شعر غم جدایی از ایران
شاعر: عبدلله جعفر اف شاماخي (شاعر جمهوری آظربایجان-آران) در غم جدایی از ایران
ايكي يوز ايل بوندان قاباق
امضالاندي مقاوله
منله ايران آراسينا
دوشدو بؤيوك بير فاصله
ايكي يوز ايل قان آغلاديق
تبريز ، تهران … دييه دييه
اؤلدو گئتدي آتام – بابام
« ايران ، ايران » دييه ، دييه
ايران منيم آتا يوردوم
ايران منيم وطنيم دير
آتام اؤلنده ده دئدي
ايران منيم مسكنيم دير
آتام اولنده ، چاغيردي
منه بير يادگار وئردي
گؤزل بير ايران بايراغي
شرفله افتخار وئردي
دئدي : بالا ، بو بايراغي
منه ده وئرميشدي آتام
ايندي سن ساخلا بايراغي
من گئديرم حاقّا چاتام
گله جك وار ، بير گون گلر
باكي قؤشار ايرانا
منيم سالاميمي يئتير
تبريز ، تهران ، خوراسانا
گرهك تاريخده دفن اولسون
تركمن چاي يا گولوستان …
جان وئره ركن آتام دئدي :
وطنيميز … ايران … ايران …
سونرا ايران بايراغيني
اؤپدو ، يومولدو گؤزلري
آتش ساچدي اوره ييمه
اونون يانيق لي سؤزلري …
برای دیدن معنی این شعر به ادامه نوشتار مراجعه کنید
دويست سال پيش عهدنامه امضا شد و ميان من و ايران فاصله افتاد . دويست سال در حسرت تبريز و تهران خون گريستيم و پدرو پدر بزرگم ، در هواي ايران زيستند و درگذشتند ايران ، سرزمين پدري و وطن من است . پدر در لحظة مرگ هم گفت ايران ماواي من است . پدرم در لحظات مرگ ، صدايم كرد و يادگاري به من سپرد . اين يادگار چيزي جز پرچم ايران نبود . پدرم شرف و افتخار به من سپرد . پدرم گفت : « فرزند ! اين پرچم را پدرم به من سپرده بود ، اكنون اين را به تو مي سپارم ، زيرا هنگام آن رسيده كه به حق بپيوندم » « روزي فرا خواهد رسيد كه باكو به ايران خواهد پيوست . اگر آن روز را ديدي ، سلام مرا به تبريز و تهران و خراسان برسان » « عهدنامه هاي گلستان و تركمانچاي بايد در تاريخ دفن شود » پدرم در حالي كه واژه هاي « وطن … ايران .. ايران » بر لبانش بود ، جان مي داد . پدرم پرچم ايران را بوسيد . آنگاه چشمانش براي هميشه فرو خفت .. در حالي كه سخنان سوزناكش ، دلم را شعله ور كرده بود ..
عالی بود.چه حسی ب ادم میده