چرندیات و گزافه گویی های هرودوت و دیگر مورخان یونان باستان
نفرین بر هرودوت خبیث پلید دروغگو
امپراطور ناپلئون می گفت…
(( در مورد جزئیات پر زرق و برق پیروزی های یونان و شکست های دشمنان بی حد و حصرشان نباید از یاد برد که این فقط خود یونانیان هستند که این حرف ها را می زنند و حال آنکه این سخنان بیهوده ، بی معنا و گزافه اند و این که هیچ وقایع نامه ایرانی نگارش نیافته بوده است تا از طریق یک بحث نقیض بر داوری های ما صحه بگذارد…))
(خاطرات سنت هلن-ناپلئون بناپارت)
…
بیست و پنج قرن است که همگان می دانندکه یونانی قدیمی( هرودوت) بیهوده و گزافه گو وحتی دروغگو و بی اعتقاد است و تمام نوشته های اوگزافه و چرند و پرند است و به این ترتیب به کمک نمونه های دقیق نشان می دهیم که تواریخ هرودوت و نوشته های کتسیاس خیلی بیشتر از آنکه حاوی حقایق تاریخی باشند، آکنده از افسانه های برساخته و دروغین است. همگان می دانند که این هرودوت همان کسی است که در کتاب تواریخ خود نوشته است:
…در این منطقه بیابانی و درون این ریگستان ها (هندوستان) مورچه هایی پیدا می شوند به قد و قواره سگ و در هر حال بزرگتر از روباه که در واقع می توان آنها را در اقامتگاه پادشاه ایران دید…!!!
تواریخ هرودوت-کتاب سوم-بند ۱۰۲
و همچنین هرودوت نوشته است:
…هر یک از پاهای عقب شتر متشکل از ۲ ران و ۲ زانو است…!!!
تواریخ هرودوت-کتاب سوم-بند ۱۰۳
و همچنین نوشته است:
…همه هندی هایی که از آنان حرف زدم در ملاء عام و در برابر چشم دیگران با هم آمیزش می کنند…منی مرد هندی سفید نیست بلکه مثل رنگ پوستش سیاه است…!!!
تواریخ هرودوت-کتاب سوم-بند ۱۰۱
و حالا به افسانه های مضحک کتسیاس گوش فرا دهیم:
…کتسیاس مورخ چشمه ای را وصف کرده است که هر سال پر از طلای مذاب می شود و هر سال صد کوزه از آن پر می کنند… او همچنین از آهنی که در ته چشمه یافت می شود صحبت کرده است.کتسیاس ادعا می کند که دو شمشیر داشته است که از این فلز ساخته شده بوده اند…
در مورد این شمشیر می گوید اگر آن را به زمین بزنند ،سیل ، تگرگ ، رگبار و طوفان را متوقف می کند…!!! کتسیاس حتی ادعا می کند که خشایارشا دو بار در مقابل چشمان او این کار را کرده است…!!! کتسیاس گزارش کرده است که در مرکز هندوستان انسان های سیاهپوستی یافت می شوند که آنان را کوتوله می نامند اما آلت تناسلی آنها چندان دراز است که تا قوزک پایشان آویزان است…!!!
حال خود داوری کنید که نوشته های هرودوت و کتسیاس و دیگر مورخان یونان چقدر ارزشمند هستند؟؟؟
کسی که تاریخ یونان را می داند ، این را هم باید بداند که آتن ، اسپارت و تب آنقدر که یار و همبسته شوش و سارد و امپراطوری پارس بودند با هم به همبستگی نرسیدند. بروید و تاریخ جنگ های پلوپونز نوشته توسیدید را بخوانید و ببینید آتنی ها و اسپارتی ها که هم میهن هم بودند چگونه همدیگر را با نفرت تمام قتل عام می کردند.
کسی که تاریخ یونان را خوانده است این را نیز باید بداند که آن بیزاری و کینه یونان نسبت به شاه بزرگ و کشور او ، از آن نفرت و کینه ای که آتنی ها و اسپارتیان نسبت به هم داشتند خیلی خیلی کمتر و ناچیز تر بود.کسی که تاریخ یونان را می خواند باید یداند که در جایی و تا زمانی که منافع ، جاه طلبی ، خیانت و نابکاری چند تن از سرکردگان یونان ، یونانیان را بر علیه پارس ها بر نینگیخته بود ، یونانیان ایونی و اهالی جزیره های یونانی تبار در زیر پرچم و در سایه فرمانروایان شوش بسی خوشبخت تر و آزاد تر بودند و این ها حقیقت هایی هستند که تنها زمانی نمود می کنند که آدمی خود را از قید جانبداری و تبلیغات آتنی رها کند و با حقیقت روبرو شود. هر گاه ادمی توانست از قید و بند افسانه ها و داستان های دروغ هرودوت و کتسیاس و ایسوکراتس آزاد شود می تواند به حقیقت تاریخی دست یابد.
اینان کسانی هستند که هم نبرد پلوپونز را دیده اند و هم صلح نیکیاس را ، هم شاهد نابودی سپاه آتن در برابر سیراکوز بوده اند و هم اتحاد اسپارت با ایران را دیده اند. هم تسلیم شدن آتن و صلح آنتالکیداس را درک کرده اند و هم صلح فیلوکرات و شکست خرونیا را ، بی آنکه هرگز درس های تاریخ را درک کنند. بد اقبالی و عیب کار در این است که اینها چیزی از تاریخ نفهمیده اند… بدرود
هرودوت همینجوریه جدیش نگیرین خوب بلده دروغ بگه برای مثال داستان تولد کوروش رو توری نوشته که بز کوهی هم میفهمه دروغه و همش افسانه است
یکی از موضوعات مهم و مبنایی در تاریخ آریانا ، بحث خاندان هخامنشی و جنگ اسکندر با پادشاه ایران است.
بسیاری از خاورشناسان استعماری غربی از قرن نوزده به این سو، برای اینکه تاریخ آریانا و هند را از درون پوچ و بیمحتوی ساخته و از اصالت و قدمت بیندازند، به منابع کهن تاریخی حوزه سِند و بلخ و سیستان بیاعتنایی کرده و غالبا تاریخ این حوزه و شاهان باستانی آن را بر اساس منابع یونان باستان و سنگنوشته ها نوشته اند و کتیبه ها را در اصطلاح، بر اساس علوم تجربی ترجمه و تفسیر کرده و به عنوان سند قطعی و خطا ناپذیر مطرح کرده اند.
گرچه سنگنوشتهها ممکن است بخش اندکی از تاریخ کشورها را بازتاب دهند، اما سخن اصلی و مهم اینست که آیا سنگنوشتههای گُنگ و مبهم، به تنهایی و بدون قراین و شواهد دیگر می توانند بنیاد استوار و مطمئن و بازتاب دهنده تمام تاریخ، فرهنگ، زبان، تبار، آداب و رسوم چند هزار ساله یک سرزمین و مردم و شاهان آن قرار گیرند؟ چه اطمینانی است که این سنگنوشتهها همگی اصلی باشند و یا اینکه بی طرفانه و غیر سیاسی، ترجمه و تفسیر و معنی شده باشند؟
یکی از مواردی که تاریخش بر اساس منابع کهن یونانی و سنگنوشتهها، نوشته شده است، خاندان هخامنشی اند. احتمالا نام هخامنش نخستین بار توسط راولینسُن انگلیسی به میان آمده است.
راولینسُن یکی از چهار نفر آشورشناس پادشاهی لندن و صاحب منصب انگلیسی در دربار دولت ایران بوده است. [۱] راولین سُن که فرستاده نظامی بریتانیا بود، نخستین بار در سالهای ۱۸۳۵ تا ۱۸۳۷ از کتیبه بیستون در کرمانشاه دیدن کرد. او سر انجام در ۱۲۶۷ ق/ ۱۸۵۸ م، به خواندن متن فارسی باستان آن موفق شد.[۲]
هم چنین تا جایی که نگارنده میداند، نخستین کتاب خارجی که از هخامنش یاد کرده، تاریخ هرودوت است، و احتمالا تاریخ هرودوت نیز نخستین بار توسط راولینسُن با درج مقدمهی نشر شده است.
دُمُرگان فرانسوی (۱۸۵۷ – ۱۹۲۴ م) و راولینسُون (۱۸۵۸ م) و فرزر تیتلر و ریچارد فَرای که هرسه انگلیسی بودند و نولدِکه یهودی آلمانی و بارتُولد روسی آلمانی، و هم چنین هِرتِسفِلد ، استروناخ و گریشمَن که هرسه یهودی بودند، و دارمستتر فرانسوی، و کُوهِن و اِشمیت و شُرمَن و شماری دیگر، از جمله کسانی اند که بهصورت کم یا زیاد در تاریخسازی نوین برای افغانستان و ایران نقش داشته اند.
در دوران پهلوی اول و دوم، دُمُرگان فرانسوی و تیم همرایش ۶۵ سال در قلعه دمرگان در شوش مشغول تاریخ نگاری بودند. راولینسُون انگلیسی نخستین کسی بود که کتیبه بیستون کرمانشاه را خواند و از آن هخامنش و داریوش هخامنشی را استخراج نمود. هم چنین استروناخ و گریشمن و هرتسفلد ، از مصالح و پایه های سنگی چهل منار و قلعه هزار ستون ملکه هُمای بلخی و معبد سلیمان و از بقایای آتشکده زردشتیان، تخت جمشید و پاسارگاد، گور کوروش هخامنشی، کعبه زردشت و کتیبههای سنگی در شیراز را ساختند.
گرچه ما از طرفی خود را مدیون باستان شناسان غربی میدانیم؛ اما از طرف دیگر هنگامی که جعلیات و فرضیات بیسند و متناقض گروهی از آنان را در باره تاریخ مردم شرق از نزدیک بررسی و مطالعه میکنیم، بسیار تأسف میخوریم که چرا مردم و بخشی از محققان ما بدون تأمل و بدون توجه به متون کهن و منابع هزار ساله عربی و پارسی و ترکی خویش، به ساخته های مدرن گروهی بهنام باستانشناس یا خاورشناس، باور و اعتماد مطلق کرده اند.
این فرضیه پردازان از قرن نوزده به این سو، با دربار تهران و کابل تبانی کرده و با نوشتن تاریخ تبانی و با ساخته های مدرن خود بهنام عِلم و آکادمیک، مردم ایران و افغانستان را ریشخند نموده و با شعور و تاریخ آنها بازی کرده اند.
امیدوارم به تندی و تعصب متهم نشوم. شما نیز اگر متون کهن ویدی و اوستایی و منابع عربی و فارسی و ترکی دوره اسلامی را از یکطرف، و فرضیات و گمانهزنیهای این عده خاورشناسان را از طرف دیگر بررسی کنید و یا اگر فقط مجموعه کتاب تأملی بر بنیان تاریخ ایران بهنام «دوازده قرن سکوت» و فیلم مستندی بهنام «مجعولات مجلل» اثر ناصر پور پیرار را ببینید، بدون شک با من همنوا و هم نظر خواهید شد، و با چشمان خود خواهید دید که شماری از خاورشناسان غربی مانند استروناخ و گریشمن و هرتسفلد در سال ۱۳۱۸ خورشیدی، در ساختن تخت جمشید، پاسارگاد، گور کوروش هخامنشی، کعبه زردشت و جعل کتیبههای سنگی در شیراز، چه کارهایی که نکرده اند.
سازندگان تاریخ هخامنشی، بر اساس تورات (؟) و منابع کهن یونان باستان و کتیبه بیستون کرمانشاه، از خاندان هخامنشی و کورش و داریوش هخامنشی بهنام پادشاهان تاریخی ایران نام میبرند؛ اما شاهان پیشدادی و کیانی بلخی و زابلی و دوره انکار ناپذیر مِهری و پارسی – بویژه دوره بسیار روشن کیانیان و اَوِستا و زردشت- را افسانه و داستانی می خوانند. دورهی که در آن زمان و مکان و زبان و مذهب که از ارکان تاریخ است، به صورت روشن مطرح میباشد. کیانیانی که در تمام متون قدیمه مانند اَوِستا، متون پهلوی و شاهنامهها، تمام منابع عربی و فارسی دوره اسلامی به تفصیل از آنان یاد شده و دهها شهر و نقاط باستانی در حوزه بلخ و زابل و کابل بنام آنها است.
از مورخان پیشگام ایرانی آقایان میرزا حسن خان پیرنیا ( ۱۳۰۹ ش) و دکتر پورداود (نخستین مترجم فارسی اوستا و استاد دانشگاه تهران، ۱۳۰۵ش) احتمالا از نخستین کسانی باشند که هخامنشیان و کورش و داریوش اول و دوم و سوم هخامنشی را به جای کیانیان به عنوان یک سلسله جداگانه سلطنتی مطرح کرده اند.[۳]
کتاب تاریخ صد صفحهی بنام «ایران قدیم» نوشته آقای میرزا حسنخان پیرنیا شاید از نخستین کتابهایی باشد که هخامنشیان را رسما پادشاهان تاریخی و پیشدادیان و کیانیان را بنام داستانی یاد کرده است.
کتاب نامبرده بار اول در سال ۱۳۰۹ ش بهنام «ایران قدیم» و بار دوم در سال ۱۳۴۱ ش بنام «ایران باستان» به صورت جیبی و بار سوم در سال ۱۳۷۰ ش بهنام « ایران باستانی» در یک جلد بزرگ تر و سر انجام بهنام «ایران باستان» در سه جلد بزرگ که جمعا حدود دو هزار صفحه است، چاپ و منتشر شده است.
نوشته ها و منابع یونانیان باستان مانند هرودوت و… و نوشته های محققان ایرانی در باره تاریخ خاندان هخامنشی بسیار نارسا، گنگ و مبهم، آشفته و لرزان اند.
یک) دکتر شیرین بیانى استاد تاریخ دانشگاه تهران مینویسد: یکى از مهمترین ویژگىهاى تاریخ ایران باستان و بویژه تاریخ هخامنشیان این است که ایرانیان هیچ نوشته تاریخى از خود باقى نگذاشتهاند. چنین مىنماید که روایات شفاهى رواج بسیارى در سرزمین ایران داشته است. از اینرو پژوهشگر امروزى ناگزیر است براى شناخت تاریخ ایران به نوشتههاى نویسندگان سرزمینهاى دیگر بویژه نویسندگان یونانى و رومى توسل جوید. اگرچه تصویرى که این نویسندگان از ایران به دست مىدهند اغلب ساده انگارانه و جانبدارانه است، با این حال مىتوان با مطالعه، بررسى و نگاه انتقادى به نوشتههاى این نویسندگان پارهاى از زوایاى تاریک تاریخ ایران را روشن کرد.[۴]
دو) ویل دورانت: « چنان به نظر میرسد که مادها، در ضمن کوچکردنهای خود، از بخارا و سمرقند گذشته، و از این نواحی، رفته رفته، رو به جنوب سرازیر شده و پس از رسیدن به پارس، در آن سکونت اختیار کرده بودند. در اکباتان نخستین شاه ایشان دیااکو پایتخت اول خود را بنا نهاد و آن را با کاخی شاهانه، که بر شهر مسلط بود و نزدیک دو کیلومتر مربع وسعت داشت، آراست. بنا بر روایتی که در کتاب هرودوت آمده – ولی روایت دیگری آن را تأیید نمیکند، این دولت مستعجل فرصتی پیدا نکرد که بتواند در بنای مدنیت سهم بزرگی داشته باشد؛ از ادبیات و هنر این قوم یک پاره سنگ یا یک نامه هم بر جای نمانده است.»[۵]
سه) لغتنامه دهخدا در باره «پاسارگاد» و «انزان» و سلسله هخامنشی و نسب کورش و داریوش و خشایارشاه و چشپش و کبوجیه و… توضیحاتی داده و سر انجام نوشته است: « این صورت طبق فهرستی است که مرحوم پیرنیا در ایران باستانآورده، ولی محققان اروپایی بر آن ایراداتی دارند. به این سوال که سلطنت هخامنشیها در پارس در چه تاریخی شروع شده نمیتوان جواب درستی داد.» [۶]
چهار) مستر هانری ماسه: «کورش و جانشینانش که از اولاد هخامنش بودند، شاهنشاهی بزرگی به وجود آوردند که از رود نیل تا ترکستان امتداد داشت. این شاهنشاهی دو سال بعد از تأسیس، به دست اسکندر مقدونی افتاد.»[۷]
نگارنده نمیداند کسانی که با طرح این گونه نظرات سست و سخنان لرزان، از فرهنگ و تاریخ هخامنشیان و کوشانی- هیاطله و از تاریخ و تمدن چند هزار ساله «هند و آرین» با آب و تاب دم میزنند، چطور در نوشته های خود پیوسته از خارجیان نقل قول کرده و از منابع بومی خود هیچ نامی نمیبرند؟ آیا این نشان تهی دستی و جعلکاری آنها نیست؟
بر همه روشن است که بخش قابل توجهی از اَوِستا و متون پهلوی و تمام شاهنامههای پیش از فردوسی و دو سیوم شاهنامه فردوسی را تاریخ و داستانهای دوره پیشدادی و کیانی بامیان و بلخ و نامهای جغرافیایی و قومی سرزمین زابلستان و کابلستان و داستانهای خاندان سام و زال و رستم و یلان و پهلوانان زابلی تشکیل میدهد. اگر این بخشی از اَوِستا و متون پهلوی و شاهنامهها افسانه باشند، ناگزیر چیزی بهنام آریانا یا ایران کهن نیز باید افسانه باشد. زیرا نام آریانا یا ایران کهن بطور گسست ناپذیری با شاهان پیشدادی، کیانی و با نام بامیان، بلخ، زابل و کابل در هم آمیخته است.
ما از این هخامنشسازان قرن نوزده پُرسان میکنیم که اگر پیشدادیان وکیانیان با این همه تاریخ و اسطوره چند هزار ساله، با این همه حرف و حدیث،شعر و شاعری و با این همه آثار و شواهد بجامانده، مانند کاخها وگورستانها در بلخ و سیستان و زابلستان و با این همه خاندانهای زنده و موجودکیانی در بغلان وپاکستان و زابل و مشهد ایران و… افسانه باشند، آیا هخامنشیاننوساز و نوظهور که تنها بر گفته یگ نفر انگلیسی بنام راولینسُن متکی است،چطور میتوانند از حقایق مسلم تاریخی باشند؟ هخامنشیانی که متون کهن ویدی و اوستایی و منابع پهلوی دوره ساسانی و اسلامی و منابع فارسی و عربی دوره اسلامی و حتی منابع و لغتنامههای دوره صفوی و قاجاری ازآنها هیچ اطلاعی نداشته اند. هخامنشیانی که در کل منطقه خاورزمین یک سطرافسانه محلی و یک بیت شعر و اثر قابل اثبات هم در باره آنان وجود ندارد. هخامنشیانی که امروزه در تمام دنیا حتی یک خانواده کوچک هم بهنام آنهایافت نمیشود. هخامنشیانی که نه زمان قابل اثبات دارند و نه مذهب و زبان ومکان شان روشن و معلوم است.
چطور میشود که این همه منابع کهن چند هزار ساله، و این همه آثار باستانی موجود در بلخ و سمنگان و کابل و غوربند و بامیان و جلال آباد و سیستان و قندهار و… به اندازه نوشته های یونانیان باستان مانند هِِرودوت و… و یا به اندازه گمانه زنیهای جدید خاورشناسان غربی در قرن نوزده، ارزش علمی و اعتبار تاریخی نداشته باشند؟ در حالی که مردم از پیامبران خدا معجزه و دلیل می خواستند، آیا ناروا است که ما از این مدعیان آکادمیک سند و دلیل و شاهد بخواهیم؟ اگرچه این نظرات از مراکز آکادمیک مانند کمبریج و آکسفورد و از زبان اساتید دانشگاه بیرون شده باشد. مگر خاورشناسان قرن بیستم نامهای گذشتگان مردم خاورزمین را از نیاکان خود آنها بهتر می دانند؟
یکی از مشکلات مهم ما این است که بسیار غرب زده و خوشباور شده ایم و نام غرب و پیشرفتهای علمی و مدنی شگفت انگیز آن، چشمان ما را خیره کرده و در مقابل نامهایی مانند خاورشناس، باستانشناس، دانشگاه غربی، محققان غربی، پروفیسر، پوهاند، آکادمیسن و… بسیار زود تسلیم شده و مطلق آنچه را که از دانشگاههای غربی به زبان انگلیسی و بنام تاریخ علمی به ما القاء شده، علمی و آکادمیک و خدشه ناپذیر می دانیم و بدون تأمل آن را میپذیریم.
از هیچ یک از منابع کهن سانسکریت ویدی، اوستایی، پهلوی و یونانی بهدرستی معلوم نمیشود که خاندانی بهنام هخامنش و کوروش و داریوش هخامنشی که پادشاه کشوری بنام ایران بوده باشند، وجود خارجی داشته اند.
هم چنین در تمام تواریخ و لغتنامههای فارسی و عربی دوره اسلامی و در هیچ دیوان شعر فارسی متعلق به پیشتر از هفتاد سال، و در سراسر شاهنامهها و شاهنامه فردوسی، واژه هخامنش وجود ندارد.
مورخان پیشگام اسلامی مانند طبری و بلعمی و حمزه اصفهانی و مسعودی و ابن اثیر و ابن خلدون و… از هخامنشیان نام نبرده اند.
در فرهنگهای قدیمه مانند: فرهنگ برهان قاطع (چاپ سنگی و قدیمه) فرهنگ رشیدی (چاپ قدیم) و فرهنگ آنندراج (چاپ هند) و دیگر فرهنگهای هفت دهه پیشتر، واژگانی چون هخامنش و کورش و داریوش وجود ندارد. اما در فرهنگ رشیدی و نفیسی از کورش نام برده شده، لیکن او را کیخسرو پادشاه ایران معنی کرده است. [۸]
در هیچ یک از تواریخ دوره اسلامی از جنگ اسکندر با داریوش هخامنشی یاد نشده است. در کتب تاریخ اسکندر و در همه تواریخ دوره اسلامی، نام پادشاه ایران یا پارس در هنگام حمله اسکندر را «دارا بن دارای کیانی» ذکر کرده است، نه داریوش هخامنشی.[۹]
پرفسور عبدالرزاق کانپوری خاندان هخامنشی را کیانی خوانده و نوشته است: «ابوالحسن مسعودی (ق چهارم) و فردوسی (ق پنجم) بر این باور اند که نام خاندان هخامنشی در اصل کیانی بوده، و در زبان یونانی آن را «ای. کی. می. نی. آن» تلفظ میکردند… به گفته مورخین ایرانی و عرب، کیانیان مدت ۵۷۰ یا ۷۱۸ سال، طبق افسانه های ملی در ایران سلطنت داشتند، و کارنامه های آنها تا به امروز در سنگ نبشته های کوه بیستون و نقش رستم موجود است.» [۱۰]
نتیجه اینکه: هخامنشیان بجز کیانیان و کورش هخامنشی بجز کیخسرو کیانی و داریوش اول و دوم هخامنشی بغیر از دارای اول و دوم کیانی، یک سخن غیر قابل اثبات است و بدون تردید کتیبه کوه بیستون که امروزه بهنام کتیبه هخامنشی معروف شده است، همان کتیبه کیانیمیباشد
منابع
[۱] ر.ک. به: لغتنامه دهخدا، راولین سن.
[۲] دایرت المعارف بزرگ فارسی / به لغتنامه دهخدا / دایرت المعارف فارسی مصاحب، ذیل بیستون / گنج دانش، جغرافیای تاریخی شهرهای ایران، ص ۳۱۰ نیز رجوع شود.
[۳] نک: دکتر پورداود، یشتها / ۲/ ص۲۱۳./ میرزا حسن پیرنیا، ایران باستان ج۱ ص۶۲۴ به بعد.
[۴] ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخی، ص ۷
[۵] ویل دورانت، تاریخ تمدن جلد ۱ ص۴۰۶
[۶] دهخدا، ذیل هخامنش. و نیز به دورهایران باستان پیرنیا و دکتر پورداود، یشتها / ۲/ صص ۳۳۷- ۳۳۸ رجوع شود.
[۷] هانری ماسه، تمدن ایرانی، چند تن از خاورشناسان ، ترجمه دکتر عیسی بهنام، ص ۴۰
[۸] فرهنگ رشیدی نوشته عبدالرشید مدنی تتوی، ج۴، ص۲۸۵۸ / چ قدیم/ فرهنگ نفیسی، نوشته دکتر علی اکبر نفیسی (ناظم الاطباء)
[۹] ر.ک: وان وِن بروک، تاریخ اسکندر کبیر، ص۳۴ ، ترجمه و تالیف محمدعلی خان فروغی، ۱۳۱۵، تهران
[۱۰] پرفسور محمد عبدالرزاق کانپوری (هندی) برمکیان، ترجمه طباطبایی و رام. ه. بودراجا، ص، ۱۲
در کتابهای ذبیح ا… منصوری مثل سرزمین جاوید درمورد وقایع تاریخی بسیار سند و مدرک و تحقیق بکار برده و با منطق تاریخی هم سازگاره. گفته های هردوت در خیلی از جاها زیرکانه عمل کرده. مثلا در مدح کوروش گفته خوبه ولی واقعیت تاریخ و تحقیق همینا رو نشون میده ولی در نبرد ماراتن دروغ گفته اینه که تاریخ عوض میشه وگرنه اگه نیگفت کوروش خوب بود یا بد چیزی از عملکرد اون بزرگ نرد تاریخ و حال و آینده جهان چیزی رو عوض نمیکنه
پان ایرانیست ها و پان فارس ها هرجایی بکارشان بیآید از هرودوت استفاده و استناد می کنند وقتی هم بر خلاف آنان باشد بدگویی می کنند
سلام.هرودوت مورخ یونانی نیست.چراکه یونان باستان وجود نداشته.او اهل منطقه ای نزدیک سوریه امروزی بوده.یعنی یک آشوری. دشمنی آشوریها(که خود یکی از اقوام ایرانی هستند)با دیگر اقوام ایرانی قابل انکار نیست.مهم اینست که تمام آنچه به تاریخ ایران مربوط میشود با بیشرمی تمام به نام کشوری میزنند که حتی نمیتوان در آن پاره آجری یافت که بیش از ۲۵۰۰سال عمر داشته باشد
مطمنی تاریخ خوندی .یونان باستان وجود نداشته از کجات دراوردی .آشوری ها قوم سامی هستند نه ایرانی تاریخدان بزرگ
اگه یونان باستان وجود نداشته پس هخامنشیان هم الکی هستن چون بیشتر تاریخ ایران هخامنشی توی جنگ با یونان بوده چیزایی میگی ها
البته دوستان من خودم ترفدار هخامنشیان هستم اینو نوشتم تا جواب آقای ع.ا رو بدم
بله، امثالی مثل شما را ول کنن، فردا هم میگید تاریخ ایران ۱۴۰۰ ساله است، برو کتاب “تاریخ ۱۰ هزار ساله ایران” را بخوان. هرودوت در بعضی جاها، البته بعضی جاها تعصب به خرج داده، ولی دلیل نمیشه که همه ی تاریخش را زیر سوال برد، نوشته های تاریخ جهان مدیون یونانی ها هستن، جدا از جنگ هایی که داشتن و باید پذیرفت که یونانی ها مردمانی بسیار دلیر بودن، به ویژه اسپارتی ها. من لک هستم، و در شهرمان کوهدشت غاری هست که ۱۲ هزار سال قدمت داره و هنوز هم که هنوزه نگاره هاش پا برجا هستند. تاریخ ما ۷ هزار سال هم نیست، بیشتر از این حرف هاست!!!
از این تاریخ نداشته ایران واهمه دارید یا از اینکه ۳۲ حرف زبان فارسی ۲۸ حرف انرا مدیون عربی ست .نمیدانم به چه چیزی افتخار میکنید.اینم از هرودوت تاریختان.کل تاریختان را جمع کنیید سه هزار سال نمیشودنمیدانم چگونه به هفت هزارسال رساندید.مگه اینکه قبل از کورش توهمی تان بازم پادشاهی نامریی دیگری بوده باشد.
بسیار مزخرف و چرند فرمودید شما اصلا نمیدونید تاریخ چیه. کجای تاریخ رو خوندید که اینجوری چرت مینویسید. شما نمیدونید که بسیاری از کلمات عربی از فارسی و دیگر زبانهای فایرانی گرفته شده و معرب شده اند همون الفبا رو هم از خودشون نداشتن البته نه اینکه هیچ بودن اعراب هم صاحب تمدن و فرهنگ غنی هستن و ما هم در اینجا بحثی از اعراب نکرده ایم که شما نسنجیده اراجیف میبافید اینجا بحث تاریخ ایرانه و بس. شک دارم شما تاریخ تولد خودتو هم بلد باشید. تا کنون قدمت تمدن بشر در ایران به بیش از هفت هزار سال رسیده تمدن منظورم شهر نشینیه وگرنه در خیلی از مناطق ایران آثار ده هزار ساله و پانزده و حتی سی هزار ساله یافت شده چیزی شما در بهترین حالت بیشتر از ۱۴۰۰ سالشو نداری. خیلی باید بیسواد و بی فرهنگ باشی که اینا رو بلغور کردی
برو بابا تو که از هرودوت هم بدتری حداقل هرودوت بعضی جا ها راست گفته تو که شک دارم یک کلمه که دروغ نباشه تا حالا تو دهت چرخیده باشه
خب خط، صرف و نحو و دستور زبان عربی اجداد عرب خودتون رو کیا اختراع کردند؟?
یک ایرانی نخستین مخترع صرف و نحو و دستور زبان و تنوین زبان عربی می باشد،
بوبشر سیبویه یکی دیگر از افتخارات استان پارس است که صرف و نحو (گرامر) زبان عربی را اختراع کرد.
خانم زارع استاد زبان و ادبیات عرب دانشگاه شیراز :
…..این ایرانیان بودند که برای اعراب صرف و نحو (دستور زبان) نوشتند.
منبع :
https://www.yjc.ir/fa/news/5099450
خب دوست عزیز اول در مورد پیدایش خط پارسی و خط عربی زبان مادری خودتون یه تحقیق کوتاه می کردین که اینجوری ضایع نشید?
این خطی که ما باهاش مینویسیم خط فارسیه که بعدها عرب ها از اون کپی میکنن یکم تحقیق کنین لطفا
با درود شما نوشته های خوب این تاریخ نگار بزرگ را ندیده گرفته اید زیرا در بسیاری از نوشتارش به بزرگی ایرانیان و پادشاهانش اعتراف کرده و از انها به نیکی یاد نموده پس سورنا را از دهان گشادش نزنید و همه جوانب کار را باهم بنگرید بدرود
بله به قول خانم آتوسا بعدها هم خواهند گفت فردوسی دروغگو بوده ، با این تفاسیر وحشتناکی که شما از هرودوت کردین واقعا ترس اینو میشه داشت که آیندگان (هزارسال بعد)فردوسی رو به خاطر افسانه گویی هایش و شعرهایی در وصف اسطوره های خیالی چون رستم یک دروغگوی بزرگ بنامند ، اما غافل از اینکه شیوه تاریخ نگاری فردوسی در قالب شعر و افسانه منحصر به فرد بوده و ارزشمند ،داستان گویی و افسانه گویی از علایق مردمان زمانه ها و سرزمینها بوده ، چیزی که از تاریخ هرودوت میشه فهمید شیوه ی نثرگونه و منحصر به فردش بوده نه پلشتی و پستی که شماها گفتید ، و خودشم بارها اعتراف کرده که آنچه گفته حاصل شنیده هایست که از مردم سرزمینها جمع کرده و هیچگاه همه ی نوشته هاشو تایید نکرده ، اما این دوستان مدعی ایرانی و آریایی با حرفهای دور از تمدن دهان به فحاشی گشودن و پدر این بیچاره رو از قبر درآوردن ، خدا نیاره روزی رو که فردوسی بزرگ به این شیوه ی ناسالم به فنا بره
بعدا میگن فردوسی دروغ گو بوده درود بروطنم ایران
درود من هم از نژاد آریایی هستم یک پرسش داشتم چند نفر از دوستانم میگویند کرد ها پیش از آمدن آریایی ها در ایران بودند آیا این درست است؟ الته خودم کرد نیستم بخاطر کنجکاوی پرسیدم
بدرود
* فرض را بر این میگزاریم که کرد یک قوم از اقوام مادی باشند*
خیر اقوام اریایی همراه به سمت ایران کوچ کرده اند
طبق نظریه ای هم که معقوله اریایی ها از همان اول در ایران سکنا داشتند
در تواریخ هرودوت یاد شده که ابتدا ماد ها حکومت را به دست گرفته و یک حکومت مرکزی متحد تشکیل داده اند و همیشه در کنار این حکومت نام از پارس ها هم برده شده
ما نفهمیدیم آخرش هرودوت گزافه گو بوده یا نبوده.
هر جا خوشمون میاد بهش استناد می کنیم هرجا نه میگیم خمار بوده!!
سلام
هرودوت از پدر و مادری متولد شده است که نه یویانی هستند نه شرقی دارای اسم و نسبی ست منحصربفرد .
تحقیق درموردهرودوت به نتیجه نمیرسد چرا که همان ها که تمام کتب و آثار باستانی یونان و ایران و مصر را از بین برده اند و بجای آنها داستان و آثار و تاریخ جدیدی را برای این کشورها ساختند . هر چه در مورد این نگارنده هم هست از بین برده اند .
خیلی چیزها را نمیشه گفت چون سندیت ندارد ولی میتوانید درک کنید .بهتر هست به زندگی حال خودمون فکر کنیم و بیاندیشیم و تنها منبع و مآخذ ما هم قرآن کلام الله باشد و احادیث معتبر.با خود فکر کنیم چرا بعد از چندین هزار سال حال گذشته ایرانیان و نیاکانشان برای همه مهم شده است برلی ترکان اعراب و غرب و ۱۰۰البته برای صهیونیزم !؟ خب دوباره که این موارد را مرور کنید می بیتید که این متاطق و کشورها به نوعی با سیاست یا خاک یا مذهب ایرانیان در نبرد هستند پس هوشیار باشیم و اینقدر گذشته نامعلوم را زیر رو نکنیم و نگذاریم امروز ما فردای نامعلوم آیندگان ما شود.یا حق.
خوب شد که شما چراغ هدایتی در سیاهی شب شدید وگرنه ما همه که عمریست در بیراهه ایم . خود خبر نداریم
اونوقت شما برچه اساسی صحبت های خود برای هرودوت را معتبر میدانید؟ با چه منابعی؟
تا آنجایی که تاریخ نشان داده دین گراهای افراطی در طول تاریخ آثار تمدن های بزرگ را از بین برده اند
شما/:فکر کنیم چرا بعد از چندین هزار سال حال گذشته ایرانیان و نیاکانشان برای همه مهم شده است ؟
برای دین گراها شاید در طول تاریخ مهم نبوده ولی ایرانی که گدشته کشورش برایش مهم!!! نباشد قطعا ایرانی نیست!!! وگرنه اگر گذشته برای ایرانی هامهم نبود بعد هفت هزار سال ایرانی نمی ماند! و ما جزء دوبل عربی بودیم (البته که به مزاج شما بد نمی آید) یادتان باشد که نام ایران ( یعنی سرزمین آریایی ها)
پون شما فرمودید ما دیگر گذشته را زیر و رو نمی کنیم و گوش به فرمان شماییم تا شما امر بفرمایید ….
به راستی که سوالی برایم پیش آمده ، شما که نمی خواهید گذشته را زیرو رو کنید پس اینجا چکار می کردید
رهجو راستی باشید!
بدرود
آقا شمشاد ببخشید که من گستاخی میکنم و جواب این بنده خدا رو میدم ولی وصف حال اینطور آدما که دم از دین و مذهب میزنن و مدام موعظه میکنن از زبان حافظ شنیدنیست:
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند/چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس/توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری/این همه قلب و دغل در کار داور میکنند
جناب Aliens به قول آقای خراسانی یا باید در ایرانی بودن شما شک کرد(یه بار واسطه ایی با یه بنده خدایی تا یه حدی رفیق شده بودم و بعد دیدم طرف از فردوسی بد میگه؛با یکم ماجراجویی فهمیدم طرف خودش تو ایران به دنیا آمده ولی اصالتا و از طرف پدر عراقی هست)یا اینکه شما از اون دسته آدمایی هستی که نه تنها یک کشور که هیچ بلکه دنیارو به کثافت میکشن و از طرفی با حرفهای من در آوردی و دین جدید و دلخواهی که برای خودت ساختی چهره ی دین رو هم در نزد بقیه به لجن میکشی.دوست عزیز در فکر کردن آزادی ولی حق نداری به یه ملت توهین کنی.
ضمنا حرفای جنابعالی در کتب دینی به راحتی مردود اعلام شده،چون خیلی ادعای دین داری و حتما خیلی حسین حسین میکنی(هرچند برای خود من باعث افتخاره اربابی همچون امام حسین دارم) حتما کتاب “زندگانی امام حسین” از زین العابدین رهنما و بخش مربوط به جنگ نهاوند رو بخون تا ببینی این گذشته پر افتخار نا معلومه یا نه؟
همچنین سعی کن از طریق کتب دینی به خصوص تفاسیر قرآن تحقیق کن ذوالقرنین کی بوده،حداقل میفهمی مملکت بی حساب و کتاب نیست و هنوز ایران اونقدر بدبخت نشده که کسی چون تو بخواد تحقیرش کنه.
درود
سعید جان از بزرگواریتون هست
من فقط نظر شخصیمو گفتم
ارادتمند
پس انچه در مورد کوروش و یا شاهان دیگر نوشته هم غلط است ؟؟؟
اگر به این صورت باشد که نیمی از تاریخ ما جز چرتدیات ایشان محسوب میشود و دشمنان ایران و کوروش به چرند بودن ان اشاره می کنند
درود بر دان یه وطن پرست واقعی
اینان برای اینکه دنیا دیده گی خود را بیشتر ب رخ هم بکشنند این غلطا رو میکردن
وگرنه مردم رومی چه خبر داشتن ک دنیا دست کیه
کنتور ک نمینداخته میزدن رو دست هم
نفرین بر این دروغگو ها
هرودوت بسیارزیادچرندیات تلاوت کرده: نمونش اینه :
اوبرای اینکه پیروزی ارتش رویایی خشای آرشا بریونانیان راکمرنگ جلوه دهدآن را برتری نفرات ایرانیان می داند وگفته لشگرپارس بالغ بر بیست میلیون نفربوده اندکه ازاین سوی گیتی به آن سوی گیتی هزیمت نموده اندو سازوبرگ ان شامل پیلان وچندصدهزارارابه داسدارواسبان سرکش که ازبس به آنان کشمش خورانده اندافسارگسیخته اندونفرات پیاده یونانی رازیزپالگدکوب کرده اند!شایدهم چرندنباشدواین یکی حقیقت داشته باشد!
استادان دانشگاه شیکاگوی امریکا یعنی ارنست هرتزفلدوگیرشمن درکاوش تپه های باستانی شوش به این مهم دست یافتندکه ارتش خشایارشابین دویست وپنجاه هزارتاچهارصدهزارنفربوده است وهرودوت واسه خودش شکرخورده!
درود.درسته. هرودوت درباره پارس ها و امپراطوری با شکوهشان بویژه پادشاهی خشایارشای بزرگ بسیار دروغ گفته و این بخاطر ترس و نفرتیه که نسبت به ایرانی ها و خشایارشا داره. صدها بار گفتم بازهم میگم: نفرین بر هرودوت خبیث پلید دروغگو
درود بر شرف پاک ایرانیت و اریاییت واقعا زیبا بود
درود بر دوست گرامی ، سپاسگزارم که نوشتار رو خوندید و دیدگاه گذاشتید و خوشنودم که خرسند شدید. بی ادبی نباشه ، منو دوست کوچکتر خودتون بدونید، پیشنهاد میکنم تا هر اندازه که جا داره و میتونید کوشش کنید از واژه های پارسی استفاده کنید (دست کم در نوشته هاتون) حیف واژه های زیبا و دل انگیز (ایران) و (آریایی) نیست که با دستور زبان عربی به کار برده بشن و زیباییشون رو از دست بدهند؟ میتونستید اینگونه بنگارید : درود بر سرشت پاک ایرانی و آریایی ، به راستی که زیبا بود… گستاخی من رو بر من ببخشید… بازهم سپاسگزارم… بدرود
اگه اشتباه نکنم هومر هم یکی از تاریخنویسان یونان بوده که در دوره که ادیسه پادشاه ایتاک بود تاریخ مینوشته . ایا هومر هم مثل هرودت دروغگویی و گزافه گویی کرده؟
بله حسین گرامی هومر هم نوشته هایی داره اما هم حجم نوشته هاش اونقدر زیاد نیست و هم اینکه چون در غالب شهر و سرود و داستان نوشته باز می شه گذاشت به حساب احساسات شاعرانه ش ولی این هرودوت پلید و پلشت چیزایی که نوشته تحت عنوان تاریخ حقیقی به خورد دنیا داده.نفرین بر هرودوت.تا زنده هستم این جمله رو تکرار می کنم.نفرین بر هرودوت خبیث پلید دروغگو
استرابو جغرافیدان نامدار مینویسد: به شعرای قدیم مانند هومر و هزیود بیشتر میتوان اعتماد داشت تا به هرودوت و مورخین دیگر عهد قدیم. البته اگر در جاهایی هم اشتباههایی به چشم میخورد، تقصیر از کسی است که هرودوت از وی اطلاعات گرفته است، چون که روش کار او بیشتر مبتنی بر گفتههای شفاهی معاصران وقایع بوده است. یک از موارد جالب که درجه صحت و امانت نوشتههای او را نشان میدهد، ذکر اسامی شرکت کنندگان در کودتای داریوش بزرگ است، به طوری که نویسنده تنها نام یک نفر از آن کودتاگران را اشتباه نوشته است و البته در آن مورد هم نام یکی از نزدیکان و منسوبان داریوش را ذکر کرده است.در کل هرودوت نویسنده ی برجسته ای بود گرچه افسانه هایی وارد کرد امام باید دانست در آن زمان هر کسی اینکار را میکرد و او هم از این قاعده مستثنا نبود.
اگر دنبال نویسنده ای هستید که همه حقایق را بیان کرده است به “توسیدید” که به پدر تاریخ علمی ملقب است رجوع کنید زیرا او به تجزیه تحلیل تاریخ بر پایه نقش علت و معلول می پردازد بدون انکه خدایان را داخل ان وارد کند.