دولت و حاکمیت در اندیشهی سیاسی هابز – دکتر جواد طباطبایی
هابز مینویسد:
«این نظر که برابر آن قدرت پادشاه از قرارداد ناشی میشود، یا به عبارت دیگر، این قدرت تحت شرایطی به او تفویض میشود، از نفهمیدن این حقیقت ساده برخاسته است که چون قراردادها واژهها و بازدَمی بیش نیستند، برای ایجاد تکلیف، اجبار و ممانعت، هیچ نیروی دیگری جز نیروی کسی نیست که شمشیرِ عمومی (Public Sword) در دست دارد، یعنی بسطِ یدِ شخص یا انجمنی که حاکمیت در دست اوست، و همگان نیز که در حاکم وحدت (in him united) پیدا کرده اند، اَعمال اورا تصویب میکنند و آنها را به نیروی خود به مورد اجرا میگذارند، وجود ندارد».
این استدلال در توضیح بیانی است که هابز پیشتر مطرح کرده و گفته بود که جمعیت تا زمانی که حاکمی وجود نداشته باشد، به عنوان شخص، وجود پیدا نمیکند و بنابراین نمیتواند خواستار احترام به قرارداد باشد.
«پادشاه به سبب اینکه قدرت از مردم به او تفویضشدهاست، دست خود را نمیبندد… از زمانی که چنین اتفاقی بیفتد، مردم یک شخص (Person) نخواهند بود و از زمانی که شخص وجود نداشته باشد، هر تکلیفی از شخص ساقط خواهد بود.»
تاریخ اندیشهی سیاسی جدید در اروپا
دولت و حاکمیت در اندیشهی سیاسی هابز، ص۱۳۱
دکتر جواد طباطبایی