Rokhshai, il primo assistente dell'intelligenza artificiale iraniana Rokhshai, il primo assistente dell'intelligenza artificiale iraniana
Antica PersiaIl dominio dei MediDominio achemenide

Storia dell'Azerbaigian, Iran e Mad Khord

آتورپاتكان
آتورپاتكان

Fino a prima di Iskandar Gjestak, l'Azerbaigian iraniano aveva il nome di Mad Kherd .

دیودور سیسیلی تاریخ نگار مشهور یونانی در تقسیم کشورهای اسکندر چنین می گوید : Dopo la presa dell'Iran, la Grande Media fu consegnata al generale greco, e la Piccola Media fu affidata ad Atrepes, detta anche Atropas. .

ژوستن نیز در تقسیم شهرهای اسکندر این امر را تائید کرده است و از سردار ایرانی به نام اکروپات نام می برد .

در دوران اشکانیان و ساسانیان آذربایجان غالبا نخستین سنگر دفاعی ایران در برابر تجاوزات بیگانه محسوب می شده است .

هجوم امپراتوری روم به ایران از مرزهای آذربایجان و ارمنستان صورت میگرفته است .

Strabone scrive che quando Antonio il generale romano entrò 36 قبل از میلاد با صد هزار مرد جنگجو و پشتیبانی شاه ارمنستان بر ضد فرهاد چهارم اشکانی متحد شدند نخست به شهر فرااسپ پایگاه پادشاه آتروپاتان رفت و آنجا را محاصره نمود

ولی پس از نبردی سخت نتوانست کاری از پیش ببرد و در برابر دفاع ایرانیان خسته و نا امید گشت و به کشورش بازگشت . در دوره شاهنشاهی ساسانی آذربایجان یکی از مهم ترین ایالت ایران بوده است .

پایتخت آن شهر گنجک ( گنزک ) sono stato . مسعودی تاریخ نگار مشهور در مسالک الممالک نوشته است :

آذربایجان در دوره پس از اسلام یکی از مهم ترین ایالات ایران مسحوب میشده است و پس از سقوط ساسانیان همواره مرکز حوادث و شگرفی های تاریخی بوده است . È menzionato nei testi pahlavi delle città iraniane scritte nel periodo sasanide :Sulla riva dell'Azarpatkan, la città di Ganjak fu costruita da Afrasiab Turani . La base di Azarpatkan è stata costruita dall'iraniano Sepahdar Irangashb . استاد پورداوود در مزدیسنا می نوسید : پایتخت زمستانی و تابستانی شاهان محلی ایران گنجک بوده است و اردبیل دیگر شهر مهم شاهان آتروپاتکان .

مولفان اسلامی بنای ساخت اردبیل در آذربایجان را به فیروز پادشاه ساسانی ( 459 fino al 483 anno Domini) نسبت داده اند . این شهر به فرمان فیروز شاه بنا گشت . فردوسی بزرگ نیز بر این امر تاکید دارد :

یکی شارستان کرد پیروز رام خنیده بهر جای آرام وکام

دگر کرد بادان پیروز رام بفرمود کو را نهادند رام

که اکنونش خوانی همی اردبیل که قیصر بدو دارد از دادمیل

ولی اسعدی گرگانی در منظومه ویس و رامین بنای اردبیل را به پیش از ساسانی می رساند :

زهرشهری سپه داری وشاهی زهرمرزی پری رویی وماهی

گزیده هرچه درایران بزرگان ازآذربایگان وزری وگرگان

Cho Bahram e Reham Ardabili Ghashb Deilmi Shahpour Gili

Reham è il nome di un eroe azero che proveniva da una nobile famiglia iraniana, la sua razza risale ai Kayaniani . La storia dell'Azerbaigian nei primi giorni dell'Islam era associata all'omicidio . Dopo la morte di Omar- Uthman divenne il califfato . Nell'anno 24 Hijri diverse ribellioni hanno avuto luogo nelle città dell'Iran contro gli arabi e la gente stava cercando di combattere . همدان و آذربایجان دوبار به دلیل تاخیر در پرداخت باج به عربان مورده حمله اعراب قرار گرفت .( در سالهای 24-26 ) بعد از این حملات آذربایجان قراردادی را متعهد شد تا در صورت آنکه مردم آزاد باشند دین خودشان را ادامه دهند و به آتشکده های آنان تعرض نشود سالیانه مبلغ 800 هزار درهم پرداخت کند . ( طبری ) ولی با کشته شدن عمر توسط ایرانیان مردم آذربایجان شورش نمودند و از پرداخت خراج خودداری کردند . لیکن لشگری بزرگ راهی آذربایجان شد و شهر و روستاهها ویران گشت و قرارداد سخت تری منعقد گشت

