زمانی که رضا شاه پابرحلقوم انگلیسیها گذاشت!(شیخ خزئل)
“در سال ۱۹۲۲ قراردادی بین سروان “پرسی زاخاریاکاکس “وخزعل به امضا رسید که سرآغاز همدلی یک تبعه ایرانی با اتباع بیگانه بودچنین آمده است :
“دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان آماده است تا حمایت لازم را از شما به عمل آورد به نحوی که راه حل رضایت بخشی در صورت هرگونه تجاوز حکومت ایران به قلمرو شما به عمل آورد وحقوق شما را نسبت به دارایی تان در ایران به رسمیت بشناسد
وسوسه انگلیسی ها ضعف دولت مرکزی قاجار وهرج ومرج ناشی از دوران مشروطیت شیخ خزعل را به فکر خودمختاری انداخت.خزعل در سال ۱۹۲۲ (۱۳۰۰ خ)با کمک کنسول انگلیس در اهواز عشایر عرب وبختیاری را متحد یاخت وداعیه “عربستان آزاد”را برای اولین بار به طور رسمی اعلام وخودرا “امیر عربستان”خواند!
همزمان عوامل انگلیس در بغداد قاهره وسوریه با درج مقالاتی که سوژه های آن از آرشیو “ام ۱۵ “تامین می شد بر تنور تجزیه خوزستان هیزم می افزودند واعراب خوزستان را که همیشه در راه ایران جانبازی وفداکاری کرده بودند علیه استقلال کشور می شوراندند.
خزعل به دلیل وابستگی به سیاست استعماری انگلیس وبه جهت سرپیچی از اوامر دولت باید تنبیه می شد و رضاشاه در سفرنامه خوزستان به ماجرای خزعل اینگونه می نگرد:
“من نمی توانستم در مرکز مملکت بنشینم وببینم که جراید بین النهرین(عراق)وشامات(سوریه) خوزستان را یک الت عربی معرفی کرده خزعل عرب را امیر بلاستقلال آن معرفی می کنند…”
شیخ خزعل با میرزا علی اصغر خان اتابک ودیگر درباریان نزدیک شده ودوستی می نمود وهمیشه دلهای آنان را با پیشکش و پول می خرید و نتیجه این تدبیرها بود که حکومت اودر خرمشهر وفلاحیه(شادگان)از حکومت خوزستان جدا ویکسره با تهران سروکار داشت سپس هم حکمرانی اهواز را به او بخشیدند.نیز در سال ۱۳۱۹ ه ق زمینهای اینسوی کارون را که خالصه دولت بود با چند دیه به فرمان شاه به او واگذاردند .گویا اتابک همیشه هوادار شیخ بود وبرپیشرفت کار اومی کوشید.نیز شیخ دختر نظام السلطنه را گرفته بود که این زمان یکی از نزدیکان شاه بود همچنان دختر برادر شاهزاده عبدالمجیدعین الدوله را به زنی داشت که از درباریان بسیار نزدیک بود .شیخ را به جای معزالسلطنه لقب سردار اقدس دادندواز درجه امیرتومانی به رتبه امیر نویانی بالایش بردند.از آنسوشیخ دست ستم براعراب دراز کرده وجاسوسان اوهمه جا پراکنده شده بودندوهمینکه به کسی بدگمان مشدند اورا ازمیان برمی داشتند.
در سال ۱۳۲۰ ه ق مشایخ نصار وادریس ومقدم که سه تیره از عشیره کعب می باشند با هم پیمان بستند که شیخ را از میان بردارند یکی از ایشان پیمان شکنی کرده وخبر را به شیخ داد وهر چهار تن را دستور دادکه به زندان فیلیه (در خرمشهر)برده ودر آنجا همگی مردند.
یکی از شاهکارهای خزعل این بود که هرکدام از شیوخی که از پرداخت مالیات عشیره خود باز می ماندخزعل از دولت می خواست که مالیات آن عشیره را نیز سرجمع اونماید.دولت نیز که در آن سالها حال پایداری نداشته سرگرم پیش آمدهای دیگر بود از آن پیشنهاد خزعل خشنود گردیده بیدرنگ اختیار آن عشیره را نیزبه وی می سپرد.اونیز نخستین کاری که می کرد آن بود که شیخ آن عشیره را بیرون کرده ویا به زندان می سپرد ویکی از بستگان خودرا به جای او می گذاشت.خزعل به آرزوهای خود چندان دلبستگی داشت که در راه آن از هر گونه خونریزی دریغ نمی کرد.
