ظاهرا جنگ خشایارشا و یونان به تحریک یونانی های ساکن ایران اتفاق افتاده بود. مثلا دمارت پادشاه سابق اسپارت که در زمان داریوش به ایران پناهنده شده بود ، به خشایارشا می گفت که اگر شما به یونان حمله کنید ، به آسانی می توانید پلوپونس را بگیرید و مرا پادشاه آنجا بکنید. البته در این صورت او دست نشانده ایران می شد. مشابه این تحریکات را خانواده های با نفوذ تسالی (نام منطقهای در یونان) و افراد دیگر هم انجام می دادند.
بدین ترتیب بود که خشایار شا مجلس مشورتی برپا داشت و نظرات بزرگان و درباریان ایران را خواستار شد. در این مجلس خشایار شا گفت از آنجایی که یونان سرزمین حاصل خیزی است ، پول و ثروت زیادی بطرف ایران سرازیر می شود.
همچنین ما می توانیم به اروپا نفوذ کنیم و کشورهای زیادی را به تابعیت دولت ایران در بیاوریم. در تایید سخنان او مردونیه هم مطالبی گفت ، ولی اردوان (ارتابان) عموی خشایارشا با او به مخالفت برخواست و گفت که من به پدرت داریوش گفته بودم که به کشور سکاها نرو چون موفق نمی شوی. حالا یونانی ها مردمی جنگجوتر از سکاها هستند و پیروزی بر آنها کار مشکلی است. ولی خشایارشا از سخنان اردوان ناراحت شد و او را تهدید به تنیه شدن کرد.
سپس هرودوت درمورد خواب دیدن های خشایارشا و اردوان می نویسد که درنهایت منجر به قبول لشکرکشی ایران به یونان از طرف اردوان می شود.
دیدگاه بگذارید