آتشکده آذربرزین مهر – چشمه سبز گلمکان، سبزوار یا نیشابور؟؟ (قسمت نخست)
زرتشتیان پرستنده آتشند یا ستایشگران آن؟
به یک هفته بر پیش یزدان بدند مپنـدار کــــآتشپرستـــــان بدند
که آتـــش بدانگـــاه محــراب بود پرستنـــده را دیــده پـــــرآب بود
جایگاه آتش در میان ایرانیان
اما اگر بخواهیم آتشها را بر اساس جایگاهی که از آنها سوده برده میشود تقسیم کنیم، سه دستهاند: آتشهای خانگی، آتش مربوط به قبیله و قوم که آن را «آذران» نامیده اند و آتش ویژهی یک استان یا منطقهای بزرگتر که «آتش بهرام» نام داشته است.سه آتش بزرگ هم که ریشه در اسطوره دارند نیز در این سرزمین برپا بودهاند که هرسه، گونهای از آذربهرام میباشند. هر کدام از این سه آتش، ویژهی طبقهی خاصی از جامعه بودهاند (منظور از یک طبقهی خاص، طبقات اجتماعی یا جایگاه اجتماعی افراد نیست، بلکه یک طبقهی صنفی است.) مثل آنچه امروز به عنوان هیأت آهنگرها، حسینیهی بزازها و … داریم. و چنانکه آذر «فرن بغ» (به معنی دارنده فره ایزدی) که برخی جایگاه آن را در کوه رشن کشور کابل و گروهی کاریان فارس میدانند و مربوط به موبدان بوده، آذر «گشسب» یا «گشنسب» (به معنی دارندهی اسب نر) در شیز آذربایجان که به شاهان و سپاهیان تعلق داشته و مکان آتشکدهی «برزین مهر» (به معنی آتش مهر بالنده) را که ویژهی کشاورزان یا برزیگران بوده در کوه ریوند نیشابور میدانند.نکتهی جالب توجه آنکه این سه آتش، در ابتدا وجودی اسطورهای داشتهاند. همچنانکه بنای آذرفرنبغ را به «جمشید»، آذرگشنسب را به «کیخسرو» و آذربرزینمهر را به «گشتاسب»نسبت میدهند.
در «بندهش هندی» هم آمده است که: «این سه آتش را، که آذرفرنبغ، گشنسب و برزینمهر است، اورمزد از آغاز آفرینش چون سه فره آفرید».
در دورانهای بعد شکلگیری این اسطورهها، این سه آتش نمود و زمینی پیدا میکنند و هر کدام در زمان خود از جایگاه ویژهای برخوردار میگردند به طوری که هر شاه برای نیایش و انجام آیینهای دینی، پیاده به آتشکدهی آذر گشنسب میرفته و یا هدایا و موقوفاتی به این آتشکدهها پیشکش میکرده است. ساسانیان که احیاگر بسیاری از سنتها و رسمهای شاهان پیش از خود بودهاند نیز چنین میکردهاند.
تقدس و اهمیت این آتشها هنگامی روشن میشود که بدانیم به آنها سوگند میخوردهاند. در بخشی از «خرده اوستا» میخوانیم که گناهکار به آتش سوگند یادکره و پتت (پوزش) میخواهد: «آتش بهرام، آذر فرنبغ به یاری برساد! از همهی گناهان پشیمانم و پتت میکنم».
آیین مهر پرستی
نخست آنکه در «مهریشت» تصریح شده است که: «آن سرور کشور، آن مهر فراخ چراگاه، سواره از سوی راست این سرزمین پهناور گویسان به کرانه بدرآید.» و این در ایران سرزمینی نیست مگر خراسان.
دیگر، معنای خراسان است که «جای برآمدن خورشید» می باشد. یعنی همان جایی که محل آغاز کار روزانهی مهر است. بدین روی شاید بتوانیم با احتیاط، بین جایگاه جغرافیایی خراسان در ایران (با توجه به معنای آن) و مهر، پیوندی برقرار کنیم که البته این یک گمان بیش نیست.
فرضیه های موجود درباره جغرافیای آتشکده آذربرزین مهر
نخست آذر مهــــر برزین نهاد به کشمر نگر تا چه آیین نهاداگر ضبط «کشمر» را درست بدانیم –چون در بعضی نسخهها به جای آن «کشور» آمده- میبینیم که دقیقی جای آتشکدهی برزین مهر را در کاشمر میداند و محل غرس سروی را که زرتشت از بهشت آورده، در کنار همین آتشگاه میداند:
یکی سرو آزاده بود از بهشت به پیش در آذر انــــدر بکشتبرخی نسخهها به جای آذر، «کشمر» آوردهاند که تفاوتی در اصل ندارد چون در بیت پیشین ذکر شده که آتشکده در کاشمر بنا شدهاست. با توجه به اینکه دقیقی شاعری است زرتشتی و آگاه، طبیعتا به منابع یا متونی اصیل دسترسی داشته است. بنابراین سخن وی جای اندیشه دارد و نباید آن را به یکباره کنار نهاد. با این توصیف میتوانیم دامنهی ریوند را تا کاشمر ادامه دهیم. وجود روستاهایی به نام ریوند نیز در کاشمر و غرب سبزوار، شاید بتواند حدود این سرزمین باستانی را به ما نشان دهند.در تاریخ نیشابور «الحاکم» میخوانیم: ربع ریوند از حد مسجد جامع آغاز می شود و تا مزرعهی احمدآباد –اول حدود بیهق- ادامه مییابد. این نکته را تاریخ بیهق ابن فندق نیز تایید میکند و در توضیح ربع اول از ربعهای دوازدهگانهی بیهق، از چند روستا نام میبرد که احمدآباد یاد شده نیز جزو آنهاست و حتی روستای «سنجریدر» یا سنگ کلیدر امروز را هم جزو ربع ریوند میداند.الحاکم میگوید: «نام هر ربع به قریهای که در آن جانب معمور و بیشتر بود اضافه کردند.» یعنی اینکه در ربع ریوند، روستا یا محلی به همین نام وجود داشته و ادامه میدهد : «ریوند، که ربع به آن منسوب است، قریهی کبیرهی معمورهای بود دارای مسجدی جامع منیع رفیع و خانقاههای بسیار .در ذکر ولایتهای نیشابور نیز دقیقا اشاره میکند که ولایت بیهق بر حدود ریوند قرار دارد. پس چنین دریافت میشود که این ناحیه، سرزمینی بین نیشابور و سبزوار بوده است. امروز از ریوندی که الحاکم نام برده اثری نیست، فقط نام آن ربع بر یکی از دهستانهای نیشابور مانده است. اما روستاهای ریوند کاشمر و سبزوار هنوز به زندگی ادامه میدهند.حال این پرسش پیش میآید که منظور از «نزدیک» بودن آنها به یکدیگر چیست و این فاصله به چه اندازه است؟
دلایل عدم صحت وجود آتشکده آذر برزین مهر در سبزوار
در این پریشانی، وجود بنایی در چند کیلومتری شمال ریوند سبزوار، برخی را بر آن داشته تا گمان کنند آتشگاه برزین مهر را یافتهاند و اصرار زیادی بر قبولاندن این مدعا دارند اما به دلایلی این سخن پذیرفتنی نیست:
چهار تاقی «خانهی دیو» که در کوههای شمال روستای کوچک کایف قرار دارد نیز در ردیف همین گونه بناها قرار میگیرد.
۳- کوچکی این بنا نیز درخور اندیشه است. آتشکدهای که از آن کشاورزان یک کشور است باید دارای بنایی بزرگتر و باشکوهتر باشد، حال آنکه خانهی دیو با تمام بناهای جانبیاش – که امروز اثر چندانی از آنها نیست- شاید گنجایش پنجاه نفر را هم نداشته باشد.ممکن است اینگونه به نظر برسد که چون این آتشگاه به سومین گروه جامعه، یعنی طبقهی کشاورزان و برزیگران تعلق داشته، از اهمیت کمتری برخوردار بوده و ساخت آن جدی گرفته نشده است در صورتی که این آتش در دین زرتشتی بسیار مهم بوده، چنانکه در کتاب روایت پهلوی میخوانیم که هرمزد برای دعوت گشتاسب به دین جدید، سه چیز را به خانهی وی میفرستد: بهمن، اردیبهشت و آذربرزین. حتی اشاره میشود که این آتش بدون هیزم و خود به خود سوزان بوده است. بیشک دقیقی شاعر هم بر این موضوع اگاهی داشته که چنین سروده است:که آن مهر برزین ابی دود بود منور نه از هیزم و دود (عود) بودحکایت فروزان بودن آتش بدون هیزم درخور اندیشهی بیشتری است چون نمیدانیم تنها به لحاظ اینکه برای زرتشت، معجزهای در نظر گرفته باشند، آن را بیان میکنند یا خیر. این نکته پژوهشگران را بر آن داشته تا گمان کنند سوخت این آتش از نوعی گاز که در کوههای ریوند موجود بوده فراهم میآمده است. چنین نظریهای در مورد آتشگاه مسجد سلیمان نیز وجود دارد.