در سال ۱۳۲۵ ه ق “عبدالمسیح انطاکی “به خرمشهر رفته خودرا بسته به شیخ ساخت .اودر قصیده هایی داد چاپلوسی وفرومایگی را به پای شیخ نثار کرده شیخ را پادشاه عربستان نامیده .بسیار خنده آور است که این شاعر نادان از خود شیخ خزعل پادشاه واز پسر بزرگتر شیخ “شیخ جاسب”ولیعهد واز حاجی محمد علی رئیس التجار که پیشکار شیخ بود الوزیرالاکبر تراشیده با آن که خود شاعرک می گوید که در بالای کوشک قیلیه در خرمشهر وبربالای کشتی شیخ درفش شیروخورشید زده می شد.
خزعل سالانه هزارها لیره برای مسیح انطاکی و دیگر روزنامه نگاران مصر وعراق می فرستاد که در روزنامه ها ومجله های خود اورا امیر عربستان بنویسند.مبلغ گزافی به شعرای چاپلوس و یاوه سرا وبه سیاحان دریوزه گر عراق وشام ومصر وحجاز می بخشید که در میان عرب اورا به نام “المحسن الکبیر”مشهور گردانند.
اگر کسانی معتقدند که رضاشاه را انگلیسیها برروی کار آوردند باید پاسخ لازم را به تاریخ بدهند که چگونه یک عامل انگلیسی توانست پابرحلقوم انگلیسیها نهد وقرار دادهای خزعل وانگلیسیها را زیر پا های خود له کند وعلی رغم خشم واعتراض وزارت خارجه انگلستان به خوزستان لشگر کشد وبساط توطئه تجزیه خوزستان را برچیند؟!
رضا شاه ابتدا خزعل را به اطاعت فراخواند اما پاسخ اوچنین بود:
“من اصلا شخص شما را به ریاست دولت نمی شناسم شما غاصبی هستید که شاه قانونی ومشروطه مملکت را بیگناه بیرون کرده وپایتخت را اشغال کرده اید وغاصبانه بر قوای دولتی دست انداخته اید”!
کسی که خود فرمان از انگلیسیها دارد رضاشاه را غاصب می نامد!شیخ خزعل پس از ارسال این جوابیه با اشاره اربابان کمیته ایی تشکیل دادبه نام “قیام سعادت”و/ان گاه طوماری با امضای ۱۵ هزار نفر به جامعه بین الملل فرستاد ودر خواست کرد که از تجاوز رضا خان به قلمرو! او جلوگیری شود وسپس نامه ایی به کنسول انگلیس در اهواز نوشت و تقاضاهایش را به شرح زیر بیان کرد:
۱- یک نفر سرباز ایرانی در عربستان(خوزستان)نماند.
۲- تمام فرامین من تائید وتصدیق شود.
۳- مالیاتی که بر عهده من است باید به همان میزان سابق باشد.
۴-انگلستان باید قول هایی که به من داده وقراردادهایی که با من بسته عمل کند.
۵- تامن زده ام مصالح دولت انگلیس را حفظ خواهم کرد!
از نویسندگان قومگرا باید پرسیدکه اگر کسی عامل دولت انگلیس را از سریر قدرت پائین بکشد ودر برابر مطامع بیگانگان قد علم کند ایا گفتمان نژادپرستانه را به ایران تحمیل کرده است؟
به هر روی رضا شاه تصمیمش را در مورد خوزستان گرفته بود .
اودر سفرنامه اش می نویسد:
“تصمیم من تزلزل ناپذیر وبا هر قوه ایی که باشد عربستان مصنوعی را به همان نام اصلی خود خوزستان تبدیل وآن ایالت را جزء لایتجزای وطن خود خواهم کرد وبه یک عرب وطن فروش اجازه نخواهم داد به اتکای جراید بین النهرین وتبلیغات خارجی خودرا امیر مستقل خوانده یکی از بزرگترین ایلات ایران یا بارگاه سلاطین صاحب جاه را ملعبه دستهای جنایتکار خود سازد.”
