ایران باستانایران در دوران معاصر

تاریخ کرمانج ها (کرد های خراسان)

برگی از تاریخ
برگی از تاریخ

کرمانج ها چه کسانی هستندوجه دستاوردهایی داشته اند؟ كردهاي خراسان را كرمانج مي نامند . پيش از پرداختن به پيشينه ي كردهاي كرمانج شمال خراسان در مورد واژه ي كرمانج توضيحاتي ارائه مي گردد سپس به اصل موضوع يعني كردهاي خراسان پرداخته مي شو د.

فاروق صفي زاده در مورد واژه كرمانج مي نويسد : « كرمانج كه كوتاه شده كُرد (kurd ) است و ديگر مان (man ) كه همان ماننايي (mannay ) است يكي از قبايل ماد بوده اند كه در سده نهم پيش از زايش در زاگرس فرمانروايي كرده اند ودر هنگام تشكيل فرمانروايي ماد به مادها پيوسته اند » ۱.جاناتان رندل در اين باره نوشته است : « كردي كرمانجي … زبان كردان چادر نشين است »

برگی از تاریخ
برگی از تاریخ

۲.«‌كرمانج … ظاهراً به برخي قبايل كردستان جنوب اطلاق مي شود آن هم نه در مقام مترادفي براي عشيرت ، بلكه به عنوان يك برچسب قومي . سون مي نويسد كه كرمانج ها پاك ترين خون كردي را دارند . ساير قبايل را به طور ساده كرد مي خوانند . در كردستان شمال نيز لفظ كرمانج اغلب در دو معني متفاوت به كار مي رود :

-الف: برچسبي قومي است كه در اشاره به تمام كردهايي كه به لهجه ي كرمانجي شمال سخن مي گويند به كار می رود

-ب:در مفهومي محدودتر در اشاره به رعاياي كشاورز به كار مي رود .دهقانان غير قبيله اي شاتاق كه زيرحكم و سلطه ي گراوي ها هستند كرمانج خوانده مي شوند .همين طور در شرناك و روستاهاي پيرامون آن كشاورزان غير قبيله اي را كرمانج مي خوانند .

به اين ترتيب ، لفظ واحدكرمانج كه در جنوب در اشاره به فاتحان قبيله به كار مي رود و در شمال مخصوص رعاياي كرد غير قبيله اي است ؛ خود نشان دهنده ي ‌رابطه ي پيچيده اي است كه بين بخش هاي قبيله اي و غير قبيله اي جامعه ي ‌كرد موجود است و اين پيچيدگي بسي بيش از آن است كه تئوري ما فوق طبقاني روا مي دارد … كرمانج ها معمولاً زمين داران خرده پا ومستقل هستند … . كرمانج ها در اين جا احتمالاً كردهاي قبيله اي ( يا پيشتر قبيله اي ) بوده اند كه در اين منطقه بر زمين هايي كه تصرف كرده اند ساكن شده اند»

۳.لفظ كرمانج درشمال خراسان ؛ هم به چادر نشينان كرمانج زبان ، و در مفهوم عام تر به كردهايي كه گويش كرمانجي دارند اطلاق مي شود . و هرگاه سخن از كرمانج است كردنژادان كرمانج زبان مدنظر مي باشند .

اما كردهاي خراسان داراي چه پيشينه اي هستند ؟ چرا كردها به خراسان كوچ داده شده اند ؟ آيا پيش از آمدن كردها در زمان صفويه كردهايي در خراسان سكونت داشته اند يا خير ؟

در رابطه با آمدن کردها به خراسان و دلایل آن پیشتر به طورکامل توضیح داده شد .

از آن جا كه فرهنگ ،آداب و رسوم و باورها به نوعي در ترانه هاي كرمانجي شمال خراسان تبلور يافته ، شناخت بيشتر كرمانج خراسان باعث ژرف نگري بيشتر در ترانه هاي اين مردم مي گردد وسعي مي شود در اين خصوص توضيح بيشتري داده شود.

