خدمت گرفت و در نامه ای که به شاه سکاها نوشت آنها را آواره که شهامت ندارند بمانند و با داریوش(بهمن) بجنگند خطاب کرد.
کورش تبلیغات بزرگش کرده هرگز جنگاوری چون ویشتاسپ و داریوش نبوده.

Baran

تحریف تاریخی ای که انجام شده بالاخره یجوری باید پوشیده بشه ،کیانیان پادشاه آریانا زمین بودند و مادها پادشاه پرشیا این دو از هم جدا بودند آریانا الان شده افغانستان کنونی وپرشیا ایران کنونی ولی خب تحریف تاریخی انجام شده بخاطر قدرت و شکوه آریانا و تصرفی که بر پرشیا داشت و به نام خود ثبت کند و آریانا را یک کشور نوظهور جلوه دهد بالاخره ماه از پشت ابر در میاد حیف که مردم با این تحریف ها زندگی کردند و زدودن یک باور غلط بسیار سخت است

کماندار خورشید

با سلام. با عرض پوزش من مقاله را خواندم. این مقاله فقط پر از کلمات قلمبه و اسامی باستانی است. با منطق هم جور نیست.
کیانیان قبل از هخامنشیان حکومت داشته اند. تمدن حاکم در جنوب غربی ایران که بعدها محل شکل گیری هخامنشیان بوده تمدن عیلام بوده و محدوده اصلی حکومت پادشاهان عیلامی که بنده آنها را همان پادشاهان کیانی میدانم از مرودشت و بیضا در استان فارس کنونی شروع شده و تمام خاک کهگیلویه و بویراحمد بخشهای غربی استان فارس و بوشهر بخش جنوبی چهارمحال بختیاری و اصفهان و استان خوزستان تا شهر شوش و کمی از خاک عراق در همین راستا را شامل می شده.
از طرفی نام قدیم شهر یاسوج در قلب این محدوده جغرافیایی شهر تلخسرو بوده که در این منطقه تپه ای باستانی با قدمتی ۵۰۰۰ ساله وجود دارد که آثار پایه های کاخ کیخسرو بر روی آن کاوش شده و هم اکنون نیز قابل مشاهده است. در شهر یاسوج و شهرستان بویر احمد مکانهای دیگری نیز وجود دارد که همه حکایت از حکومت پادشاهان کیانی در این منطقه دارند مثل مکانی به نام تل زال یا گردنه ای به نام گردنه بیژن یا غاری در کوه دنا به نام غار کیخسرو.
جالب است که داستان حکومت کیخسرو و نحوه مدفون شدن او در کوه دنا نسل به نسل بین مردمان این منطقه نقل شده در اینباره آنچه که شنیده ایم این است که کیخسرو در پایان عمرش در همین دشت یاسوج کنونی سران کشوری و لشکری را جمع کرده و در بالای همین تل خسرو جانشین خود لهراسب را معرفی و سپس برای استراحت در پایان عمر خود به قصد حرکت به سمت شمال ایران راهی کوه دنا میشود که به دلیل گرفتاری در برف و بوران شدید به همراه ۳۰ تن از ژنرالهای خود از جمله بیژن در کوه دنا زیر برف مدفون می شوند هم اکنون در همین منطقه شهری با نام سی سخت که برگرفته از همین موضوع است وجود دارد.
آثار زیادی از جمله گورستان های بزرگ عیلامی (گورستان دهنو و گورستان لما) در شهر یاسوج در چند سال اخیر کشف شده که می تواند مهر اثباتی بر قدمت بالای این منطقه و وجود تمدن های باستانی در این اقلیم باشد.
در شهرستان بویراحمد از پیشوند (کی) در ابتدای نام افراد مسن و بزرگان برخی طوایف زیاد استفاده میشود و از گذشته نامهای ایرانی پادشاهان کیانی بسیار مورد علاقه مردم این سرزمین بوده چنانکه اسامی همچون خسرو، قباد، لهراسب، گشتاسب، طهماسب، جاماسب و امثال اینها اسامی هستند که به نسبت سایر مناطق کشور در این منطقه بیشترین استفاده را دارند.
در کتب تاریخی مثل تاریخ ابن اثیر محل حکومت کیخسرو منطقه ای به نام کوهستان ذکر شده که مورخ آن را منطقه ای کوهستانی در همسایگی فارس و سپاهان(اصفهان) بیان کرده و این هم میتواند دلیلی بر این مدعا باشد. ظاهرا کوهستان محل حکومت پادشاهان بزرگ ایران بوده.

سوالات مهم:
اگر محل حکومت کیخسرو یاسوج کنونی نبوده چرا جانشین خود (لهراسب) را در این منطقه معرفی کرده؟
چرا پس از واگذاری حکومت به قصد استراحت در پایان عمر قصد عزیمت به شمال ایران را داشته؟
چرا نام مناطق زیادی در یاسوج و شهرستان بویراحمد مطابق نام های شاهنامه است؟
و….
بر اساس مستندات و منابع تاریخی، رستم اهل زابل و فرماندار کیخسرو پادشاه کیانیان در سیستان بوده
بر اساس مستندات و منابع تاریخی کیخسرو قاتل پدرش را تا مناطق شمال غربی ایران تعقیب و در کنار دریاچه ارومیه می کشد.

پس نتیجه میگیریم که محل حکومت کیخسرو شمال ایران نبوده- شمال غربی ایران هم نبوده- سیستان هم نبوده.

ضمنا محل حکومت مادها در همسایگی عیلام و بعدها حکومت هخامنشیان بوده یعنی هگمتانه (همدان) و احتمالا بخش شمال غربی ایران که عمدتا استانه های ترک و کرد نشین را شامل می شود.