سردار سپه به هنگام عزیمت به خوزستان با #مخالفت رسمی “#سرپرسی لورن”وزیر مختار انگلستان در تهران مواجه شد.نامه اعتراضیه به شرح زیر است:
دولت پادشاه انگلستان حال ناگزیرند اظهار نمایند که دیگر نمی توانند به شیخ محمره وبختیاری ها فشار وارد آورند که آنها به سکوت خود ادامه دهند.هرگاه عملیات فعلی کارگزاران ایران موجب وارد شدن صدمه وخسارت جانی به اتباع انگلیسی گردد.دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان برای خود این حق را حفظ می کند که به هر نحو وطریق که صلاح ومقتضی بداند از طرف خود اقداماتی برای حفظ وحراست جانی ومالی رعایای انگلیسی به عمل آورند.”
دومین یادداشت سفارت انگلستان در تهران که عصر همان روز ارسال شد چنین است:
باید خاطر آن جناب را مستحضر سازیم که در ماه نوامبر ۱۹۲۴ میلادی(۱۲۹۲ خورشیدی)دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان اطمینانهای رسمی به جناب اجل شیخ محمره داده اند که در صورت وقوع تجاوزی از طرف دولت علیه نسبت به حوزه اقتدار معزی الیه نسبت به حقوق شناخته شده او یا نسبت به اموال وعلاقه ایشان در ایران حاضر خواهند بود برای تحصیل راه حلی که نسبت به خود ایشان مساعدت لازم را بنمایند.دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان جمیع مساعی خودرا به کار خواهند برد که شیخ را در وضعیت فعلی واستقلال محلی نگاه دارد.
رضا شاه هردو این یادداشت ها را به سفارت انگلیس بازگرداند وان را خلاف حق حاکمیت واستقلال ایران دانست در همان روز وزارت خارجه کشور به دستور رضا شاه پاسخ به شرح زیر به سفارت انگلستان فرستاد:
نظر اولیای دولت علیه در این اقدام این بود که چون مضمون مراسله ها را کاملا مخالف اصول قانونیبین المللی وحق سیادت واستقلال ایران می دانستند مراسله مزبور رد شود.”
دولت انگلستان که حریفی چون رضا شاه را سرسخت وغیر قابل انعطاف می دید به فکر مداحله نظامی افتاد وبصره را به انبار تسلیحات مبدل کرد که ازآن طریق برای شیخ خزعل سلاح فرستاده شود!
در اسناد وزارت خارجه انگلستان در این مورد چنین آمده:اگر بهانه برای اعزام نیروهای نظامی به دست نیاید ونیروهای ایرانی برای اشغال اراضی شیخ ابراز عزم راسخ نمایند آن وقت ما باید شورش در میان اعراب ایجاد کنیم تادر نتیجه شورش مذکور خطراتی برای لوله های نفتی به وجود آید سپس با پیاده کردن نیرو در اهواز نقشه وزیر جنگ (سردارسپه) را باطل نموده وبراو سبقت جوییم!
به هر روی سردارسپه وزیر جنگ ونخست وزیر ایران در ۱۵ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی به خوزستان رفت وبه خوابهای آشفته ای که لردکرزن وزیر خارجه انگلستان دیده بود وقعی نگذاشت وبرخلاف رئیس الوزراهای پیشین که از ترس انگلیس چشم بر اعمال خزعل بسته بودند با چشمانی باز به سوی خوزستان شتافت تا خزعل صاحب مدال از پادشاه انگلیس را یا وادار به اطاعت از حکومت کند ویا او و اندیشه اش را در خاک های سوزان خوزستان دفن کند وداغ بیگانه پرستی را از چهره طوایف وطن پرست عرب زبان بزداید.
در همین حال خزعل در پی آن بود که نیروهایی را برای مفبله با رضا شاه جمع آوری کند وفرستادگانی را به نزد خانهای بختیاری ولر وقشقایی گسیل داشت ننگین ترین کار وی این بود که برخی از روزنامه نگاران عراق را که جیره خوار وی بودند را واداشت تا مقاله هایی به دشمنی رضا شاه بنویسند وبدگوییهایی به ایران وایرانیان داشته باشند!همچنین تلگرافی برای مشایخ عرب ودیگر بزرگان خوزستان وعلمای نجف فرستاد .آقا میرزا حسین نائینی وآقا میرزا ابولحسن اصفهانی که بزرگترین مجتهد در نجف بودند خزعل را می شناختند واز سیاهکاریهای وی آگاه بودند فتوی نوشتند که هرکه بردشمنی دولت ایران برخیزد از اسلام بیرون رفته واین فتوی در روزنامه ها چاپ شد.