كليم ا… توحدي مؤلف چند جلد كتاب حركت تاريخي كرد به خراسان در مورد زمان ودليل آورده شدن كردها به خراسان مي نويسد : «كرمانج خراسان كه در اوايل دولت صفوي براي جلوگيري از تاخت و تاز تركمانان و ازبكان به مرزهاي شمال ايران انتقال داده شدند تحت عنوان سه ايل بزرگ زعفرانلو ،شادلو ،قراچورلو قرار دارند»

كليم ا… توحدي با اشاره به اين كه از زمان شاه اسماعيل صفوي، كردها به ويژه قرامانلوها به طور پراكنده براي دفاع از مرزهاي خراسان به اين ديار آسيب ديده آورده شدند وبعدها جانشينان شاه اسماعيل هم سياست انتقال كردها به خراسان را ادامه دادند ، مي نويسد :

« شاه عباس كه پادشاهي تيز هوش و سياستمدار بود با توجه به فلسفه ي ابن عميد كه گفته بود : كردها را بايد سپر بلا قرار داد ، درصدد انتقال كردها به خراسان بر آمد … حدود پنجاه هزار خانوار ، كوچ بزرگ و تاريخي خود را از آذربايجان به سوي سرزمين ري آغاز كردند ،‌اين حركت كه در حدود سال (۱۰۰۵هـ .ق) انجام گرفته بود باعث شد كردها مدت دو سال در جلگه ي‌ تهران و خوارو ورامين اتراق نمايند.”۵

جاناتان رندل نيز در خصوص مهاجرت كردها به خراسان مي نويسد:

«‌شاه عباس اول به اين جريان ( مهاجرت كردها ) شتاب بخشيد . كردهايي بودند كه از زادگاه خود كنده شده به شرق فرستاده شدند ، نخست به آن سوي مرز آذربايجان ،سپس به خراسان در مقابل تركمانان كه هنوز همان جا مانده اند – يعني هزار مايل دور از زادگاهشان – به اين ترتيب صفويه قبايل سركش كرد را از مرزهاي غربي خود كندند و شگفتا آنها را به پاسداري از ديگر مرزهاي آشفته ي كشور گماشتند و ساير قبايل كرد را به مناطق دورتري فرستادند ،به هندوكش در افغانستان و بلوچستان امروز ».

دكتر حشمت ا… طبيبي در كتاب جامعه شناسي ومردم شناسي ايلات و عشاير آورده است:

« بارتولد درتذكره ي جغرافياي تاريخي ايران مي نويسد : شاه عباس براي صيانت مملكت از تاخت و تاز تركمن ها وازبكان تصميم بدان گرفت كه كردهاي جنگجو را از ولايت غربي بدين سامان (خراسان )‌كوچ دهد .بر اثر اين تصميم پنج ولايت كرد نشين دركليه سرحد از استر آباد تا ‌چناران تشكيل داد .

طوايف كرد خراسان كه از ايلات كرد ساكن در خاك عثماني موسوم به چمشگزك بودند ، چون مذهب شيعي داشتند درزمان صفويه به داخل ايران آمده سپس به خراسان كوچ داده شده اند و در اواخر دوره ي صفويه به كُرد زعفرانلو معروف شده اند. اين ايل بزرگ از ۳۲ شاخه تشكيل شده كه به هر شاخه «‌ايل » مي گويند و در شهرهاي اسفراين ، بجنورد ،دره گز ،شيروان ،قوچان و نيشابور پراكنده اند .

ايل شادلو نيز ، از ايلات كرد خراسانند كه آنها نيز از قفقاز به آذربايجان ، سپس به خراسان كوچ داده شده و در شمال غربي آن مستقر شده اند .

پرفسور اسماعيل حسين زاده بوانلو استاد دانشگاه در آمريكا درباره ي مهاجرت كردها به خراسان نوشته است:

« مهاجرت كردها به خراسان عمدتاً در زمان حكومت شاهان صفوي و به منظور دفع تجاوزات مكرر ازبك ها و مغول ها و تركمان ها به كرانه هاي شمال شرقي ايران صورت گرفته است .

اين مهاجرت كه در اواسط قرن دهم قمري يعني از زمان شاه اسماعيل و شاه طهماسب شروع شده بود در اواخر اين قرن و اوايل قرن يازدهم يعني در زمان حكومت شاه عباس به اوج خود رسيد ؛ چه در اين زمان بود ؛ كه ازبك ها نه تنها مشهد را تسخير كرده و خراسان را ميدان تاخت و تاز خود قرار داده بودند ؛ بلكه نواحي شاهرود ، دامغان ، سمنان ،ورامين ، كاشان و اراك را هم زير پا گذاشته بودند .

مهاجرت و مقابله به موقع كردها،مخصوصاً مبارزات رزمندگان دو ايل بزرگ ومعروف زعفرانلو و شاديلو باعث جلوگيري از پيشروي بيشتر ازبك ها شده و پس از مبارزات خونين و فراوان سرانجام موجبات بيرون راندن آنها از ايران را فراهم آورد ».

