Ciro, o leone della vita persiana
كوروش اي شير ژيان پارسي اي سخن هايت دمادم راستي
اي هواي پاك شاد آشتي ميهنت را درجهان آراستي
خون پاك آريايي در تنت مهروماه پارسايي در سرت
نغمه تابان مزدا بر لبت جلگه آب رهايي همرهت
ما همه چشمان به راهت دوختيم چون به گيتي پند تو اندوختيم
راه تو راه رهايي جستن است ني كه در خواب سياهي خفتن است
كوروش اي جانم فداي راه تو درتن ومغزم همه اواي تو
چون خردمندان خردمندي كني در تن وجان همه مردي كني
چشم گيتي را همه نيكي كني تنگ دستان را دست گيري كني
در مرامت مردمان را داشتي خوي خود را چون درخت افراشتي
مردمان را از خودت پنداشتي بر زمين تخم خرد را كاشتي
راستي را آرمانت داشتي دشمنان مردمان را كاستي
تا به كي باشد به ره چشمان ما تا كه ره يابد به تو دستان ما
من به خواب خويش رويت را ديده ام من به خوابم روي تو بوسيده ام
در هواي كوي تو پيچيده ام باده مهر دلت نوشيده ام
كوروش اي مرد بزرگ پارسي كوروش اي جان و روان راستي
كوروش اي نام و نواي آشتي تخم نيكي را به گيتي كاشتي
خاموشي را روشني افراشتي چون به دل مهر كياني داشتي
کشورم ایران ، سرزمینی که تاریخ به بزرگی و عظمت ان شهادت میدهد وهمچون الماسی بر روی انگشتر تاریخ میدرخشد. من بعنوان یک انسان افتخار میکنم که وطنم ایران است . ودر سرزمین پاکان و پاکزادگانی چون کوروش شاه شهنشاه ایران زندگی میکنم