با همه این کارها خزعل نتوانست در برابر رضا شاه تاب مقاومت بیاورد ودر تاریخ ۱۵ آذر۱۳۰۳ خزعل در بیرون از اهواز به استقبال رضا شاه رفت واز همه مهمتر اینکه اهواز وخوزستان بدون خونریزی به آغوش وطن بازگشتند.
خزعل در دیداری که با سردار سپه برای عذرخواهی گذشته اش آمده بود چنین گفت:
من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من وتو چیست؟ بگو
اصلا اینطور نیست، ۱۰ نسل قبل از شیخ خزعل حاکم خوزستان بودند اما هیچ وقت خود را از حکومت مرکزی و ایران جدا نکردند، مسئله مخالفت شیخ خزعل این بود که رضا شاه که فردی بی رگ و ریشه بود تاج و تخت را غصب کرده بود، زمانی که خزعل خواست مبارزه کند ۲۵ هزار نیروی نظامی و چند کشتی جنگی داشت و حتی قرار بود احمد شاه از خرمشهر که آن موقع محمره نام داشت وارد ایران شود و به او کمک کند تا دوباره بر تخت بنشیند اما یه دلیل مخالفت انگلستان و همچنین به دلیل اینکه مراجع نجف(به دلیل جلوگیری از جنگ داخلی)گفتند جنگیدن با حکومت مرکزی مطابق با خروج از دین است و خزعل نیز به دلیل جلوگیری از جنگ و خونریزی مردم با رضا شاه توافق کرد، اما نیروهای رضاشاه شبانه به خانه او ریختند و او را اسیر کردند و بعدها هم رضاشاه او را مانند بقیه کشت، در واقع رضاشاه فردی زورگو بود و افراد قدرتمند را تحمل نمیکرد و از طرفی از ثروت و قدرت شیخ خزعل میترسید حتی زمانی که در بند اسارت بود. رضا شاه و یکسری قزاق که قدرت چندانی نداشتند بلکه رضاشاه سر افراد زیادی را با حیله زیر آب کرد. البته خود رضا شاه نیز آن موقع دست نشانده انگلستان بود. و انگلستان نیز چون درصد زیادی از درآمد نفت را خزعل برمیداشت خودش هم تمایل بیشتری داشت تا خزعل از قدرت کنار رود. بعدها هم رضا شاه با دستیابی به ثروت عظیم خزعل و سایر بخشهای کشور توانست خودش را مطرح کند و سعی کرد با خراب کردن نام بقیه نام خودش را بالا ببرد، اما واقعیت تاریخ را گاهی نمیتوان پنهان کرد، همانطور که تا زمانی که خاندان خزعل زیر نظر حکومت مرکزی حاکم خوزستان بودند ذره ای از جنوب خوزستان جدا نشد اما در زمان پهلوی دیدید که بحرین جدا شد و حتی اگر کمک نوه شیخ خزعل یعنی سردار فرید خزعل نبود جزایر سه گانه هم انگلستان از ما جدا میکرد.
زنده باد ایران زمین
دوستان این را بدانند که اگر در شیخ خزعل اندکی بوی ضد ایرانی میدیدم از شما بیشتر با او دشمنی می کردم من تجزیه طلب که نیستم هیچ بلکه ایمان کامل دارم که مرزهای کنونی حول ایران مقدس نیستند و یاید انها را برداشت و انها هر کدام باید به چند صد کیلومتر انطرف تر روند من به ایران شهر عقیده دارم – پس لطفا کسی گمان نکند من نیزچون بچه ها به دیگران تهمت می زنم یا کسی را بی خود می ستایم
دشمنی با شیخ خزعل از دو روست یکی انکه عرب بوده و دیگر انکه عرب بوده وگرنه رضاشاه با بسیاری از سرداران مشکل داشت اما مشکلی با انها نداریم – دوستی میگوید فرد خائنی را ملی مینامید مدرک بیاورید مگر به چشم عداوت می شود مدرک اورد ؟شیخ خزعل رابطه های خانوادگیش و نامهای بسیاری بچه هاش ایرانی بود میگویید از پدرسوختگیش بوده میگوییم رابطه اش با قشقاییها و لرها اصلا نمی بیندش میگوییم طرفداریش از حکومت تهران قاجار و داشتن خانه در تهران میگویید قاجار دشمن بود بلاخره حکومت ایران بود – رضا شاه با همه مشکلی که با شیخ خزعل داشت هیچ گاه به او تهمت خیانت نزد حداقل ای کاش کمی مردانگی رضا شاه در وجود کسانی که شب و روز به شیخ خزعل دشنام میدهند بود شیخ خزعل نه پسر خاله من است و نه سودی از او برده ام اما همینکه میبینم تمام کارمندانش شیرازی و بوشهری و بهبهانی بودند و انزمان حتی خوبان ایران همگی مزدور بی مزدو مواجب عثمانی شده بودند مساواتیان و خوبانی چون تقی زاده و تمام ازلی ها و بسیاری دگر اما شیخ خزعل همه انان را که عثمانی می فرستاد طرد می کرد حمایت شیخ خزعل از ایرنیان کویت و بحرین نیز باید در نظر داشت -نمیبینید که صفحه های پان ایرانی همه شبیه همند شده ایم مانند صفحات پان ترک و پان عرب – پس کو انصاف و خرد پارسیمان ؟ بچه های شیخ خزعل از نزدیکان خانواده شاه بودند و پسرش با شهریار شفیق بچه اشرف دوست بود و در ارتش ایران خدمت کردند و تا کنون همه بچه های شیخ خزعل به ایران وفادارند – با اینکه ما بسیاری از خوانین بزرگ را داریم که تا دلخوری پیدا می کردند می رفتند و عثمانی را به جنگ ایران می اوردند
سلام خدمت روشن فکران عزیز. در سال ۱۹۲۰ انگلیس و پاکستان و هند به خوزستان جنگید. چه کسی مقابل آنها ایستاد و مقاومت کرد وآنها را شکست داد. جز شیخ خزعل و سربازان آن کسی بود؟. جواب نه فقط شیخ خزعل الکعبی و سربازان آن.. درسال ۱۹۱۰ جنگ پرتقال به خوزستان آیا ارتش حکومت تهران شرکت کرد یا فقط پدر خزعل که نام آن شیخ جابر بود با سربازان خوزستانی. قبل از آن جنگ کویت (الرگه) نام داشت. فقط شیخ یوسف پدر شیخ جابر پدر شیخ خزعل. که حاکم خوزستان بود با ارتش خوزستانی که از خوزستان دفاع کرد. صدها جنگهای دیگر به این زمین (خوزستان) که نامش الاحواز (الناصریه) بود رخ داد. از زمان خوارج که با حجاج یوسف الثقفی جنگیدن تا ۱۹۲۵.ایا یک پادشاهی یا رایس جمهورتهرانی یاایرانی بر این سرزمین حکومت کرد. فقط خواهش میکنم که جواب قانع بدهید از کتاب تاریخ به من جواب بدهید. فش و کلام رکیک هیچ وقت جواب نیست. یک سوال کوچک برای داناها (رضا شاه پهلوی میگوید که من تنها به خوزستان رفتم و شیخ خزعل را مجبور به اطاعت کردم. آیا شماها باور میکنید که یک مرد تنها به خوزستان میرود و داخل شادگان میشود و خواهان جنگ دارد. و مردم خوزستان مخصوصا شادگانیها آنرا کباب یا همبرگر درست نکردن.
رضاخان برای تنبیه شورشیان به سوی خوزستان حرکت کرد. در این میان انگلستان برای حفظ منابع خود در ایران و نه حمایت از شیخ خزعل، در مورد رضاخان با شیخ مذاکراتی انجام داد. از جمله کنسول انگلستان متذکر شده بود که مسئولیت مستقیم هر گونه آسیب به لولههای نفت ایران–انگلیس با دولت ایران و شخص رضاخان است، اما رضاخان سردارسپه که از برخورد کنسول بریتانیا سخت عصبانی شده بود، در حمله به خوزستان شتاب بیشتری نشان داد و اظهار داشت، قصد تجدید نظر در تصمیم خود ندارد و در تنبیه شورشیان، تأخیر بیشتر جایز نیست. رضاخان در روز ۱۳ آذرماه ۱۳۰۳ه.خ به محمره (خرمشهر) رفت و در کاخ فیلیهٔ خزعل سکونت کرد. بر اساس توافق حاصله بین رضاخان و شیخ خزعل به شیخ اجازه ماندن در خوزستان داده شد، مشروط بر آن که دستورهای خود را از حاکم ایالت بگیرد و پادگانی از قشون ایرانی در ایالت بماند و در مقابل دستور داد که مالکیت شیخ را بر امکلات و داراییاش محترم شمارد و مراقبت کند تا شیخ و خانوادهاش مورد آزار و اذیت قرار نگیرد؛ اما پس از مدتی به رضاخان خبر دادند که وی قصد دارد اموال خود را میان فرزندان خود تقسیم کند و به خارج از ایران برود از این رو رضاخان که نگران بود، شیخ به عراق رفته و ایجاد مزاحمت کند. طی ملاقاتی با لورین، از وی درخواست کرد که خزعل باید به تهران بیاید و حضور وی را صرفاً به سبب پاسخ به پرسشهای متعدد دربارهٔ املاک و موقعیت وی برای تصویب در مجلس ذکر کرد. تسلیم شیخ به دولت مرکزی بر اساس این تفاهم صورت گرفت که رضاخان متعهد شود که هیچ گونه آسیبی به شیخ نرساند. از این رو شیخ به دلخواه خود به تهران آمد.رضا خان، شیخ خزعل را در ۶ دسامبر ۱۹۲۴ (شنبه ۱۵ آذر ۱۳۰۳–۹ جمادیالاول ۱۳۴۳) ملاقات کرد. اگرچه، قبل از این ملاقات، خزعل از او خواسته بود تا یکی از معتمدینش را برای شنیدن عریضه حالش و رساندن آن به رضاخان، بفرستد. رضاخان یکی از معتمدین شخصیاش، دبیر اعظم بهرامی، را برای دیدار خزعل فرستاد. در طی این ملاقات، خزعل پیشنهاد که از آنجا که رضاخان در آینده شاه بعدی ایران میشود، همینطور، در نیاز به واری بلافصل، خزعل یکی از نوههای دختری اش را برای ازدواج به او پیشنهاد میدهد. بهرامی درخواست «کاملاً مسخره» او را رد کرد (محمدرضا، پسر رضاخان، در آن زمان پنج ساله بود) و توصیه کرد که خزعل تلگرامی با پیام «فرمانبرداری و تسلیم» به مجلس ارسال کند؛ که بر حسب وظیفه انجام داد؛ که این مثل بمب در میان همدستان او ترکید. خزعل آنگاه درخواست ملاقات رسمی (که قبلاً در ۶ دسامبر تعیین شده بود) شد. بمحض ورود رضاخان به کاخ، خزعل به پای رضاخان افتاد و پایش را بوسید. رضاخان او را مردی ۶۵ ساله، با صورتی تیره، با چشمانی زرد رنگ، که «جرقه شرارت سردی» در آن بود، توصیف میکند. با این حال، رضاخان او را خیلی «چاپلوس»، ذاتاً پیر و نحیف و توصیف کرد که توسط دیگران، «فریفته و تحریک» شده بود و از آن پس، او میتواند خدمتکار صمیمی برای دولت ایران باشد. رضاخان عذرخواهی اش را قبول کرد و به او تضمین داد که «درصورت دریافت هشدار بدشگونی از تکرار دوباره خلافکاری او»، منجر به اعدامش خواهد شد. سپس رضاخان با لورین و هوارد (که مترجم بود) را ملاقات کرد. زمانی که لورین از آینده خزعل پرسید، رضاخان جواب داد که او را قبلاً بخشیدهاست.
دو هفته پس از نخستین ملاقات رضا خان و شیخ خزعل، قوای دولتی کنترل کامل ایالت خوزستان را بدست گرفتند و ژنرال فضلالله زاهدی که رهبری نیروهای دولتی علیه خزعل و همدستانش را به عهده داشت، به سمت فرماندار نظامی استان و استاندار منصوب شد. نام ایالت از آن تاریخ به نام رسمی سابق خود یعنی خوزستان بازگردانده شد. پس از بازدید از نقاط دیگر استان، رضا خان به زیارت اماکن مقدسه شیعیان در عراق رفت. سپس برای دیداری دیگر با خزعل به محمره (خرمشهر) برگشت. در ۲۸ آذر ماه ۱۳۰۳ – (۱۹ دسامبر ۱۹۲۴) رضا خان سندی را امضا کرد که بر مبنای آن شیخ خزعل بخشوده و به او اطمینان داده شد که زمینها و املاک خصوصی وی مورد احترام دولت قرار خواهند گرفت و خود و خانواده اش اذیت و آزار نخواهند شد. خزعل نیز در مقابل تعهد کرد که تمامی بدهیها و مالیاتهای معوقه خود را به دولت پرداخت کند.