این ها همه برداشت های من از مطالعات تاریخی و تحقیقات میدانی بوده البته هر آنچه که در خاطرم بود نوشتم و البته قرائن، شواهد و مستندات قطعا بیشتر از این خواهد بود.

به نویسنده محترم این مقاله پیشنهاد میکنم در خصوص مطالبی که عرض کردم و نام ها و مکان های که ذکر کردم مطالعه و تحقیق نمایند و نتیجه را از طریق همین وبسایت اعلام فرمایند.

با احترام

شبیر محمدی

پادشاهان کیانی اسطوره هایی هستن که ریشه در واقعیت دارن. هرچه به عقب میریم اسطوره ها از واقعیت دور میشن و هرچی به جلو میایم شفاف تر و با واقعیت تاریخی هماهنگ تر میشن. نکته مهمی که وجود داره، اینه که آخرین چیزی که راجع به کیانیان می‌دونیم اینه که آخر سر به ماجرای اسکندر میرسن. این شفاف ترین بخش داستانه. پس قطعا دارا، همون داریوش سومه. پس کیانیان به هیچ وجه نمیتونن قبل از ماد و هخامنشی باشن. هرچه از اسکندر و دارا به عقب میریم، وقایع تار و مبهم میشه. گاهی اسم ها عوض میشه و گاهی تاریخ ها پس وپیش. گاهی چند دوره با هم جابجا و گاهی با هم ادغام میشن. تنها بعد از پیشرفت های باستان شناسی خیلی از قضایا مشخص شد. خلاصه اینکه کیانیان به هیچ وجه نمیتونن مربوط به تمدن ایلام باشن. چون آخرش به اسکندر میرسن و بعد از اون هم اشکانیان هستن.

Sepehr

اگه همچنان نیز به اطلاعات بیشتر در زمینه سرزمین رستم‌ وخود شخص شخیص رستم وجود داشته باشه خوشحال میشم دستی درآتش و نقشی در وب داشته باشم

Sepehr

رستم از دیار مازندران نخندون تو رو خدا مارو .روح فردوسی بزرگ تو گور لرزید با این متن…حتما نبرد رستم .اسفندیارم کنار رود هیرمند نبوده ..کنار ساحل مازندران بوده.یعقوب لیث دستور میده به زبون تازی شعر نگن ..بعد یه قرن دستور میدهن تاریخ سیستان تحریف غارت کنن..سرزمین‌رستم سیستان که ریشه ش سکاستان محل زندگی قوم سکا که به مرور تاریخ اسم دچار تغییر میشه سکستان.سگستان.سجستان.سیستان…تاریخ باید بدون تعصب واعمال نظرات شخصی مطالعه کرد …تاریخ سیستان پیشنهاد میکنم با جستجوی کلمه سکا مطالعه کنی قومی که به جنگاوری سلحشوری معروف بودن.سیستان یعنی اسطوره هایی مث رستم سورنا یعقوب شهید میرحسینی و غیره

شبیر محمدی

مازندران رستم، نه طبرستان (تپورستان) یا مازندران جدیده. مازندران قدیم، قسمت شرقی ایرانه. خراسان، و قسمتی از سیستان. اونجایی که الان بهش میگن مازندران تپورستان بوده استاد.

بهروز

دردود – نمیدونم که این تشابهاتی که استفاده کردین چقدر صحیحه .اما برام مشخصه که حرف فردوسی سنده و کاملا مطابق تاریخه فقط با این تفاوت که منابع کمی در دسترس داشته و اونهارو به شکل افسانه بیان کرده و ازین لحاظ با اوستا هم مسیره . بهر حال من همیشه فکر میکردم که کیانیان ترکیبی از ماد ها و هخامنشیان هستند که ما در دودسته قرار دادیمشون. چیزی که عجیبتره اینهمه ابهام در متن تاریخ هست که هم تاخت و تاز هایی که به ایران شده ، هم تغییرات فرهنگی . هم تغییرات زبانی ،بنظرم درشش تاثیر گذاشته تا ما با ریشه های این سرزمین کمی بیگانه بشیم . سپاس 

پیمان

احتمال زاده شدن زرتشت در آذربایجان صفر است.زیرا زبان اوستایی (که او با آن گاتها را از خداوند به صورت وحی گرفته) , زبانی از تیره زبانهای ایرانی شرقی (مثل پشتون امروزی در افغانستان) است و به هیچ وجه با مادی و پارسی هم ریشه نیست

جواد مفرد کهلان

مطابق دیاکونوف بعضی بخش های اوستا درزمان پارتها برای نخستین بار بزبان مقدس مرده نوشته شده بود و البته از تحریفات عاری نبود که زبان اوستایی که اکنون بر ما معلوم است به زبانهای گروه شمالغربی (زبان مادی مردم ری) نزدیک میباشد”. 

مجتبی

۱- دیااکو
۲- فرورتیش
۳- هووخشتر
۴- اژی دهاک

اینها پادشاهان مادها بودند

جواد مفرد کهلان

بین سال ۷۱۵  پیش از میلاد (تبعید دایائوکو) تا  مرگ آستیاگ (۵۵۵ پیش از میلاد) یعنی ۱۶۰ سال تنها سه نفر حکومت کرده اند؟  

جواد مفرد کهلان

بین سال ۷۱۵ پیش از میلاد (سال تبعید دایائوکو) تا مرگ آستیاگ (۵۵۵ پیش از میلاد) یعنی ۱۶۰ سال نمی تواند تنها سه نفر حکومت کرده باشد.  

دکمه بازگشت به بالا