بلاذری مینوسید : اشعث ابن قیس آذربایجان را فتح کرد و درب آن شهر را به روی سپاه اسلام گشود . در زمان عثمان وی والی آذربایجان شد و در زمان امام علی هم در سمت خود ابقا شد . او شماری زیادی از خانواده های عرب را روانه آذربایجان کرد تا در آنجا سکنی گزینند . عشایر عرب ازبصره و کوفه و شام راهی آذربایجان شدند . Secondo lui, alcuni arabi hanno comprato un terreno ad Ajman . لیکن اکثر عربان برای مصادره کردن زمینهای مجوسان ساکن در آذربایجان با یکدیگر مسابقه نمودند – Cioè, ogni gruppo ha confiscato tutto ciò che poteva . بدین صورت اموال و زمینهای ایرانیان یکی پس از دیگری به تاراج گذاشته شد و امام علی خلیفه وقت با آن مخالفتی ننمود . در نهایت آذربایجان در قرن سوم هجری از تصرف اعراب خارج شد .

پیرامون وجه تسمیه ( Denominazione ) A Tabriz, gli storici hanno attribuito la sua costruzione a Khosroukbir, re dell'Iran in Armenia durante il periodo di Ordvan IV, re dei Parti. . C'è una guerra tra Ardashir e Khosrow che dura dieci anni e Ardashir perde questa guerra. . Quando Khosrow tornò ad Atropaten, costruì una città chiamata Dadrizh . In armeno significa vendetta . پس از مدتها دادریژ به تاوریژ تغییر پیدا میکند و سپس به توریز و سپس تب ریز . در پارسی متداول تب ریز به معنی تب پنهان می باشد . ولی از دیدگاه سند واژه شناسی تبریز از واژه ای پهلوی باستانی ایران است که در معنی جاری شدن می باشد . این نام بدلیل آبهای روان و چشمه های بسیار آذربایجان و طبیعت زیبای این منطقه گذاشته شده است . مورخان اسلامی منجمله حمده الله مستوفی آباد کردن تبریز را به زبیده هارون الرشید نسبت می دهد . Nell'anno 175 هجری قمری در زمان متوکل تبریز بر اثر زلزله به کلی ویران شد . بار دیگر در سال 460 هجری قمری زلزله ای دیگر تبریز را به کلی ویران نمود و قطران تبریزی وصف این واقعه را ذکر کرده است . در حمله مغول حاکم دوراندیشی بر تبریز حکمرانی میکرد که برای جلوگیری از قتل عام و ویران شدن تبریز با تورکان مغول صلح کرد و مانع از خونریزی شد . تبریز از دید ابن خردادبهبلاذریطبریابن فقیهاصطخری شهری کوچک بوده است . Ibn Hawqal – مقدسی و ابن مسکویه تبریز را شهری آباد و مهم در آذربایجان توصیف کرده اند . متاسقانه در سال 809 هجری قمری تبریز توسط ترکان قراقویونلو غارت شد ولی بعدها پایتخت این سلسله شد و جهانشاه در سالهای 1436 fino al 1476 میلادی بر آنجا حکومت کرد . بنای مسجد کبود از وی می باشد . پس از آن در شیعه های صفوی تبریز را قتل عام نمودند . تاریخ ننگین شاه اسماعیل صفوی در آذربایجان بر همگان آشکار است . وی در سال 906 هجری قمری برای رسمی کردن مذهب شیعه که خود گسترش دهنده آن بود تبریز را جولانگاه قتل مردم ایرانی کرد و غیر شیعه ها را بکشت . پس از این دوره زبان تورکی کم کم در آذربایجان رایج گردید و زبان پهلوی باستانی این منطقه با زور حکام ظالم رو به کمرنگی رفت . Nell'anno 993 ترکان عثمانی تبریز را اشغال کردند ولی شاه عباس اول آنان را از آذربایجان بیرون راند . باردیگر تبریز توسط روسها اشغال شد و تا سال 1914 در دست اشغالگران باقی ماند . آنان آزادیخوهان ایرانی را به قتل رساندند . پس از خروج روسهای باردگیر عثمانی ها تبریز را اشغال کردند . پس از آن باردیگر روسها در سال 1918 وارد تبریز شدند . پس از مدتی روسها از اشغال تبریز دست برداشتند و پیمان صلحی بین ایران و روسها بسته شد .