رضا خان دریافته بود که با وجود خزعل در خوزستان، آرامش و امنیت در آن ایالت بر قرار نخواهد شد و میباید نیروی نظامی قابل توجهی در آن منطقه مستقر کند؛ لذا قصد داشت که شیخ را به پایتخت منتقل کرده و وی را تحت نظارت قرار دهد، در عین حال میدانست که خزعل داوطلبانه به تهران نخواهد آمد. وقتی که در پایتخت مطلع شدند که خزعل قصد ترک ایران و زندگی در املاک خود در بصره را دارد، رضا خان در «آوریل ۱۹۲۵» به سر پرسی لورین (سفیر بریتانیا در ایران) اطلاع داد که شیخ بدهیهای مالیاتی خود را پرداخت نکرده و از لورین خواست که خزعل را برای آمدن به تهران و تسویه حساب مالیاتی متقاعد کند. در پی این درخواست، انگلیسیها با خزعل تماس گرفته و او را به این کار ترغیب کردند، اما خزعل که طبیعتاً از این جریان بیمناک بود، آن درخواست را بی پاسخ گذارد. مقامات ایرانی میدانستند که شیخ شبها را تا نزدیک سحر در کشتی تفریحی خود به عیش و نوش و میگساری با رقاصههای عرب سپری میکند. با رهنمود محرمانه رضا خان به ژنرال زاهدی، در شب ۲۹ فروردین ۱۳۰۴، زمانی که خزعل و همراهانش همگی در قایق مست بوده و در حال خوش گذرانی با رقاصهها بودند، در پی یک شبیخون، سپاهیان وارد قایق تفریحی خزعل شده و شیخ را دستگیر و به همراه پسرش عبدالحمید به تهران فرستادند.
در ثانی شما که ادعا می کنید که شیخ خزعل یک وطن پرست بوده و که از خوزستان دفاع می کرده است پس چطور نشان شوالیه امپراتوری بریتانیا را دریافت کرد؟؟؟؟؟ چطور نفت ایران را مفت و مجانی به انگلیسی ها سپرد؟؟؟؟ اگر شیخ عزل یک میهن پرست بود پس چرا با آغاز جنگ جهانی اول در سال (۱۹۱۸–۱۹۱۷ م) نیروهای انگلیس به بهانهٔ حفظ حکومت شیخ خزعل و مناطق نفتی جنوب و مقابله با دولت عثمانی، خوزستان را متصرف شدند. شیخ خزعل در لشکرکشیهای انگلیس همدست آنان بود؟؟؟ و خودسرانه با ترکان عثمانی دشمنی میکرد؟؟؟ و اطلاعاتی دربارهٔ عملیات عثمانیها در عراق به دولت انگلستان میداد؟؟؟ از سوی دیگر انگلسیان برای درهم شکستن مقاومت عشایر و مردم بندرهای خلیج فارس، به تقویت نیروهای نظامی خود در منطقه پرداختند و به تشکیل پلیس جنوب مبادرت کردند.
نشان شوالیه به دلیل برخی اقدامات خوب او بود مثلا او به مسیحیان کلدانی که بعد از کشتار معروف ارامنه به دست عثمانیها در اواخر قرن نوزدهم از سرزمین خود متواری شده بودند پناه و به آنها اجازه داد تا در خرمشهر کلیسا بسازند و در اهواز کلیسا و مدرسه خود را بنا نهند. از این رو به پاس این مساعدت، پاپ بنادیکوس پانزدهم در مراسم خاصی نشان «گریگوریس» را به شیخ خزعل عطا کرد…
عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مطرح کرد؛
حمایت شهید مدرس از شیخ خزعل ناشی از تمایلات ملیگرایانه وی بود
عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی گفت: یسیاری از منابع تاریخی از شیخ خزعل، رییس قبیله بنیکعب، در منطقه خوزستان به عنوان یک فرد تجزیهطلب یاد میکنند این در حالی است که شهید حسن مدرس از او حمایت کرده است؛ من معتدقم شیخ خزعل فردی ملیگرا بوده است.
به گزارش خبرنگار دانشگاهی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- منطقه خراسان، دکتر عباس سرافرازی در جشن بزرگ خلیج فارس که در دانشکده ادبیات دکتر شریعتی دانشگاه فردوسی، برگزار شد با اشاره به قدرتهای حاکم در منطقه خلیج فارس در طول تاریخ، اظهار کرد: یکی از این قدرتها شیخ خزعل از طایفه بنیکعب بود خزعل از طائفه مهمی که مذهب شیعه داشتند بود و در دهانه خلیجفارس استقرار داشتند بود.