فصلنامه ي ‌خراسان پژوهي نيز در مورد زمان ودليل كوچ اجباري كردها از غرب به شرق ايران مي نويسد :

« مهاجرت تاريخي كردها به فرمان شاه عباس صفوي در حدود (۱۰۰۷ هـ .ق) آغاز شد .طي آن ۴۰ هزار خانوار از كردهاي غرب كشور جهت حفاظت و حراست از مرزهاي شمال شرقي كه گاه و بي گاه توسط اقوام ترك و به ويژه ازبك مورد تهديد قرار مي گرفت به اين منطقه كوچ داده شدند .كردهاي مهاجر در سرحدات شمال شرقي استقرار يافتند تا ديوار انساني و سپر بلايي باشند در مقابل هجوم ازبك ها به قلمرو داخلي و به خصوص مركز ايران عصر صفوي .»

صالح ملا عمر عيسي نيز نوشته است : « شاه عباس اول ۰۰۰/۱۵۰ كرد را به خراسان نقل مكان داد تا در مقابل تجاوز بيگانگان از مرزهاي ايران دفاع نمايند و علت آن نيز اين بود كه درجنگيدن با دشمنان متجاوز ، از شجاعت خاصّي برخوردار بودند.»

همچنين مؤلف كتاب كردها و سرزمين شان در مورد محل اسكان كردهاي خراسان مي نويسد :

« درشرق درياي خزر و در ۲۰۰ مايلي شمال شرق مشهد ، در استان خراسان ، اطراف شهرهاي بجنورد وشيروان آبادي هاي كردنشيني وجود دارند ،كه بيش از هزار مايل با ديگركردها فاصله داشته و جمعيت شان حدود دويست هزار نفر است ».۱۳

علي خراساني در مصاحبه با فصلنامه ي‌ آواشينچاپ انستيتوي كردي سوئد مي نويسد :

«كردهاي خراسان از تركيب كردستان بزرگ … كرد هاي سوريه ، قفقاز ،باكو ،تركيه ،كردهاي جنوب عراق ، ماكو و مهاباد تشكيل شده اند … و كردهاي افغانستان، پاكستان وهندوستان هم از خراسان به آن ولايت رفته اند .»۱۴

علي رغم تحقيقات صورت گرفته در مورد كردهاي خراسان وارائه نظرهاي متفاوت هنوز يك سؤال اساسي بي پاسخ مانده است : آيا كردها پيش از مهاجرت زمان صفويه هم در خراسان مي زيسته اند و يا خير؟

اين ابهام را ، هر چند به استناد برخي نظرها مي توان برطرف كرد ؛ ولي راستي چه پيوندي بين كرد خراسان و تركيه وجود دارد؟

آيا امكان ندارد تعدادي كرد نيز از خاور زمين به غرب رفته باشند و نام خراسان را با خود به استان ارز روم برده باشند كه امروز شهرهاي قوچان ،شيروان وطوايف كيكان ،سيوكان ، اُمَران بنا به نظر انستيتوي كردي سوئد در ايران و تركيه وجود دارند و اين كه بگوييم همه ي ‌كردهاي خراسان يك باره از غرب آمده اند ؛ پس چه كساني در ۵۰۰ سال قبل اين مناطق و مرزها را در دست داشته اند ؟

مؤلف كتاب جامعه شناسي ومردم شناسي ايلات و عشاير در مورد احتمال از شرق به غرب رفتن برخي قبايل مي نويسد :

« محتمل است ،‌ مهاجرت گروهي قبايل و طوايف ايراني از مشرق ايران به سوي غرب ، تدريجي بوده و اين قبايل بعد ازمدتي جدايي از يكديگر در كوهستان زاگرس و سواحل دجله به هم رسيده اند . و چون همنژاد و همزبان بوده واز حيث دين ،اخلاق ،آداب ورسوم اختلافي بين شان نبوده ، آميزش و اختلاط آنها با هم به سهولت انجام پذيرفته است .»۱۵

مينورسكي محقق كردشناس روس نيز در نظري مشابه در بيستمين كنگره جهاني خاورشناسان گفته است :

«كردان قومي هستند كه از ايران خاوري برخاسته اند»ولي در اين باره بايد تحقيقات بيشتري صورت گيرد و اين يك نظريه بيش نيست .