سرزمینهای ایرانی آران و قفقاز جدای از آذربایجان است ولی هر دو شهر هویت ایرانی و آریایی دارند که متاسفانه به اشغال روسها در آمد و سپس از بدنه ایران جدا شد . بر گفته دهها سند تاریخی آران با آذربایجان یکی نیست ولی در حرکتی غرض آمیز دولت جدید آران این منطقه با پشتوانه بیگانگان نام آذربایجان را برای کشور تازه استقلال یافته خودشان برگزیدند . جمهوری آذربایجان امروزه به نام ایران شمالی در بین مردم در حال گسترش است و تلاشهایی برای الحاق مجددش به ایران در حال انجام است . برخی اسنادی که آران را با آذربایجان جدا می داند و نامیدن آذربایجان شمالی و جنوبی کاملا غلط است.

تـاريخ مختصر و وجه تسميه آذربايجان

منطقه آذربايجان بخشي از سرزمين ماد بزرگ بود. اين سرزمين از زمان يورش اسكندر مقدوني به نام آتورپاتگان معروف شده است.

البته نام اين منطقه در كتاب بن دهش (خلاصه اوستا) ايـران ويچ ذكر گرديده است. در آن كتاب مي خوانيم.

«ايـران ويچ ناحيت آذربايجان است. ايـران ويچ (آذربايجان) بهترين سرزمين آفريده شده است. زرتشت چون دين آورد، نخست در ايـران ويچ (آذربايجان) فراز يشت، پرشيتوت و مديوما (مديا – ماد) از او پذيرفتند ايرانويچ يعني آذربايجان»1

علاوه بر ايـران ويچ كه براي آذربايجان اطلاق يافته، نام بامسماي آذرگشسب نيز به آذربايجان عنوان شده است كه بنا به خبر شاهنامه، دو آتشكده‌ي مقدس به نام آذرگشسب بود كه يكي در باكو و ديگري در شيزمراغه (Trono di Salomone) واقع است.

آتشكده آذرگشسب باكو، هم چنان پابرجاست و ظاهراً آن را بازسازي كرده اند. علي‌اكبر دهخدا، در لغت نامه خود، ذيل لغت باكو، شرح مفصلي درباره اين آتشكده آورده است.2

آتشكده بزرگ و معروف ديگر در تخت سليمان مراغه قرار دارد به نام «‌‌‌‌آذرگشسب». گيرشمن درباره آن مي‌نويسد:

‌‌شيز مركز ديني ماد آذربايگان (تخت سليمان امروز) معبد شمال ايـران بود در اين معبد جامعه‌اي بسيار قديم از مغان مي‌زيستند.3

پرفسور گيريشمن در کتاب ايران از آغاز تا ساسانيان نقشه کشورهاي شاهنشاهي اشکانیان و ساسانیان و هخامنشیان را به چاپ رسانده است و از آذربايجان به نام سرزمين آریایی ماد بزرگ نام برده است .