ماکسیم سیرو، که در مقالهای که به سال ۱۹۳۷، آتشکدهی مسجد سلیمان را معرفی نموده، معتقد است در نقطهای از بنا گازهای زیرزمینی بیرون میزده و نشست کردن کف بنا ناشی از آن است که مخزن یا انباری برای ذخیرهی گاز، در این مجموعه وجود داشته است.
در کتابهای روایات پهلوی و گزیدههای زاد اسپرم آمده است که بهمن و اردیبهشت و آذربرزین مهر به صورت مادی درآمده بودند و بر گشتاسب وارد شدند. برزین مهر به گشتاسب میگوید: «دین را بپذیر تا همه بر تو آفرین خوانیم، تا فرمانروایی و پادشاهی دراز یابی . در برخی روایتها نیز گفته شده که زرتشت، آذربرزین مهر را خود از آسمان فرو آورده است. در بخش دیگری از کتاب روایات پهلوی هم چنین میخوانیم که: «هرمزد، آذربرزین مهر را بدان پاداش که گشتاسب به دین آهیخته شد به صورت آتش بهرام به پشتهی گشتاسبان بنشاند.»در کتاب بندهش هندی نوشته شده است که گشتاسب به کوه ریوند –که پشتهی گشتاسبان گویند- آن (آذربرزین مهر) را به دادگاه نشانید.در هرصورت نام این آتشکده در ادبیات دینی زرتشتی، همواره با گشتاسب همراه است و از آنجا که این فرد در شرق ایران، حکومتی تقریبا محلی داشته، دور از ذهن نیست که وی را گشتاسپی بدانیم که نامش در کتیبهی «بیستون» ذکر شده است. (با در نظر گرفتن این مساله که گشتاسب بیستون هم حاکمی محلی در مناطق شرقی ایران باستان بود است)در بسیاری از کتابهای جغرافیایی و متون تاریخی از دو آتش گشنسپ و فرنبغ نام برده میشود اما به ندرت از آذربرزین مهر یاد میگردد. (صرفنظر از آنچه شاعران در برخی تشبیهها و صحنهپردازیهای خویش بهکاربردهاند .
اما دلیل ذکر کم متون تاریخی از آذربرزین مهر چیست؟
شاید بدین خاطر که برای انتساب دو آتشکدهی یاد شده – حتی از روی حدس و گمان- توانستهاند بناهایی را بیابند اما برای برزین مهر، خیر. شاید ملاحظات دینی مطرح بوده و یا ممکن است بنای برزین مهر به وسیلهی فاتحان مسلمان در نخستین سدههای ظهور اسلام از میان رفته باشد.
آنچه شایان اندیشه میباشد این است که پس چگونه برخی از این آتشگاهها همچون بنای «بازه هور»، آتشکدهی «زُهَرشیر»، «کنار سیاه» و بسیاری دیگر از گزند ویرانی در امان ماندهاند اما آتشکدهای بااهمیت هچون برزین مهر باید از بین برود؟ بدین ترتیب دچار سردرگمی میشویم که نتوانستهایم نشانی از این نیایشگاه مهم بیابیم. اما آنچه هست ریوند و برزینمهر، هر دو وجود داشتهاند و باید جای آنها رایافت.
سلام مطالب جالبی بود.
من نیشابوری ام و محلی پیدا کردم که حدس میزنم همین آتشکده باشه.
البته بنای آتشکده رو تبدیل به زیارتگاه یکی از ائمه جعلی کردند. ولی همه ی شواهد نشون میده که قبلا اینجا خیلی خیلی مهم بوده. و نشانه های زردشتی از دور اونجا پیداست.
نوشته در خوری بود
عالی بود.
ممنون بابت این مطلب . در مورد سرو مقدس زردشت باید بگم که در کاشمر نبوده و در منطقه کشمر بوده (یه منطقه کوچیک بعد از کاشمر ) و بعد از این که به دستور متوکل ملعون قطع شد ایرانی ها جای اون یه منار ساختن که همون بنایی هست که الان در کشمر هست و داره خراب میشه و هیچ کس به فکر اون بنای عزیز نیست. در حقیقت این طور که من متوجه شدم کاشمر اصلی اینجایی که الان من زندگی میکنم نبوده و در منطقه کشمر بوده . اگه اطلاعات بیشتری راجع به سرو و منار و آذربرزین مهر خواستین من در خدمتتون هستم .
از این که این مطلب مورد توجه جنابعالی قرار گرفته خیلی خوشحالم
امیدوارم مطالب بعدی هم مورد رضایت خوانندگان قرار بگیرد.
خیلی خوشحال میشم که نظرات ارزشمندتون رو در اختیار من و همه دوستداران تاریخ کهن ایران زمین قرار بدید.
با سپاس فراوان