ایران باستانحکومت هخامنشیانداریوش بزرگ

روزي كه اروپا فرمانروايي داريوش بزرگ را پذيرفت

( داريوش بزرگ نخستين فرمانرواي سه قاره‌ي آسيا، آفريقا و اروپا)

نقشه امپراطوری هخامنشیان(تصرف اروپا)

داريوش هخامنشي در سال ٥١٤پ.م(٢٥٢٨ سال پيش) براي سركوبي سكاهاي جنوب روسيه‌ي كنوني به اروپا لشكركشي كرد. «آريارَمنه» ساتراپ «كاپادوكيه» به دستور داريوش تا جزيره كِريمه-در اُكراين امروزي- پيش راند و گزارش‌هاي ارزشمندي را براي انجام اين سفر به داريوش داد.
پيش از داريوش هخامنشي، كوروش بزرگ و فرزندش كمبوجيه، بخش‌هاي گسترده‌اي از آسيا و آفريقا را به خاك ايران افزوده بودند و در آن زمان داريوش در صورت پيروزي مي‌توانست نخستين فرمانرواي سه قاره‌ي آسيا، آفريقا و اروپا شود. آهنگ نظامي داريوش عليه سكاها، افزون بر رسميت يافتن قدرت سياسي و نظامي ايرانيان در بالكان، انگيزه‌هاي ديگري همچون گرفتن بخش‌هاي از يونان شمالي و كوتاه كردن دست سكاها از مرزهاي شمالي و خاوري(:شرقي) ايران و سفر به سرزمين‌هاي ناشناخته را در برداشت.
سرانجام داريوش پس از دريافت گزارش‌هاي گوناگون از شوش به‌سوي آسياي كوچك(:آسياي صغير) به راه افتاد و تا «بُسفور» پيش راند. «ماندروكِلِس» به سفارش شاهنشاه، پلي از كشتي بر روي بسفور زد. داريوش از كار معمار «ساموسي» سپاسگزاري كرد و به او پيشكش‌هاي گرانبهايي بخشيد. به دستور «ماندروكلس» پرده‌اي از داريوش بزرگ كشيدند كه او را تكيه زده بر تخت شاهي نشان مي‌داد در حالي كه سپاه او آماده‌ي گذشتن از پل بود. او پس از چندي اين اثر را در شهر خود به معبد الاهه هِرا پيشكش كرد.

شاهنشاه دستور داد تا در كرانه‌ي اروپايي بسفور دو سنگ ايستاده(:قائم) از مرمر سفيد برپا كنند. يكي با نبشته‌ي پارسي باستان، ايلامي و بابلي و يكي هم با نبشته‌اي به يوناني. هرودوت گزارش مي‌كند: «او در آن به نام همه‌ي مردماني كه به همراه داشت اشاره كرده است‎؛ و او همه‌ي مردماني را كه بر آن فرمان مي‌راند به همراه داشت». داريوش به «ايونيايي‌ها»-مردمان خاوري مديترانه- فرمان داد كه با ناوگان‌هاي خود تا مَصَب رود دانوب پيش روند و در آن‌جا پلي بر روي رودخانه بزنند و خود با نيروي زميني رو به آن سوي نهاد.
داريوش در هيچ جايي از تراكيا با پايداري روبه‌رو نشد. در بلغارستان كنوني «گِت‌ها»-گونه‌اي از مردمان بلغارستان- پايداري كردند، اما سپاه ايران اين پايداري را درهم شكست. ايونيايي‌ها به فرمان «هيستيايوس‌ملطي» پلي از كشتي ساخته بودند؛ در بالاي دلتاي رود و در پايين مَصَب «پروث». داريوش به آنها فرمان داد تا از پل نگهباني كنند و دو ماه چشم به راه او بمانند و اگر او پس از دو ماه بازنگشت پل را برچينند و ناوگان به ميهن بازگردد.