در شاهنامه فردوسي هم آمده كه در دوران كيانيان، آذربايجان را به نام آتشكده بزرگ و مقدس «‌آذرگشسب»‌ مي‌خواندند. بر پايه سخن فردوسي، كي‌خسرو پيش از نشستن بر تخت شاهي، همراه با پدربزرگ خود كي‌كاوس به سوي خاك آذرگشسب (آذربايجان) روان مي‌شود تا در محراب، آغاز سلطنت خود را متبرك و از خداوند در اداره امور كشور ياري طلب نمايد:

چنين گفت خسروبه كاوس شـاه كه جزكردگارازكه جوييم راه

بدوگفت: ماهم‌چنين با دواسب بتازيم تا خاك آذرگشسب

سروتن بشوييم با پا ودست چنان چون بود مرد يزدان پرست

به زاري، آيا كردگار جهان به زمزم كنيم آفرين جهان

بباشيم در پيش يزدان به پاي مگر پاك يزدان بود رهنماي …4

آرتو كريستن سن نيز در تاييد زيارتگاه بودن آن آتشكده چنين مي نويسد:

«‌آتشكده آذرگشسب يا آتش سلطنتي در گنجگ (شيز) واقع درآذربايجان بود كه اكنون به خرابه هاي تخت سليمان معروف است و پادشاهان ساساني هم (مانند كي‌كاووس و كي‌خسرو به روايت فردوسي) در ايام سختي به زيارت اين معبد مي‌شتافتند. و زر مال و ملك و غلام براي آن جا نذرمي كردند.5

از نام‌هاي ديگر آذربايجان «‌ماد خرد» بوده است. در دوران شاهنشاهي مادها و در آن روزگار، ايـران بزرگ را «‌ماد بزرگ» و آذربايجان را «ماد خرد» مي ناميدند. البته اين استان را به روزگار مادها، آتورپاتكان نيز مي‌گفتند.

به نظر استرايو، جغرافي نگار معروف يوناني آذربايجان از نام سرداري به نام «‌آتورپات» اقتباس شده است. بدين ترتيب كه چون دوران پادشاهي هخامنشيان به پايان آمد، الكساندر ماكدوني6 به ايـران دست يافت، سرداري به نام «‌آتورپات» در آذربايجان برخاسته، آن سرزمين را، كه بخشي از خاك مادان و نام «ماد كوچك» معروف بود، از افتادن به دست يونانيان نگاه داشت و آن سرزمين به نام «‌آتورپاتكان» خوانده شد.7

ريشه نام «‌آتورپاتكان» از آتورپاتن، آتورپات، آذرپات يعني «آذر پاسدار» يا نگهبان آتش است و آتروپاتن لقب هر يك از ساتراپ ها (Governatori) هخامنشي در اين استان بوده است. چه آذربايجان جايگاه بزرگ‌ترين و مقدس‌ترين آتش ايزد افروخته به نام «‌اذرگشسب» بود كه يكي در باكو و ديگري در شيزمراغه (تخت سليمان امروزي) قرار داشت.

دياكونف در وجه تسميه آذربايجان نوشته است: «‌اين نظر بسيار شايع است كه آتروپات «شخص» نيست و لقب كاهني است كه در ماد حكومت مي كرده است و اشتقاق اين كلمه «نگهبان آتش» چنين تعبيري را اجازه مي دهد».8

البته برخي نيز معتقدند كه در دوران شاهنشاهي مادها و بعد از آن در دوران هخامنشيان تا زمان كوروش كبير، مغان علاوه بر سمت پاسداري از آتش مقدس، شغل استانداري آذربايجان را هم برعهده داشتند. اين لقب تا زمان حمله اسكندر لقب استانداران بود.

اما آخرين ساتراپ (استاندار) هخامنشي براي جلوگيري از ورود يونانيان به سرزمين آتش مقدس و حفظ حرمت استان آذرگشسب خودر ا نه استاندار، بلكه پاسدار آتش مقدس يعني «‌آتروپاتن» خواند و از آن پس عنوان و لقب او «‌آتروپاتن» به صورت نام اين استان درآمد.

احمد كسروي تبریزی نيز ضمن بررسي نام «آتروپات» واژه «‌اتور» را همان آذر يا آتش و واژه «‌پات» را كه بعدها به صورت «‌پاد» و «‌باد» درآمد به معناي «‌نگهبان» دانسته است.9 اين نام تا پايان عصر ساساني در ايـران رايج بوده است. چنان كه يكي از موبدان مشهور «‌آذرباد ماراسپندان» يا «‌آذرباد مهراسپندان» نام داشته است. اين شخص وزير شاپور دوم، شاهنشاه ساساني و يكي از مفسران اوستا بود. نام اين موبد به صورت «‌آتربات مانسار اسپندان» نيز آمده است.10

در ادبيات دري، آتورپات به صورت‌هاي، آذرآبادگان، آذربايگان و آذربايجان آمده است. چنانكه فردوسي نيز «‌آذر آبادگان» به كار برده است:

به يك ماه در آذر آبادگان ببودند شاهان و آزادگان

وزآن جايگه لشكراندركشيد سوي آذرآبادگان بركشيد

در كتاب‌هاي عربي نيز آذربايجان و آذربيجان به كار برده شده است.

به هر حال اين كلمه، با اشكال مختلف و تصحيفات آن هر چه باشد، با توجه به دلايل عقلي و نقلي موجود، آن چه مسلم است ماخوذ از «‌آتورپات يا آتروپات» نام سردار ايراني و خشثرپاون (شهربان) زمان اسكندر، آذربايجانست و هر وجه يا مبدا و علتي كه براي پيدايش اين نام، كه اكثر مورخان و جغرافي نويسان قديم و معاصر نگاشته اند، قابل ترديد است. بدن شك اين نام ايراني است. زيرا در اوستا AterePata كه در لغت به معني نگهبان و پناهنده آتش است، نام يكي از پاكدينان ايـران باستان است و در پهلوي Aturpat آمده است.

علاوه بر اين، در ايـران باستان نام آذربد، آذرپاد و در پهلوي آتروپات (مارسپندان) از اسامي معمول و رايج بوده است. آتورپاتكان همان طور كه گفته شد، خود از سه كلمه تركيب يافته است. آتور يا آذر به معني آتش و پات يا پاي (پد) از مصدر پاييدن به معني نگهبان و نگهباني كردن و سرانجام «‌كان يا گان» كه پساوند مكان يا نسبت است با اين توضيح ابهامي در اين نام باقي نمي ماند و معناي آن «‌سرزمين يا شهر آذرباد» معناي درست تري است كه مي‌توان بدان اطلاق نمود.

زبان مـردم آتورپاتكان، زبان ايراني بوده است

«پروفسور اقرار علي‌اوف» از دانشمندان برجسته تـاريخ‌شناسي و زبان‌شناسي جمهوري آذربايجان است كه مرتبت و منزلت علمي والاي وي به سبب تحقيقات گرانسنگ در گستره شوروي سابق و كشورهايي مانند ايـران و تركيه، بر همگان روشن است. اقرار علي‌اوف، عضو هيات علمي آكادمي علوم جمهوري آذربايجان در باكوست.

كتاب «تـاريخ آتورپاتكان» يكي از تاليفات علمي و مهم «پروفسور اقرار علي اوف» مي باشد كه در هفت بخش تدوين شده و نكته‌هاي بديع از تـاريخ آتورپاتكان را باز مي‌گويد. يافته‌هاي علمي وي مورد پسند جاهلان و نژادگرايان در جمهوري آذربايجان واقع نشد و گفته مي‌شود كه حتي گروهي از جهال كتب وي را جمع‌آوري كرده و در آتش سوزاندند!

آن‌چه مي‌خوانيد فرازهايي است از كتاب «تاريخ آتورپاتكان» به ترجمه دكتر شادمان يوسف بـا وجود آن كه تـا حال نشانه‌اي از زبان ماديان آتورپاتكان دوره‌هاي باستان به دست نيامده است (ما تنها يك نوشته به زبان ارمني در دوران بعد از قدرت هخامنشينان در «سن كله» نزديك زنجان داريم كه شهادت مي‌دهد در آتورپاتكان و كشورهاي همسايه، حتي ارمنيان از آن استفاده مي‌كرده‌اند. اما علاوه بر اين، ما مي‌توانيم بـا تكيه بر پايه‌هاي استوار، تصديق كنيم كه آن‌چه كه زبان ماديان ميانه آتورپاتكان به شمار مي‌رود،1 بي‌شك زبان ايرانيست كه به طور وسيع، گسترده بود. در اين باره نه تنها به گونه‌اي نسبتا خوب فرهنگ نامگذاري آذربايجان در آغاز عصر ميانه، كه آن را مي‌توان متعلق به دوره‌هاي باستاني نيز دانست، گواهي مي‌دهد،‌ هم‌چنين اسناد ديگر نيز وجود دارد.

مولفان عرب در برابر ديگر زبان‌ها ولهجه‌ها كه در عصر ميانه در آذربايجان غربي معمول بودند، زبان‌هاي آذري (azari)، پهلوي (fahlavi) و فارسي را (iuqat-i furs) را نام مي‌برند. درباره زبان آذري هم‌چون زبان بخش زيادي از جمعيت آذربايجان‌غربي مسعودي2 نيز مي‌گويد. درباره اين زبان ابن‌حوقل، ياقوت بلاذري و مولفان ديگر عرب گزارش داده‌اند. 3

مقدسي زبان آذري را هم‌چون زباني مخصوص فارسي معين كرده مي‌نويسد: زبان دشواري است و برخي واژه‌هاي آن شبيه زبان خراساني است.4

براي مقدسي و هم‌چنين بيش‌تر مولفان قرن‌هاي نهم و دهم معين كردن لغت فرس (يعني زبان فارسي) معناي اتلاق به گروه زبان‌هاي ايراني را داشت. اين‌كه آذري زبان فارسي بوده است، از گفته‌هاي خرد مولفان عرب برمي‌آيد كه نوشته‌اند: اين زبان خوبي نيست براي فهميدن دشوار است (از نقطه‌نظر داننده فارسي) و غيره.5 در عين حال استفاده كردن از نام فارسي براي آذري از سوي مقدسي و مولفان ديگري عرب از جمله ابن‌مقفع* هم‌چنان كه اصطلاح (فهلوي) را براي معين نمودن زبان اصفهان، ري، همدان، نهاوند و آذربايجان.6 و اصطلاح فهلويات را براي شعرهايي كه به لهجه‌هاي محلي نوشته شده پيش از همه نشان زبان ماد را معين مي‌كردند.7

آن‌چه كه ما درباره زبان آذري مي‌دانيم كه شايد آن را مي‌بايد زبان آذربايجانيان ناميد (به اين تعبير لغت آذربايجان در نوشته‌هاي بيروني برمي‌خوريم.)8 ، مي‌توان خلاصه‌هاي زيرين را برآورد:

1ـ در دوران مولفان عرب، در آذربايجان بـا زبان آذري صحبت مي‌كردند.

2ـ كه آن بدون شك زباني ايراني بوده است، چون كه مولفان عرب آن را برابر دري و پهلوي گاهگاه به نام فارسي ياد مي‌كنند و آن را جدا از زبان‌هاي ديگر قفقاز به شمار مي‌آورند.

3ـ كه آذري زبان فارسي امروزي نيست.9 تحقيق‌هايي كه مولفان معروف در زبان آذري كرده‌اند، ‌حاكي از آن است كه اين زبان متعلق به گروه زبان‌هاي شرق و غرب ايـران است و آن به زبان تالشي نزديك بوده.10 زبان تالشي ويژگي‌هاي اساسي صورتي زبان مادها را در خود نگاه داشته است.11

منابع جدي وجود دارند كه نشان مي‌دهند لهجه‌هاي نزديك به زبان آذري و تالشي امروز، در دوره عصر ميانه (قرون وسطا) در سرزمين آذربايجاني جنوبي گسترش يافته است.12 جالب است كه يادآور شويم كه براساس سخنان ياقوت، زبان شهروندان مغان (دشت مغان) به زبان‌هاي گيلان و تبرستان نزديك بوده است.