«حقيقت اين است كه كردها قبل از زمان صفويه نيز در خراسان سكني داشته اند . كُرد بودن ابومسلم خراساني خاطرات دعبل خزائي در راه عبور ورسيدن به مرو و برخورد او با كُرد هاي علوي ، خاطرات تيمور دركتاب منم تيمور جهانگشا ، كه در مسيرقوچان به گروهي برمي خورد ؛‌ كه مي گويند :‌ ما كُرديم و همزمان با دوره ي تيمور ،‌ كلاويخو نيز در سفرنامه ي خود اشاره به وجود كردها در خراسان مي نمايد. همه وهمه دليل بر وجود كردها پيش از زمان صفويه در خراسان است .

برگی از تاریخ
برگی از تاریخ

كردهاي شمال خراسان شيعه مذهبند وجمعيت شان بيش از يك ميليون نفر است وادبيات شفاهي اين مردم به علت نداشتن رسم الخط كرمانجي خراسان در معرض آسيب جدي است كه اميد مي رود كار به دستان فرهنگي با حمايت از فرهنگ هاي بومي زمينة‌ تقويت فرهنگ ملي را فراهم آورند .

کردها که کلمه ایران را با یای مجهول می خوانند و با رسم الخط کوردی چنین مینوشتن(ئیران)و(ئیر)و(ئار)هرسه به معنای (مقدس)و (اتش)می باشنداز انجا که اتش در روزگار باستان مقدس ترین عناصر شناخته شده و موردنیاز بوده است نامش از (ئیر)گرفته شده و چون سرزمین ایران نیز همچون اتش موردپرستش و تقدس بوده است نام (ئیران)بر آن نهاده اند یعنی سرزمین مقدس و سرزمین وجایگاه دوست داشتنی ومحترم وموردپرستش.وآریا به معنایی (ئاری ها)است.یعنی کسانی که(ئار)=(آر)رامی پرستیدند.یعنی آتش پرست بودند.بنابراین مفهوم آریائی ها یا آری ها کاملا اشکارا میشودکه چرا بر مردمان این سرزمین اطلاق شده است.بعدها بعضی از آری های غیر کورد به هندوستان و برخی به اروپا مهاجرت کردند که امروزه شاخه های هندی اروپای راتشکیل میدهند.اگر امروز واژه های همانند فراوانی درکرمانجی وزبانهای انگلیسی والمانی یا فرانسوی میبینیم معلول همان علت قرابت اولیه است.
بابرسر كار امدن صفوي و براي مقابله با امپراتوري استعمارگر و توسعه طلب عثماني كه خود را وارث بالاستحقاق سزمين هاي اسلامي مي پنداشت مذهب تشيع را در مقابل تسنن در ايران رسميت داد.
تشكيل دولتي شيعه مذهب درايران كه چهار طرف ان را حكومت هاي سني مذهب تشكيل مي داند كاري سهل و اسان نبود بنابراين ايران از هر سو به ويژه از شمال شرقي و غرب كشور مورد تجاوز امپراتوري عثماني وازبكان متحدش قرار گرفته بود.امپراتوري عثماني هر وقت مي خواست از غرب به سرزمين ما حمله كند جبهه اي نيزبه وسيله متحدان سني خود در شرق مي گشودوازبكان را به حمله ي خراسان و قتل و غارت و تخريب واميداشت .
شاه اسماعيل اول كسی بود كه به وسيله كوردها قرامانلوتحت فرماندهي بيرام بيگ قرامانلو جبهه خراسان در مقابل اوزبكها را برقرار ساخت و بدنبال وي فرزندش شاه طهماسب با انتقال كردهاي زنگنه وچگني وزيك و كلهربه تقويت نيروهاي خراسان پرداخت.
در اواخر سلطنت سلطان محمد صفوي و اوائل حكومت شاه عباس اوزبكان بر شدت حملات خويش افزوده خراسان را تبديل به ويرانه اي ساختنند و شاه عباس جرات نكرد از منطقه ري پا فراتر نهد و عازم خراسان گردد. در نتيجه شهر هاي مشهد و اردكان و سبزوار و نيشاپور واسفراين يكي پس از ديگري به وسيله عبدالمومن خان اوزبك غارت و تخريب شدند و اين زمان سال ۱۰۰۰هجري مطابق پنجمين سال سلطنت شاه عباس بود . اسفراين از جمله شهر هائي بود كه همچون مشهد دربرابر هجوم سيل آساي اوزبك بشدت مقاومت نمود. ابو مسلم خان چاولشو حاكم اسرافين با جمعي از غازيان استاد جلوواكراد وغيره كه در ان قلعه جمع امده بودند به حفظ و حراست قلعه و استحكام برج و بارو پرداخت و در لوازم قلعه داري مي كوشيدند و عبدالمومن خان در تسخير حصار اسفراين سعي بسياري نمود توپها نصب كرده و تا چهار ماه مدت محاصره امتداد يافته چند مرتبه يورش عظيم واقع شد ومحصوران قلعه مردانگيها كرده در هر يورش جمع كثيري از بهادران اوزبكيه مقتول گشته و خندق قلعه از اجساد و قتيلان انباشته گرديد چنانچه موازي چهار هزار كس از اوزبكيه تخمينن در جنگ آن قلعه نابود شدند…

