حسرت شهریار
شهریار و تهران
شهريار همچنين در قطعهاي به نام«تهران و ياران» با ياد كرد دوران حضورش در پايتخت ايران چنين ميگويد:
من نه آنم كه فراموش كنم كه تهران را
شب تهران و شعاع و شفق شمران را
پور كردستان كه جوانانه به جنگش خيزند
هرگز ايران نفروشد طمع توران را
حسرت شهریار
بخش مهمي از اشعار ميهني و به اصطلاح«ايرانيّات شهريار» مربوط به آن شعرهايي است كه در رديف «ادبيات حسرت» ميگنجد. شهريار هر كجا از قفقاز و سرزمينهاي ايراني آن سوي ارس كه بر اثر بيلياقتي شاهان ناتوان و در پي انعقاد عهدنامههاي سياه گلستان و تركمانچاي به اشغال روسيه درآمد، سخن به ميان ميآيد، بياختيار عنان اختيار از دست ميدهد و زبان اشك و دريغا گويي به تكلم وا ميدارد.
اوج «قفقازيه»هاي شهريار در اشعار تركي آذري اوست، منتها در شعرهاي فارسي نيز بويژه در مثنوي«افسانهشب» بخش «شبيخون» ، شاعر با تصوير آفريني فوقالعاده قوي، هجوم لشكر روس و دفاع مردم قفقاز را از خاك ايران به نمايش ميگذارد، به گونهاي كه آدمي خيال ميكند شهريار درست در شب حملة روس به ايران در صحنه حاضر بوده، و آن نبردها را به چشم ديده است.
شهريار با اشاره مستقيم به حملات روس كه طي آن ایرانیان ساکن قفقاز ، با سلاح سنگ و چوب و بيل و كلنگ در مقابل سپاه تا بن دندان مسلح روس دفاع ميكنند؛ تنها مورخي است كه از نقش قهرمانانة زنان قفقازي (ايراني) در مبارزه با كشور متخاصم روس سخن مي گويد. در كتابهاي تاريخي در بيان دفاع زنان ايران در مقابل لشكر تزار سطري نديده است، جز مثنوي شبيخون شهريار:
ديده آن سيل شبيخون سپاه
چون بلايي كه ببارد ناگاه
حسرت شهریار
شهریار قفقاز را به عنوان تکه ای از ایران زمین به شيري خوابيده و روس به گرگي درنده شبيه ميشود كه بر اثر سهلانگاري و خواب بي موقع چوپان بيعرضه (شاهان قاجار)،شير، اسير گرگ ميشود و قفقاز اين چنين از خاك ايران جدا مي گردد:
گله گرگ به مكر و تزور
شير خوابيده كند غافلگير …
گويي آنها كه فرا ميرفتند
گاه برگشته چنين ميگفتند:
الوداع اي افق روشن و باز
شهره گهواره گيتي قفقاز…
اي كه تا بازپسين تير و تفنگ
بود با دشمن ايرانت جنگ
تا دليران تو در خون نتپيد
پاي دشمن به ديارت نرسيد
چوني اي كشور آزاده اسير
چوني اي شير ژيان در زنجير!
آران ، آذرابادگان و شهریار
شهريار همچنين در قطعه «شيون شهريور» از زبان خورشيد عالم افروز كه رخ بر خاك آذر آبادگان ـ خاستگاه زرتشت ـ سائيده است، از مام ميهن اين گونه دلجويي ميكند:
اي وطن آمده بودم به سلام نوروز
مگرم كوكب اقبال تو تابد پيروز
آمدم در پي آن كوكب آفاق افروز
ليك از اين غمكده رفتم همه درد و همه سوز
دگر اي مادر غمديده بخون زيور كن
جشن نوروز بهل، شيون شهريور كن
(ديوان ـ ج ۱ ـ ص ۵۸۰)
در اين قطعه شعر، در تبيين منظور شهريار از ماجراي «شهريور» هم ميتوان به مسئله اشغال ايران توسط متفقين و هم مسئله «اعلام موجوديت فرقه دمكرات آذربايجان» كه هر دو حركت اشغالگرايانه در شهريور ماه اتفاق افتاده است، اشاره كرد.
او در قطعه ديگري نيز كه با عنوان«مهمان شهريور» سروده، به بيرون رفتن قواي اشغالگر شوروي از خاك ايران در سال ۱۳۲۵ اشاره ميكند و از خروج«مهمان ناخوانده» شادماني مينمايد:
خوان به يغما برده آن ناخوانده مهمان مي رود
آن نمك نشناس بشكسته نمكدان مي رود