داريوش پيش‌بيني كرده بود كه حتا اگر سكاها از نبرد رودررو پرهيز كنند باز هم مي‌تواند در زمان گفته شده به دانوب بازگردد. همين‌گونه هم شد. سكاها از فن جنگي زمين سوخته استفاده كردند. آن‌ها از نبرد دوري مي‌كردند، چراگاه‌ها را تباه كردند و به شيوه‌ي جنگ و گريز به سپاه ايران تلفاتي وارد آوردند. با اين وجود داريوش سراسر «بِسارابي» را در نورديد، اما در «دنيٍستر» مي‌بايست سفر خود را به پايان مي‌برد. هيستيايوس‌ملطي آهنگ آن را داشت كه پل روي دانوب را برچيند، كه شاهنشاه درست پس از دو ماه بازگشت. گويا او به پيروزي‌هايي در اين سفر دست يافته بوده كه به او اجازه مي‌داد درسنگ‌نبشته‌هاي سپسين(:بعدي) خود از«سكاهاي‌آن‌سوي‌دريا» هم در ميان مردمان زير فرمان خود نام ببرد.
داريوش بزرگ با رسيدن به «بيزانس» فرماندهي سپاه را به سردار خود «بَگَبازوش» داد و از او خواست تا بر ديگر بخش‌هاي «تراكيا» و سپس مقدونيه‌‏، همسايه‌ي خاوري آن چيره شود. بنابراين دو ساتراپي ديگر به قلمرو فرمانروايي هخامنشي افزوده شد. شاهنشاه زمستان را در سارد گذراند و در اين جا برادر خود «اَرتَفرناه» را به ساتراپي «لوديا» گمارد. هنگامي كه «بَگَبازوش» به سارد بازگشت، به پاس خدماتش به ساتراپي «آراخوزيا»-نام بخشي باستاني در قندهار كنوني- رسيد. به جاي او «هوتانه»، يكي از ياران داريوش در كشتن گئَوماته و فاتح ساموس، به فرماندهي نيروهاي ايراني در كرانه‌هاي آسياي كوچك گمارده شد و او بر جزيره‌هاي بي‌شماري در درياي مديترانه چيره شد.
بنابراين بايد گفت هجوم به سكاييه يك كردار بزرگ نظامي بود كه جهان آن زمان چنين شكوهمندي شاهانه‌اي را به خود نديده بود. همچنين نه پيش از آن زمان، هيچ سرداري توانسته بود آن مسافت دراز را از كرخه تا ولگا بپيمايد و نه پس از آن در ذهن سرداران نظامي جهان توانست پديد آيد. مديريت و كارداني داريوش شوندي(: دليل) شد كه پس از آن تا پايان روزگار هخامنشيان هرگز سكاها به مرزهاي ايران نزديك نشوند. در نتيجه داريوش با اين امر نخستين فردي بود كه توانست بر بخش‌هاي گسترده‌اي از قاره آسيا، آفريقا و اروپا فرمانروايي كند.

ياري نامه:
١. محمود‌آبادي‏، اصغر، ديپلماسي هخامنشي از ماراتن تا گرانيك، چاپ سوم، تهران، انتشارات مينو، ١٣٩٢.
٢. هينتس والتر، داريوش و ايرانيان تاريخ فرهنگ و تمدن هخامنشيان، ترجمه پرويز رجبي، تهران، نشر ماهي، ١٣٨٦.

*نوشتار از ميثم اسدي كارشناس ارشد تاريخ >برگرفته از امرداد

شمشاد امیری خراسانی

شناخت تاریخ و فرهنگ ایران به نمونه ورود به دنیایی است که جز عشق و افتخار و گاهی اندوه چیزی انتظار ما را نمی کشد ، شاید تاریخ ما در حافظه ژن های ما ذخیره شده است تا بتوانیم با آن آگاهی به خود و فرا خود را گسترش دهیم .

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا