Rokhshai, the first assistant of Iranian artificial intelligence Rokhshai, the first assistant of Iranian artificial intelligence
Ancient PersiaThe rule of the MedesAchaemenid ruleThe Great Cyrus (Cyrus)

The childhood story of Cyrus the Great

Cyrus the Great
Cyrus the Great


Greetings to the children of Iran.

I want to tell you a story that you will surely hear.

Before The Great Cyrus Achaemenid The glorious empire of Persia The foundation of the Ahurai land of Iran was the territory of the Medes dynasty, one of the Aryans, who was the last king of the Medes. (which is the maternal grandfather of Cyrus the Great) His name was Astyages.

Before the rise of the Persian Empire, the fathers of Cyrus the Great, the kings of the Khuzestan state, at that time ((their)) They were read, and for reasons that are beyond the scope of this story and I refrain from telling them, the daughter of Astyages, king of the Medes, named Mandana, was married to Cambogia I, the Achaemenid king Anshan, who was the father of Cyrus the Great. On the night of King Astyages of the Medes,((پدربزرگ کوروش بزرگ)) خوابی دید

And Meghan called the court and the dream interpreters and said that she had a dream that a vine would grow from her daughter's breast and cover all of Asia..

Fearing that his kingdom would be destroyed, Astyages ordered to quickly call his daughter from Anshan to Akbatan, and they did so. After a while, Mandana's child was born.(کوروش بزرگ هخامنشی که مسیر تاریخ به دست او تغییر یافت چشم به جهان گشود) بدستور آستیاگ به مادرش گفتند که فرزند مرده بدنیا آورده است و آستیاگ نوزاد را به فرمانده سپاهیانش که بنام ((هارپاگ)) بود سپرد و به او دستور داد که نوزاد را از بین ببرد.هارپاگ دلش نمی خواست چنین جنایت هولناکی به دست او انجام پذیرد در راه به چوپانی برخورد که مشغول چراندن گوسفندان بود نام این چوپان میترادات((Mehrdad)) بود هارپاگ تصمیم گرفت سربه نیست کردن نوزاد را به چوپان بسپارد پس به او دستور داد که نوزاد را در کوه رها کند تا خوراک ددان شود.

میترادات نوزاد را با خود به خانه برد و داستان را برای همسرش ((سپاکو)) گفت و همسر میترادات که چند بار فرزند مرده بدنیا آورده بود به شوهرش گفت که این لطف خداوند است و ما این نوزاد را به جای فرزندمان که مرده بدنیا آمده بزرگ میکنیم .سپاکو آنقدر پافشاری میکند که میترادات ناچار به پذیرفتن می شود و اینگونه جان پرمایه بزرگ مرد تاریخ نجات می یابد.و آستیاگ آسوده به سلطنت خود ادامه میدهدو کوروش بزرگ در خانه میترادات چوپان بزرگ می شود

10 سال می گذرد.روزی روزگاری چند کودک 12-10 They used to play in the streets of Akbatan city for years. One of the children, who was the son of a nobleman of the Median government named Artembaras, went to his father and complained that one of his fellow players, who is from a non-noble and low class, ordered to punish him. Astyages went and brought glory to the king (Astyages) دستور داد که کودک گستاخ و پدرش را نزد او ببرند و چنین کردند.آستیاگ به کودک گفت چگونه جرات کردی فرزند اشراف زاده را کتک بزنی کودک بسیار مودب و زیبا جواب داد ای پادشاه پرسشی از شما دارم اگر یکی از درباریان شما که پادشاه عالم هستید از دستورات شما پیروی نکند شما چه می کنید؟

آیا اور اجزا نمی دهید؟من با همسالان خود مشغول شاه بازی بودم و آنها مرا به شاهی انتخاب کردند و این پسر از دستور من سرپیچید و من او را تنبیه نمودم. آستیاگ از سخنان کودک بسیار شگفت زده شد و با خود گفت چطور ممکن است چوپان زاده ای این چنین دانا و با تدبیر باشد؟ و به چوپان گمان بد برد و از او پرسید این کودک فرزند توست؟و میترادات گفت بلی فرزند من است ولی پادشاه بسیار ظنین شد و به گارد خود فرمان داد که چوپان را ببرند و او را به اعتراف وادار کنند.

میترادات در ابتدا زبان نگشود اما زیر شکنجه سربازان گارد سلطنتی در نهایت لب به سخن گشود حقیقت را گفت.اعترافات میترادات را به خدمت شاه عرضه کردند و پادشاه در حالی که بسیار خشمگین بود از فرمانده سپاهیان خود که فرمان وی را انجام نداده است دستور داد تا جلسه فوری با حضور مغان تشکیل شود و به آنها گفت که چه تدبیر می کنید؟مغان و تعبیر کنندگان خواب اندکی اندیشه کردند و گفتند پادشاه به سلامت باد خواب پادشاه تعبیر گشت و کودک در میان همبازیان خود شاه شد و دیگر خطری سلطنت آستیاگ را تهدید نمیکند و آستیاگ خوشنود از این گفته کودک را نزذ پدر و مادرش در انشان فرستاد و کمبوجیه و ماندانا از دیدن فرزند خود بسیار شادمان شدند و کوروش بزرگ هخامنشی زنده ماند تا بانی کشوری جهانی و نوید دهنده داد و مهر در جهان باشد و آستیاگ کینه ای بسیار دهشتناک را از هارپاگ فرمانده سپاهیان خود در دل نگاه داشت و جنایتی که آستیاگ در حق هارپاگ نمود در داستان بعدی برایتان خواهم گفت

تا درودی دیگر بدرود فرزندان ایران

Rokhshai, the first assistant of Iranian artificial intelligence Rokhshai, the first assistant of Iranian artificial intelligence

Shamshad Amiri Khorasani

Knowing the history and culture of Iran is like entering a world where nothing awaits us except love and honor and sometimes sadness, maybe our history is stored in the memory of our genes so that we can use it to expand self-awareness and self-awareness. .

Related Articles

Subscribe
Notify of
guest

2 Comments
Newest
Oldest Most Voted
Inline Feedbacks
View all comments
Asia (palavasa)

درود
این داستانو چند جای دیگه هم شنیده و خونده بودم. البته با کمی تفاوت. ولی چون اینجا “پارسیان دژ”ه به این روایت از داستان استناد میکنم.
sincerely
بیصبرانه منتظر نوشتارهای بعدیتون هستم.

do me

Thanks it was great

Back to top button