مجملا بعد از چهار ماه ابو مسلم خان زد و خورد نموده قلعه را نگا هداشت و كار محصوران تنگ شده…
“اوزبكيه بربرج عروج نموده و بر قلعه مستولي گشتند و دست به قتل و غارت براورده برمتنفسي ابقاء نميكردند. ابو مسلم خان با چند نفر از جوانان دريكي از برج ها خود را حفظ نموده تا سه روز جنگ كردند و تا تير در تركش و گلوله و باروت با خويش داشتند احدي از بهادران اوزبكيه جرات ان نبود كه بر ان برج ظفريابند. بعد از انكه اواز تفنگ انقطاع يافته صفير تير از رفتن بازماند اوزبكيه دانستند كه ديگر حالت محاربه ندارند هجوم نموده برج را گرفتند و ان شير مردان متاع گرانمايه جان را در رسته بازار اخلاص و غيرت و مردانگي به معرض بيع دراورده با خنجربران و تيغ خونفشان با اوزبكيه دست به گريبان شدند و مردانه وار شربت ناگوار هلاك چشيدند كچل قباد كلهر كه از جمله محصوران وگرفتاران ان برج بود ويكي از بهادران اوزبكيه كه اورا ميشناخت به مردانگي او حيف امده اورا حراست نموده و صحيح و سالم شب از اردوي اوزبكيه بيرون كرده به عراق (عراق عجم – قزوين و…)امده بود و حقيقت قضيه ي مذكور را به نوعي كه مرقوم گشت به بنده اسكندربيگ تركمان تقرير نمود…

بله شهرهاي خراسان يكي بعد از ديگري تخريب و نابود ميشد و جوانان و مردان ان در خاك و خون مي غلطيدند و زنان وكودكان به اسيري برده ميشدند كه در بازارهاي خيوه و بخارا به فروش ميرسيدند و شاه عباس به اصطلاح كبير فارغ از هرگونه نگراني در دربار قزوين در عيش ونوش ولهوولعب بود.”
درسال۱۰۰۱فرهاد خان قرامانلو سپهسالار شاه عباس .گيلان و مازنداران را بتصرف در اورد وبه مرزهاي خراسان نزديك شد. اردوي شاه عباس نيز تابسطام پيش امد اما چون نامه ي تهديد اميز عبدالمومن خان به او رسيد از بيم جان خود بسوي قزوين بازگشت.

در سال هفتم جلوس شاه عباس فرهاد خان كرد قرامانلو و برادرش ذوالفقارخان به تمام شورش هاي گيلان پايان دادند چون در سال هشتم جلوس خوزستان سر به شورش برداشت فرهاد خان عازم سركوبي شورش آن منطقه شد. در سال بعد كه نهمين سال جلوس شاه ومطابق۱۰۰۴ قمري بود شاه عباس به جمع نيرو پرداخت كه به سوي خراسان حركت كند چون اوضاع خراسان و اثرات سوئي كه بر اثر بي كفايتي شاه عباس در سراسر ايران بخشيده بود شاه را مجبور ميكرد وضع خويش را در قبال بيگانه گان در جبهه ي شرقي روشن كند تا شورش هاي داخلي فروكش نمايد.

شمشاد امیری خراسانی

شناخت تاریخ و فرهنگ ایران به نمونه ورود به دنیایی است که جز عشق و افتخار و گاهی اندوه چیزی انتظار ما را نمی کشد ، شاید تاریخ ما در حافظه ژن های ما ذخیره شده است تا بتوانیم با آن آگاهی به خود و فرا خود را گسترش دهیم .

نوشته های مشابه

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه -
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
fateme

ممنون بسیار جالب بود

دکمه بازگشت به بالا