آثار باستانی و ارزش های تاریخی

کیومرث اولین شاه ایران و جهان

به نام یزدان پاک

کیومرث یا گیومرث در فارسی، گیومرت یا گیومرد در پهلوی، گَیومَرَتَن در اوستایی نام نخستین نمونه انسان در جهانشناسی اساطیری مَزدَیَسنیان و نخستین شاه در شاهنامه است.گیومرث در زبان اوستایی از دو جز گَیو (به معنی زندگانی) و مَرَتَن (به معنی میرنده یا فناپذیر) تشکیل یافته‌است.

براساس قصه های شاهنامه در گذشته های دور انسان ها میان کوه ها زندگی می کردند. در آن موقع که کسی لباس پوشیدن بلد نبود و مردم برهنه زندگی می کردند، کیومرث لباس پوشید و لباس پوشیدن را به فرزندانش و بقیه انسان ها یاد داد. کیومرث و یارانش لباسی از پوست پلنگ می پوشیدند. آیین پادشاهی به دست کیومرث بنیان نهاده شد . گویند که پادشاهی او همراه با عظمت و شکوه، قانون مندی و فراوانی بوده است. کیومرث پادشاه جهان در کوه ها برای خود تختی ساخت با شکوه که از عظمت قسمتی از این تخت از پایین کوه قابل دیدن بود.

که چون نو شد او بر جهان کدخدای          نخستین به کوه‌اندرون ساخت جای

سر بخت و تختش برآمد به کوه               پلنگینه پوشید خود با گروه

ازو اندر آمد همی پرورش                      که پوشیدنی نو بُد و نو خورش

کیومرث بخاطر دانش و هنرمندی خود توانسته بود به پادشاهی برسد و همه موجودات از رفاه و آرامشی که در اختیار مردم قرار داده بود او را ستایش می کردند حتی حیوانات وحشی در برابر او کرنش می کردند.  کیومرث به مردم آموخت خوردنی ها و پوشیدنی ها را تهیه کنند که تا آن زمان هیچ کس چنین چیزی ندیده بود. همچنین به زندگی مردم نظم داد. به عنوان مثال غذا خوردن مردم که موقع مشخصی نداشت به صورت وعده های غذایی ناهار و شام تنظیم شد.

پادشاهی کیومرث سی سال بود. او هیچ دشمنی به جز شیطان نداشت. شیطان به کیومرث حسادت می کرد. شیطان فرزندان زیادی داشت. اما به این نتیجه رسید که یکی از فرزندانش که مثل گرگ قوی و شجاع بود را به جنگ کیومرث بفرستد. شیطان سپاهی از دیوها و جادوگرها برای فرزندش درست کرد. کیومرث هم پسرش سیامک را که خیلی دوستش داشت و از جداییش هم خیلی می ترسید آماده جنگیدن با دیو سیاهی که فرزند شیطان بود کرد.

کیومرث در دلش آگاه بود که چه اتفاقی می افتد. هنوز سپاه سیامک حرکت نکرده بود که سروش ایزدی مانند پری ای در لباس چرم پلنگ ظاهر شد و درباره عاقبت سیامک به کیومرث گفت.

با این حال سیامک به جنگ دیو رفت. او لباسی از چرم پلنگ پوشید. چون در آن زمان زره وجود نداشت. پسر دیو سیامک را بالای سرش برد و او را بر زمین کوبید و با چنگالش سینه او را درید و سیامک از دنیا رفت.

چنین است آیین و رسم جهان          پدر را بفرزند باشد توان

بپوشید تن را بچرم پلنگ                 که جوشن نبود آنگه آیین جنگ

وقتی که پادشاه از مرگ فرزندش آگاه شد جهان در برابر چشمانش تیره و تار شد شهنشاه از تخت فرود آمد و به سر و صورت خود می زد و گریه و زاری می کرد. سپاهیان، حیوانات و پرندگان همه به سمت کوه روان شدند و یک سال سوگواری کردند بعد از یک سال سوگواری از جانب کردگار فرمان آمد که بیش از این زاری و ناله مکن سپاهی آمده کن و از بین آنها یکی گُرد برگزین و آن دیو بدکار را از بین ببر و کینه را هم از دلت بیرون کن و از آن پس شاه جهان دست به آسمان برداشت و با پروردگار راز و نیاز کرد چشانش را پاک کرد و برای اجرای فرمان ایزد یک لحظه را هم از دست نداد.

سیامک پسری به نام هوشنگ داشت که همیشه به فرمان پدر بزرگش بود هوشنگ بسیار با هوش بود و پدر بزرگش او را به یاد پسر پرورش می داد و برای جانشین خود به هیچ کس جز او فکر نمی کرد. پادشاه پس از اینکه دل خود را از کینه بشست هوشنگ را فراخواند و همه راز ها، دانش ها و فنون را با او باز گفت به او گفت که من لشکری از پریان و شیر و پلنگ از درندگانی چون گرگ و ببر حیوانات وحشی و پرندگان فراهم خواهم آورد تو از جلو و من از پشت سر سپاه خواهم آمد که من پیر هستم و تو باید سالار سپاه باشی و این چنین به میدان نبرد رفتند دیو سیاه بدن ترس در مقابل آنها ایستاد دو لشکر به سمت یکدیگر حمله کردند از گرد و غبار دو سپاه آسمان سیاه شده بود. دیوها از تعداد زیاد سپاه به ستوه آمده بودند و هوشنگ با دیو سیاه پنجه در پنجه شد و چنان فشاری بر او آورد که مرگ را به چشمان خود دید او را با سر به زمین کوفت و سر از تنش جدا کرد. هوشنگ سر دیو سیاه را به نزد کیومرث برد و مقابل پاهای او انداخت و این نبرد با پیروزی به پایان یافت اما کیومرث که گویی منتظر این پیروزی بود و برای آن زندگی می کرد چندی بعد دار فانی را وداع گفت ولی نام نیک او باقی ماند. و این است آیین روزگار پس از کیومرث هوشنگ به جای پدر بزرگش پادشاه شد.

ریشه شناسی نام کیمرث

گیومرث یا گیومرت در تاریخ‌نگاری‌ها و داستان‌های ایرانی و کیومرث یا جیومرت تاریخ‌نگاری‌های اسلامی و گیومرد یا گیومرت یا گیوک مرت پهلوی همگی از واژه اوستایی «گیه مرت َ» ریشه گرفته است. بخش «گیه» به معنی جان و بخش «مرت» در معنای مردن است. مرت یعنی درگذشتنی، میرا و فانی و بدین‌سان «گیه مرت» به معنای «زندگانی میرا» یا «حیات فانی» است. به سخن دیگر انسان و آدمی چون سرانجام آن فنا و زوال است، زنده میراست.

کیومرث در اوستا

گویا در یکی از نسکهای مفقود اوستا(ی ساسانی) به نام «چهرداد» سرگذشت کیومرث به تفصیل آمده بود. خوشبختانه خلاصهٔ این نسک در کتاب پهلوی دینکرد آمده‌است. گیومرث در اوستا با صفت «نخست‌اندیش» آمده‌است زیرا نخستین کس است که پیام اهورامزدا را دریافت کرد. در فروردین یشت بند ۸۷ نیز آمده که: «فروَهر کیومرث را میستاییم که نخستین کسی است که به گفتار و آموزش اهورهمزدا گوش فرا داده و کسی است که اهورهمزدا از او خاندان‌های کشورهای آریایی و نژاد کشورهای آریایی را آفریده است.»یک اندیشهٔ اساطیری قدیمی در بخشی از دینکرد آمده است (سوم، فصل ۸۰، بندهای۳-۴) که در آن آیین ازدواج میان نزدیکان (خویدوس) توصیه و توجیه شده است. به عنوان نخستین نمونهٔ خویدوس، پیوند مقدس میان اورمزد (خدای آسمان) و دخترش سپندارمذ (زمین) بر شمرده شده است. از این پیوند است که کیومرث زاده شد.

کیومرث در متون پارسی میانه

در متون پهلوی آمده‌است که هرمزد کیومرث را در گاهنبار ششم (ششمین و آخرین دورهٔ آفرینش) آفرید و این آفرینش هفتاد روز به طول انجامید. بلندای کیومرث شش نای، و درازا و پهنای او به یک اندازه بود. کیومرث به مدت سه‌هزارسال پس از خلقت بی‌حرکت بود و وظایف دینی انجام نمی‌داد ولی به آن می‌اندیشید. تا اینکه اهریمن به همراهی دیوان بر جهان تاخت از آن پس کیومرث فناپذیر شد و پس از آن تازش به مدت سی‌سال بزیست. چون کیومرث مرد بر سمت چپ افتاد و نطفهٔ او بر زمین ریخت. ایزد نریوسنگ نگهبانی دوسوم آن و سپندارمذ نگهداری یک‌سوم آن را بر عهده گرفت. از نطفهٔ کیومرث نخستین جفت مردمان به صورت دو شاخه ریواس روییدند. نام این جفت به صورتهای مختلف آمده‌است: «مشی و مشیانه»، «مشیگ و مشیانگ»، «مرد و مردانه» و … تمام مردم از فرزندان مشیگ و مشیانگ هستند. هرچند در متون پهلوی تکیه بر نخستین‌انسان‌بودن گیومرث است ولی اشاره به پادشاهی او نیز شده‌است. برای نمونه در دینکرد به او لقب «گرشاه» به معنی شاه کوهستان داده شده‌است.مهری از زمان ساسانیان موجود است که کیومرث را نشان می‌دهد که پاها و بدن پشمالو و چهره‌ای میان انسان و حیوان دارد و حیوانات در کنار او هستند.

دیدگاه ها درباره کیومرث

مهرداد بهار (پژ ص ۴۹) اظهار داشته‌است که اسطورهٔ کیومرث اسطوره‌ای جدیدتر است و به پس از کشف فلزات بازمی‌گردد و در اسطورهٔ کهن‌تر (مربوط به اقوام هندوایرانی) جم و خواهرش نخستین زوج مردمان بشمار می‌آمدند.محمدبن جریر طبری درباره کیومرث و جانشینانش می‌نویسد: مردمان را اختلاف هست به گاه کیومرث اندر، و هر کسی چیزی همی‌گویند گروهان عجم گویند که او آن است که آدمش خوانند و خلق از اوست. همچنین نقل می‌کنند که کیومرث پسری داشت به نام مشی؛ و مشی با خواهرش مشیانه (مشیان) ازدواج کرد و مشیانه برای او فرزندانی آورد، یعنی سیامک پسر مشی، و سیامی دختر مشی؛ و سیامک پسر مشی پسر کیومرث دارای فرزندانی به نام افرواک، دیس، براسب، اجرب و اوراش و دخترانی به نامهای افری، دذی، بری و اوراشی شد.شهرستانی در کتاب الملل و النحل چنین می‌آورد: کیومرثیه کسانی هستند که به تقدم کیومرث اعتقاد دارند. اینان به دو اصل قائلند: یزدان و اهرمن، و می‌گویند که یزدان ازلی قدیم است، و اهرمن محدث و مخلوق است؛ و می‌گویند که سبب آفرینش اهرمن این بوده است که یزدان در دل خود اندیشید که: «اگر منازعی داشتم چگونه می‌توانست باشد؟» و این اندیشه بد و با طبیعت نور ناسازگار بود، و از آن تاریکی به وجود آمد، و اهرمن نامیده شد. طبع او شر و فتنه و فساد و فسق و ضرر و زیان رسانی بود. او بر نور خروج کرد، و با طبیعت و گفتار خود با آن به مخالفت برخاست. ستیز میان لشکر نور و تاریکی در گرفت. بعد فرشتگان به میانجیگری برخاستند و مصالحه‌ای برقرار کردند مبنی بر این که جهان فروردین در مدت هفت هزار سال از آن اهرمن باشد، و پس از آن او جهان را رها کند و به نور واگذارد؛ و کسانی را که پیش از این صلح در جهان بودند، از میان برد و تباه کرد. بعد مردی به نام گیومرث و حیوانی به نام گاو پیدا شد. اهرمن هردو را کشت. از جایی که این مرد افتاد شاخه‌ای از ریباس [ریواس] رویید، و از ریشهٔ ریباس مردی به نام میشی و زنی به نام میشانه بیرون آمدند، و این دو پدر و مادر بشر بودند؛ و از جایی که گاو افتاده بود، چهرپایان و دیگر حیوانات روییدند. آنان [زردشتیان] برآنند که پیامبرانی و شاهانی دارند که نخستین آنان گیومرث بود، و او نخستین کسی بود که بر زمین فرمانروایی کرد، و در اصطخر اقامت داشت. بعد از او هوشنگ پسر فرواک بود.

