آثار باستانی و ارزش های تاریخی

افسانه اَپوش

userupload_2013_17357056231423485186_0948یکی از کهن ترین داستان های، بی تردید اسطوره ای، اپوش دیو خشکی است، که به پیکره ی اسب سیاه، باز دارنده ی تشتر، ایزد باران است، ایزدی که طبق آنچه در تیریشت بند ۵۰ آمده است اهروا مزدا، در طرف ستایش و نیایش قرار گرفتن،‌ برابر خود آفریده است. ایزدی که جانوران وحشی کوهساران و درندگان بیابان ها، در فصل بی آبی چشم به راه برخاستن اویند. اهمیت نقش آب، باران و ستارگان در ایران باستان، نبرد تشتر با اپوش را به صورت یکی از زیباترین افسانه های اساطیری ایرانیان عهد باستان در آورده است.
آبشخور داستان کشته شدن دیو خشکی به دست تشتر را باید در سینه های غالب باشندگانِ نخستین ایران و در قلمرو جغرافیایی ایران امروز جست نه در دوره ی مشترک هند و ایرانی. از همین روی است که این داستان در اوستای متأخر و دیگر بخش های ادب مزدیسنا متبلور شده است. بهترین شرح نبرد اپوش با ستاره ی تشتر در تیریشت آمده، که به سبب همین موضوع به شیوا ترین شکل ممکن سروده شده است. تشتر ستاره ای است که نطفه ی آب، زمین و گیاهان با اوست و برای اینکه بتواند به سرزمین خشک و تشنه ی آب، باران ارزانی بدارد، باید بر اپوش دیو خشکی چیره گردد.
نبرد تشتر با اپوش در سه مرحله و هر مرحله در ده شب با صورت های فلکی متفاوت، انجام می گیرد.
در هر سه مرحله تشتر برای پیروزی بر اپوش تقاضای هوم و قربانی می کند و وعده ی رفاه گاو و اسب و بیشتر از همه وعده ی کمال روان می دهد. او قربانی می خواهد تا برای چیره شدن بر اپوش، که سر راه او را برای رسیدن به آب می گیرد، نیروی پایداری لازم را داشته باشد. یکی دیگر از نشانه های فقر آسمان و زمین، جدا از آموزه های اخلاقی، این اصل است که از گوشت قربانی، نباید راهزنان، زنان بدکار، بی دینان و بر هم زنندگان زندگی بخورند.
در ده شب نخست تشتر پیکری جهانی می پذیرد و به شکل جوانی ۱۵ ساله رعنا و درخشان، با چشمان روشن، بلند بالا، توانا و چست و مردی که برای نخستین بار کمربند بسته و نیرو گرفته و به بلوغ رسیده است، در فروغ به پرواز در می آید. این مرحله از نبرد که سه شب و روز به طول می کشد به پیروزی اپوش می انجامد. اپوش تشتر را یک هاثو (فرسنگ) از دریای فراخکرت به دور می راند.
سپس تشتر در ده شب دوم به شکل یک گاو زرین شاخ در فروغ به پرواز در می آید. سرانجام در ده شب سوم به پیکر اسبی سفید و زیبا، با گوش های زرین و لگام زر نشان در فروغ پرواز می کند، تا سرانجام، به هنگام ظهر، رعد آسا بر دیو اپوش که پیکر اسبی سیاه و کَل (بی مو) را دارد پیروز می شود و او را به مسافت یک هاثر از دریای فراخکرت به دور می راند و باران بر زمین فرو می بارد. ظاهراً اپوش از این روی کَل خوانده شده است که دیو خشکی است و با تابستان خشک و زمین سوخته و بی گیاه همسان است.
گزیده های زادسپرم و بندهش نیز نبرد تشتر با اپوش را آورده اند. گزارش این دو متن بر نقش باد در یاری رساندن به تشتر تأکید شده است، در کلیات با هم برابرند و در مقایسه با تیر یشت مفصل تر.
تشتر به سه پیکر مردتن، گاوتن و اسب تن با اپوش می جنگد و به هر تن ده شبانه روز باران می آورد.
همه ی زمین را به بلندی یک مرد آب فرا می گیرد. همه ی خرفستران (حشره ها و خزندگان موذی و زهر دار) می میرند و زهر و گندشان با زمین می آمیزد. تشتر برای بردن این زهر از زمین به پیکر اسبی سپید و دراز دُم در دریا فرو می رود و اپوش به پیکر اسبی سیاه و کوتاه دُم به رویارویی با او برمی خیزد و تشتر را به ستوهی می راند. او اپوش را یک فرسنگ به ستوهی می تازد. در این نبرد اسپنجروز (سپنجغره) یار اپوش است و آتِش و ازِشت یاور تشتر. آتِش و ازِشت با گرز آتِش اسپنجروز را نابود می کند. سه شبانه روز بارانی می آید که هر قطره اش به اندازه ی یک تشت آب بوده است. آب با زهر خرفستران می آمیزد. باد را به دریای فراخکورت می راند و ۳ دریای بزرگ و ۳۰ دریای کوچک پدید می آیند؛ و از همین روی است که آب دریاها شور است.
در اشتادیشت فرّ ایرانی در شکست دادن اپوش سهیم است. در بندهش از پاشیده شدن تخم و نطفه ی همه گیاهان و جانوران به کمک باد بر روی زمین سخن رفته است که نشانه هایی از نوزایی زمین پس از پیروزی بر اپوش دارد. در وندیداد اهورا مزدا به زرتشت می گوید که او آب را با ابرها و بادها از دریای فراخکورت روان می کند، آب ها را بر مردارها و دخمه ها و بازمانده های چرکین واستخوان های چرکین روان می کند و آب ها را به دریای پاک کننده ی پوئیتیکه باز می گرداند.
در آنجا آب ها به جوش و خروش در می آیند و پس از پالایش، دیگر بار به دریای فراخکورت روی می آورند و به سوی درخت ویسپوبیش پیش می روند. ویسپوبیش نام درختی است افسانه ای، که بر روی آن تخم همه گونه گیاه قرار داده شده است. این همان درختی است که آشیانه ی سیمرغ بر آن قرار دارد. در آنجا بذر هر گونه از گیاهان می رویانند : صدها، هزارها، صدها هزارها …، آنگاه اهورا مزدا باران را به بذر گیاهان فرو می باراند، تا مردم اَشَوَن را خوراک و گاو افزونی بخش را گیاه فراهم آید. به این ترتیب نطفه ی همه ی زمین تغذیه می شود.

شمشاد امیری خراسانی

شناخت تاریخ و فرهنگ ایران به نمونه ورود به دنیایی است که جز عشق و افتخار و گاهی اندوه چیزی انتظار ما را نمی کشد ، شاید تاریخ ما در حافظه ژن های ما ذخیره شده است تا بتوانیم با آن آگاهی به خود و فرا خود را گسترش دهیم .

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا