ایران باستانایران در دوران معاصرفردوسی بزرگ

تیمور لنگ ،سیستان،فرزندان رستم و فردوسی

رستم
رستم

فردوسی علاقه دیدار زابلستان را در تیموربه وجود آورده بود در اولین توقف تیمور در باد مشک با پدر و شش پسرش روبرو شد.اندام و غذا خوردن آنها به قدری برای تیمور عجیب بود که نزد آنها رفته و پرسید: آیا رستم از سرزمین شما به وجود آمده؟ پیرمرد گفت بلی. و بعد دست در پشت پسرهای خود زد و گفت: تمام اینها رستم هستند.

من (تیمور) مردی بلند قامت به شمار می آیم، ولی وقتی کنار آن مرد و پسرهایش ایستادم خود را کوتاه یافتم. آنها به قدری بلند بودند و قوت داشتند که وقتی می خواستند شترهای خود را بار کنند، شترها را نخوابانیده و شترها را ایستاده بار می کردند.

با این که پیرمرد و پسرانش بیش از هفت نفر نبودند، از قشون من در اردوگاه کوچکترین هراسی نداشتند و مثل این بود که من و سربازانم را چون مورچگان می بینند! گفتم ای مرد آیاهمه در سیستان مانند تو وپسرانت بلند قامت هستند؟ مرد گفت: در زابلستان همه این طور می باشند آنجا مملکت مردان ایران است.

سپس تیموربا سه هزار سوار راه ایران ( زابلستان ) را پیش گرفت و یک ایلچی نزد امیر زابلستان (امیر گرشاسب ) فرستاد تا بگوید که من برای جنگ نیامده است.

بر خلاف انتظار تیمور به جای مشاهده سواران امیر گرشاسب حیرت زده قشون گاو سوار وی را مشاهده کرد که به او نزدیک می شوند.

وقتی رسیدند پیرمردی که ریش سفید و قامت بلند داشت دست بر بالای چشم نهاد که بتواند اطراف را ببیند و با صدای بلند بانگ زد گرشاسب از نوادۀ گودرز سالار زابلستان هستم… تیمور کیست؟

قامت گرشاسب و مردانش به قدری بلند بود که سپاهیان تیمور تصور می نمود از نتایج دیوها هستند نه آدمی زاد!

تیمور می نویسد : فردوسی در اشعار خود از یک رستم نام برده بود و من در زابلستان هزاران رستم دیدم!

نهایتا در پی تعقیب امیر ماورا النهر متوجه سیستان شد و در جنگی که درآن منطقه در گرفت حاکم سیستان بر ایشان تاخت و در میان گیر و دار، پاشنه پای راست و شانۀ راست تیمور مجروح شد. و دو انگشت آخر همین دستش نیز از ضربت شمشیر جدا گردید. چون نقص پایش به هیچ دارو و مرهم بهتر نشد و دائم می لنگید، «تیمور لنگ» لقب گرفت.

نکته مهمی که دربارۀ ابر مردان سیستان و تیمور لنگ باید یادآور شویم و ندیده ایم کسی گفته باشد این است که تیمور پس از این تاریخ صدمه ای که در سیستان دید، با جنگ های پیوسته ای که داشت و تقریباً ربع مسکون را اشغال کرد، از سر حد چین تا مسکو و امپراتوری عثمانی و سراسر ایران بزرگ و همه جا هم فاتح و شکست ناپذیر بود، ولی دیگر حتی یاد سیستان را هم نکرد!

شمشاد امیری خراسانی

شناخت تاریخ و فرهنگ ایران به نمونه ورود به دنیایی است که جز عشق و افتخار و گاهی اندوه چیزی انتظار ما را نمی کشد ، شاید تاریخ ما در حافظه ژن های ما ذخیره شده است تا بتوانیم با آن آگاهی به خود و فرا خود را گسترش دهیم .

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

7 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sepehr

اما ابن عربشاه، مورخی که معاصر خود تیمور بوده و از دست او به دمشق فرار کرده بوده در کتابش (کتاب عجائب المقدور فی نوائب تیمور) نوشته تیمور در جنگ زخم برداشت و لنگ شد.
طبق این گزارش او در سال ۷۶۴ ق بدرخواست امیر سیستان به کمک او رفت و در جنگ با مخالفینش زخمی شد. پایش بعد بهبهودی این زخم، برای همیشه لنگید.

Sepehr

:تیمور لنگ فاتح جهان- هارولد لمب
منبع لنگ شدن تبمور در سیستان

آرمین

تو کتاب منم تیمور جهانگشاه به قلم خود تیمور نوشته که در جنگ تاشکند پاش لنگ میشه و بعدها دستش در یک جنگ دیگه

دکتر میرمحمدی

تیمور بنابر منابع بسیار زیادی در سیستان لنگ شده و به همین دلیل هم شهرسیستان(زرنگ) که امروزه معروف به زاهدان کهنه است را ویران کرد و به جای آن برج و مناره ای که هنوز به برج تیموری معروف است را ساخت که آثار آن هنوز در ۶ کیلومتری شهر زهک و ۲۶ کیلومتری شهر زابل واقع در سیستان و بلوچستان وجود دارد. و بعدها برای جایگزینی زرنگ یا زرنج شهری نو را بنام شهر نو(زرنج)ساختند که امروزه در خاک افغانستان و لب مرز ایران قرار دارد . متاسفانه شهرنو و قلعه ی بست که جزو سیستان کهن بودند در خاک افغانستان ماندند.اما سیستان سرفراز همچنان مرد پرور و با صلابت بر بلندای تاریخ تمدن ایران می درخشد.

مجید

منبعش هم ذکر کنید

بهنام

چقدر عجیب بود

immortal

اگر می توانید منبع این موضوع را تهیه کنید.

دکمه بازگشت به بالا