منابع :

  • بهار، مهرداد. پژوهشی در اساطیر ایران
  • دوستخواه، جلیل. اوستا: کهنترین سرودهای ایرانیان (گزارش و پژوهش از جلیل دوستخواه)
  • کریستنسن، آرتور؛ نمونه‌های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهﺍی ایران؛ ژاله آموزگار- احمد تفضلی؛ تهران، نشر چشمه، ۱۳۸۹، چاپ چهارم، جلد اول، ص. ۱۵.
  • صفا، ذبیح‌الله. حماسه‌سرایی در ایران
  • فردوسی. شاهنامه به تصحیح مصطفی جیحونی.
  • تاریخ تمدن و فرهنگ ایران کهن ـ دکتر هوشنگ طالع ـ رویه ۱۲۰ ـ چاپ سمرقند ـ سال ۱۳۸۶
  • محمد بن جریر طبری. تاریخ طبری؛ تاریخ الرسل و الملوک. ج ۱٫ ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۹۰، چاپ هشتم، ص۹۹٫

 

 

شمشاد امیری خراسانی

شناخت تاریخ و فرهنگ ایران به نمونه ورود به دنیایی است که جز عشق و افتخار و گاهی اندوه چیزی انتظار ما را نمی کشد ، شاید تاریخ ما در حافظه ژن های ما ذخیره شده است تا بتوانیم با آن آگاهی به خود و فرا خود را گسترش دهیم .

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

9 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فایزلمرشفیقی

شکستن کدیارمزگشائی داستان کیومرس اهمیت بسیاری براهمه مادارد.بهمین لحاظ میخواهم برداشتهای خودراکه ازآن دارم درینجا اضافه کنم.امادرنوع فلسفی منطقی تولداولین شهریگری وشهریگریهای دیگرآریایی ازآن.:مارگیانا کیومرث بوده است.مشی ومشیان روش ایجادکردن شهریگریهابوده است که دوقطب مثبت ومنفی میداشته باشند پره های گردونه های دستگاه ایجادکننده هایشان.مشی درعربی هنوزبمعنی روش وکارکردبکارمیرود.درمنطقه مکران بلوچستان شهریگری تقریبی یی شایدوجودداشته است که دریوتوپ درویدیویی که نشان میدادتنها خرابه معبدی دران دیده میشداماتندیس مجسمه بسیاربزرگی شبیه ابولهول مصربدرکنارآن معبدوجودداشته است باپوشش شبیه پوشش مصریها وابوالهول.اشاره هم به پاک شدن نطفه کیومرث ممکنست به پالایشگاهها وانرژیگاههای اولیه یی باشدکه درحوالی یازده هزارسالپیش بشکلهای احرام درست میکرده اند.اینکه دیوسیاه چه بوده معلوم نیست که نابودکننده آندوره ازشهریگریهابوده است.هوشنگ راهم نفهمیدم .اماشایدمنظورسینکیانگ که حالادرقلمروچین است باشد.تخمه اروپه یاتهمورث شایدشهریگری دره سندبایدباشد.’که تخمه یعنی مردم واروپه همان هرپه باشد.یعنی مردم هرپه.که قدمت آن وبرنه هزارسال تا پهارهزارسال پیش است ودوام داشته است.

پاریزی

تمدن معنای ابتدایی داره یعنی شهر نشینی.
و تمدن های اولیه در کنار رودخانه ها بوده اند. که امروزه بهشان میگیم «شهر». بر این اساس کابل هم شهر است و نیویورک هم شهر است. چه شما در شهر خودت داخل کوره آهنگری میخ طویله و نعل اسپ درست کنی و چه در نیویورک اسکلت آسمنخراش ها را به قالب بزنند.
برای تمدن باید به تاریخ توسعه ژنتیک انسانی که به شکل یک تقدیر جبری است هم باید توجه کنی. انسانهای ابتدایی شکل این منطقه نمی توانسته اند حائز و ایجادگر همچو تمدن ها یا شهرهای ابرپیشرفته ای بوده باشند. تمدن در این منطقه با ویشتاسپ پدر داریوش که شهربان پارت بود آغاز شد و یونانیها و سلسله دیمیتریوس بعد از اسکندر آنرا ادامه دادند. این منطقه بواسطه زرتشت که با پدر بزرگش به آنجا آمده بود دارای زبان مذهب و خلاقیت ادبی شد. نمونهٔ آن وندیداد که مبتنی بر داستانهای بی اساس است. تفسیر ادبی خلاق متفاوت از استنباط تاریخ از بطن اثر ادبی همچون باستانی پاریزی است.