وی افزود: منابع تاریخی از شیخ خزعل به عنوان یک فرد یاغی و جداییطلب یاد میکند اما در طی این سالها سوالی که در ذهنم به عنوان یک معلم تاریخ وجود داشت این بود که اگر شیخ خزعل فردی جدایی طلب بود چرا شهید مدرس از او حمایت کرد و کمیتهای به نام قیام سعادت را به وجود آورد.
دانشیار گروه تاریخ در دانشگاه فردوسی ادامه داد: این کمیته طرفدار احمدشاه قاجار در مقابل کودتای ۱۲۹۹ بود و این سوال برای من وجود داشت که با وجود این اظهارات در مورد شیخ خزعل، حمایت حسن مدرس از او یک اشتباه تاکیتکی بوده است؛ اما بعد متوجه شدم که اشتباهی در کار نبوده است و برای پی بردن به حقیقت آن باید طایفه بنیکعب را بیشتر بشناسیم.
وی ادامه داد: طایفه بنیکعب در منطقه «حفرالباطل» بین عربستان وعراق سکونت داشته و در ناحیه خوزستان و حوالی خرمشهر و بهمنشیر بودند و توانستند در دوره صفویه قدرتی به دست آورند؛ ابتدا انگلیسیها از شیخ خزعل حمایت کردند و او در جنگها پیروز شد اما پس از مدتی سیاست انگلیسیها در قبال او عوض شد.
سرافرازی خاطرنشان کرد: عوامل مختلفی در کنار گذاشتن چهره شیخ خزعل توسط انگلیسیها دخیل بود؛ در ابتدا انگلیسیها از فرقههای مختلف انگلیسی حمایت میکردند؛ یکی از فرقههای تند مذهبی که بسیاری از سرزمینها را فتح کرد وهابیت بود و انگلیسیها به دنبال آن بودند که وهابیها را جانشین همه شیوخ کنند؛ وقوع انقلاب در روسیه سیاست انگلیسیها در ایران را تغییر داد؛ ابتدا انگلیسیها از فرقهگرایی حمایت میکردند اما با وقوع انقلاب در روسیه سیاست آنها در قبال ایران تغییر کرد.
وی ادامه داد: قبلا انگلیسیها از فرقهگرایی حمایت میکردند اما با وقوع انقلاب روسیه سیاستهای آنان در قبال ایران تغییر کرد؛ بنابراین با شیوخی همچون شیخ خزعل مشکل پیدا کردند تا او را کنار گذارند و معتقدند بودند که باید دولت مقتدر مرکزی به وجود بیاید؛ از سویی شیخ خزعل با احمدشاه و علمای شیعه در نجف دیدارهایی را داشت؛ برای همین است که تمام اسناد از او به عنوان یک فرد جدایی طلب و تجزیه طلب یاد میکنند.
وی یادآور شد: بعد از این رضاشاه برای فتح خوزستان به این منطقه آمد و شیخ خزعل را دستگیر و محاکمه کرد که این کار را با هماهنگی انگلیسیها انجام داد؛ در واقع خزعل درصدد مقابله با اهداف استعماری انگلیسیها برخواست و اگر میبینیم مرحوم مدرس از وی حمایت کرده است به همین دلیل است؛ شیخ خزعل به دنبال اتحاد ملی بود و در دوره صفویه و خصوصا زندیه این قبیله میتوانستند تجزیهطلبی کنند در حالی که وفادار بودند.
ببخشید، ولی دوران خالی بندی و لاف زدن و برچسب ملی گرایی زدن به یک تجزیه طلب و نوکر انگلیس خواندن ایران دوستان دیگه به سر اومده! هرکی استاد دانشگاه و هیئت علمی میشه لزوما حرفاش درست نیست! اگه واقعا این ادعا درسته، مدرک و سند نشون بده که این آقا دنبال اتحاد ملی بوده! وگرنه خیلی ها (که نمی خواهم اسمشونو ببرم) با همین روش از دوران صفوی به قبل رو از تاریخ ایران حذف کردند!
به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم / کجـــــا این سر انجــــام بد داشتیم؟
تا زمانی که خاندان خزعل زیر نظر حکومت مرکزی حاکم خوزستان بودند ذره ای از جنوب خوزستان جدا نشد اما در زمان پهلوی دیدید که بحرین جدا شد و حتی اگر کمک نوه شیخ خزعل یعنی سردار فرید خزعل نبود جزایر سه گانه هم انگلستان از ما جدا میکرد.
زنده باد ایران زمین