بازگشت به خویشتن ناآگاهانه – دکتر جواد طباطبایی
بسیاری از نویسندگان سدۀ گذشتۀ ایران یا بهتر بگوییم، ارباب ایدئولوژیهای جامعهشناسانه، که بازسازی اندیشۀ سنتی و بازگشت به آن را به عنوان واکنشی رهایی بخش در برابر کژراهه و بیراهۀ تجدد وجهۀ همت خویش قرار دادند، از آن جا که این بازسازی بر مبنای اندیشۀ تجدد و درک ماهیت دوران جدید انجام نشد، نسبت به بسیاری از جنبههای سنت آگاهی درستی پیدا نکردند.
این نویسندگان بویژه نسبت به سرشت نابودکنندۀ سنت در دوران جدید و به دنبال از میان رفتن حضور زنده و زایندۀ سنت که از ویژگیهای «عصر ایدئولوژی» بود، غافل بودند.
درک و تحلیل این امر در سدۀ نوزدهم امکان پذیر نمیشد و حتی فیلسوفانی مانند هگل که تأملی جدی در نسبت میان سنت و تجدد کرده بودند، نمیتوانستند این وجه از سنت را مورد بررسی قرار دهند. ملاحظۀ این وجه از سنت و اندیشۀ سنتی، در سدۀ بیستم، با تحولی اساسی و بیسابقه در اندیشۀ فلسفی و سیاسی و با برآمدن نظامهای توتالیتر امکان پذیر شد.
بدیهی است که بحث دربارۀ این اندیشۀ فلسفی و سیاسی و نیز اشاره به نتیجهای که اندیشمند سیاسی بزرگ معاصر بر مبنای طرح این نظریه آورده، اساسی است. هانا آرنت در مقالهای پراهمیت با عنوان «سنت در عصر جدید» مینویسد:
«پایان یک سنت، به ضرورت، به معنای این نیست که تأثیر مفاهیم سنتی بر اذهان به پایان رسیده است. بر عکس، گاهی به نظر میرسد که با از میان رفتن نیروی حیاتی سنت و زایل شدن خاطرۀ آغازین آن، نیروی این مفاهیم و مقولات منسوخ سرشتی مستبدانهتر به خود میگیرند.
حتی امکان دارد که سنت همۀ نیروی مخرب خود را زمانی آزاد کند که پایان آن فرا رسیده باشد و مردمان دیگر بر آن نمیشورند. دست کم، این درسی است که به نظر میرسد سدۀ بیستم، با اوج گرفتن اندیشه های هوادار ظاهر و جزمیت به ما داده است که پس از چالشهای مارکس، نیچه و کییرکهگورد علیه نظرات اساسی دیانت سنتی، اندیشۀ سیاسی سنتی و مابعدالطبیعۀ سنتی و باژگون کردن آگاهانۀ مراتب مفاهیم سنتی به حیات خود ادامه دادند.»
تنها به یادآوری این نکته بسنده میکنیم که بویژه با بازگشت به خویشتنی ناآگاهانه که در درون بسیاری از فرهنگهای سنتی آغاز شده و به نظر میرسد، از این حیث، در آغاز راه هستیم و نه در پایان آن، سنت به عاملی نیرومند برای تحرک، اما در خلاف جهت تجدد و لاجرم در جهت نابودی دستاوردهای آن تبدیل خواهد شد.
بازگشت به خویشتنِ چهار دهۀ گذشته در ایران نیز چنان که به تکرار گفته شده، بر مبنای بازاندیشی سنت بر پایۀ اندیشۀ تجدد صورت نگرفت و به نظر ما در دهههای آینده ارتباط با سنت برای همیشه گسسته خواهد شد، زیرا نابودی سنتی که در تجدید اندیشه، یعنی در تجدید و تجدد، مورد تأمل و بازاندیشی قرار نگرفته باشد، بر اثر ضربههای ایدئولوژی امری محتوم خواهد بود.
(دکتر جواد طباطبایی)
این بازگشت دیانت سنتی، اندیشۀ سیاسی سنتی و مابعدالطبیعۀ سنتی که شما میفرمائید ,ومن به زور میفهمم ,در ایران کجاش بازگشت به خود معنی میدهد دقیقا؟ ایرانیها همیشه خط مقدم مبارزه با اینجور چیزها هم بوده اند.
از کسی مقاله بذارید که هم قابل فهم باشه و هم بینندگان تلاش برای نظر گذاشتن کنند.