فایزلمرشفیقی

مسئله دیگری که میخواستم به آن بپردازم آنستکه اگرنام گایامرتن همنام شهریگری مارگیاناست (درترکمنستان کنونی).پس فلسفه داستانی اوستادرموردکیومرث وداستانش وفرزندانش یک داستان فلسفی منطقی تاریخ شهریگریهاستکه ازشهریگری مارگیاناآغازشده اند.دلایل برای اثبات:پیچیده بودن ساقه های ریباس بهم منظورازکروموزومهابایدباشند.آریایان کهن که قبل ازبرخوردشهابسنگ بسیاربزرگ بزمین میزیزسته اندوشهریگریهایشان به اوج ومعراجشان رسیده بوده اند حتمن علم ژنتیک رامیدانسته اند.اینکه پس ازمرگش نطفه اوازاوخارج سده باشدهم بهمین اشاره دارد.یامنظورآفرینش انسانی جدیدباتکنیکهای علمی ژنتیکست یاشهریگریهای جدید ویاهردوی اینها.اما نشان خودراازآنپس شکل چلیپایاکروموزومهاکه منشا تخم وژن بشریست وحیاتبخشست شایدانتخابکرده بوده اند.اشاره بتعداد برگهای ساقه هانیز ممکنست اشاره بتعداد کروموزومهاباشد.اما ممکنست اشاره بتعدادشهریگریهای ایجادشده ازشهریگری نخستین یامارگیاباشد.(مطابق اینداستان).یاهردو منظور.درینجایک اشاره بنام اسم شهریگری سومردرمیانرودان هم میخواستم بکنم وآن اینکه:درلهجه های مختلف زبانهای آریایی “گ”به “ج” “ژ” “ز”هم تلفظ شده است.فکرمیکنم تلفظ دیگرش “س” باشد که گایا=سو باشدوماریامرتن=مرباشد.’ودرمتاخربودن سومرومتقدم بودن مارگیاناهم تردیدی نیست زیرا اولن لباسهای سومریهاازجل نیزاربوده است که درمارگیاناهم پیدامیشده حتی مادرامروزه افغانستان بالاپوشی راداریم که راهراه وهرخطش تقریبن برنگیست وهمان جل پله پله یاچندلایه سومریهارابیادادم می آورد.مهم دیگرپیداشدن آثاری سومری اززمانهای نخستشان درشمال شرقی ترکیه است که حرکت سومریهاراازشرق یعنی حوالی مارگیانا به جنوبغرب نشان میدهد.وتاس بوده آنهاهم نشانه دیگرهمخون بودنشان باآریاییهای شرق وشمالست.

فایزلمرشفیقی

پیچیدگی گیاه ریواس آنچنانکه درداستان آفرینش فرزندان کیومرس ازان امده است بسیارشبیه شکل کروموزومهاست.یکی ودیگر ممکنست اشاره به شکل چلیپایی شهرهای مرویاشهریگری مارگیانا که بنام بالعکس شده گایامرتن یاهمان کیومرس است ومارگیاناباشد ‘میباشد.’که هنوزهم آثارشان درترکمنستان درکناره رودآمو ببدرستی باقیمانده اند.
امااندازه طول وعرض کیومرث.ممکنست غرض ازکیومرث کره زمین بوده باشدکه طول وعرضش باهم برابرست.ویاهمان شکل چلیپاست که شکل کروموزومراداردونشان ونمادزندگانی ست.اگرچنین باشدپس کیومرث یادوره اوپس ازآغازدوره دیگری ازحیات وتکامل زندگی بشردرکره زمین بایدبوده باشدوچنان نشان خواهدداده باشدبماکه ماازیک ویرانی وبربادی عمومی یی دوباره سربلندکرده ایم وکروموزومهاراهم میشناخته اند.یعنی مثلن شهریگری یی داشته بوده اندکه مثلن به توان علمی زمان ما یابیشتررسیده بوده اند.

متمدن

این لغت شهری گری که بکار می بری اولین بار من داخل خیابون برای لغت تمدن ساختم.

شیرشاه

زنده باد

روح الله

یه سوال، داستان بود یا واقعیت؟

جواداللهورديزاده

نوشته بسیار زیبایی بود که زیبایی تفکرتان رابه نمایش گذاشته
زحمتتان رحمتتان
عمرت دراز

مهیار سنائی

درود بر تو نازنین!

به علت کمبود زمان کپی برداشتم تا با تامل بخوانم و به دانسته هایم بیافزایم.

از زحمات جنابعالی به شمار ممنونم

دکمه بازگشت به بالا