اشعار وطن پرستی شهریار شاعر آذری
شهريار در قصيده «حماسه ايران» به استقبال از حافظ شيراز چنين مي گويد:
سالها مشعل ما پيشرو دنيا بود
چشم دنيا همه روشن به چراغ ما بود
درج دارو همه در حُكم حكيم رازي
برج حكمت همه با بوعلي سينا بود
قرنها مكتب قانون و شفاي سينا
با حكيمان جهان مشق خطي خوانا بود
عطر عرفان همه با نسخه شعر عطار
اوج فكرت همه با مثنوي مُلابود
داستانهاي حماسي بسرود و بسزا
خاص فردوسي و آن همت بي همتا بود
كلك سحّار نظامي به نگارين تذهيب
كلك مشاطه طبعي كه عروس آرا بود
پند سعدي كلمات ملك العرش عَلا
غزل خواجه سرود مَلااعلابود
عاشقي پيشه كن اي دل كه به دستان گويند
وامقي بود كه دل باخته عذرا بود
گر سخن از صفت قهر و غرور ملي است
كاوه ماست كه بر قاف قرون عنقا بود…
خاتم گمشده را باز بجو اي ايران
كه بدان حلقه جهان زير نگين ما بود
شهريار از تو نواي ني و ناقوس خوش است
اين غزل را نسب از كوس بلندآوا بود
شهريار در قصيده «تخت جمشيد» مي گويد:
تخت جم! اي سراي سراينده داستان!
اي يادگار شوكت ايران باستان!
جام جهان نمايي و دستان سراي جم
با سپاس از با نو مهسا