برخي زبان‌هاي ايراني آذربايجان جنوبي (آذربايجان ايـران) كه تـا زمان ما باقي مانده‌اند، مانند هرزني، خلخالي، گرينكاني و ديگران، در خود رابطه‌هاي خوبي بـا لهجه‌هاي شمال غربي مركزي ايـران را دارند.14

گروهي از دانشمندان معروف چنين عقيده دارند كه لهجه‌هاي ايراني كه در سرزمين آذربايجان جنوبي امروز و قرون ميانه گسترش داشته‌اند باقيمانده زبان‌هايي هستند كه در زمان‌هاي قديم وجود داشتند و لهجه‌هاي امروزي شمال و غرب و مركزي ايـران نشانگر آنند كه در اين منطقه زبان يگانه‌اي مشترك بوده است.15 خيلي مهم است كه در دوره ميانه در آذربايجان به گروهي از لهجه‌هاي ايراني برمي‌خوريم و نيز لهجه‌هاي ايراني امروزه اين منطقه همه متعلق به گروه زبان‌هاي شمال غربي ايـران‌اند و ويژگي‌هاي نزديك به هم داشته‌اند مانند زبان مادها. 16 از اين رو مي‌توان گفت كه زبان‌هاي نامبرده، بازمانده زبان مادي و يا لهجه‌هاي مادي مي‌باشند.

در اصل، لهجه‌هاي ايراني كه در سرزمين آذربايجان به كار گرفته مي‌شد، حاكي از آن است كه آن‌ها نه در دوره ميانه و نه بعدتر، از جايي ديگر به اين جا نيامده‌اند‌ بلكه هم اين‌جا بوده‌اند.

موارد زيادي درباره اين لهجه‌هايي كه از جانب محققان روسي و عالمان شوروي و دانشمندان خارجي گردآوري و تحقيق شده، هم‌چنين پژوهش‌هاي گروهي از عالمان خارجي (دانشمندان خارج از مرز شوروي سابق/ مترجم) در منطقه‌اي كه درباره آن سخن مي‌گوييم، حاكي از آن است كه هنوز از زبان‌هاي قديم، زبان‌ها و لهجه‌هاي ايراني پديدار هستند. به ويژه بايد يادآور شد كه زبان و لهجه‌هاي گروه شمال غربي بر پايه آگاهي‌هاي زبان‌شناسان از كهن‌ترين زمان تـا امروز از زبان‌هاي گروه فارسي برخاسته‌اند.

در اين جا مي‌بايد چند سخن راجع به مفهوم آذربايجان بگويم، چون كه در دوره‌هاي اخير در ادبيات علمي، و علمي ـ مردمي كوشش‌هاي بسيار به خرج مي‌دهند تـا اين كه اين نام را از محيط آتورپاتكان جدا سازند، كه اين به تباه كردن انديشه نسل‌هايي كه در سرزمين ما به سر مي‌برند مي‌پردازد و پيوندهاي خوني و معنوي را كه ما بـا آتورپاتكان داريم مي‌گسلاند.

اين گفتار توضيح و تفسير بسياري از مسايل تـاريخ كشور ما را ايجاب مي‌كند كه اين سخنان بايد محيط آن گردند كه هر مورخ از براي خود احترام قايل شده، وظيفه خود بداند كه تنها حقيقت تاريخي را بگويد تـا خاطره تاريخي مـردم ما نگاه داشته بشود!

نام آذربايجان تـا زماني نه چندان دور در رديف نام‌هايي قرار مي‌گرفت كه هيچ‌گونه اختلاف نظري درباره آن وجود نداشت.

اما در ده سال اخير در جمهوري آذربايجان براي آن‌كه معنايي تازه به اين مفهوم بدهند، كوشش‌هاي فراوان به خرج داده مي‌شود.

اين تجديدنظر، بارها نه از جانب متخصصان بلكه از سوي كساني كه از دانش به دوراند و تخصصي در اين زمينه ندارند، ابراز مي‌شود.

برای دانلود تمام این نوشتار بر روی لینک زیر کلیک کنید

……………………………………….

Per ulteriori informazioni, fare riferimento a questi articoli:(è suggerito)

Testo n 1 :clicca qui (L'Unione Sovietica e la separazione dell'Azerbaigian dall'Iran)

Testo n 2 : clicca qui (Azero o turco?)

Testo n 3 : clicca qui (پان ها وجدایی طلبان ترک)

Rokhshai, il primo assistente dell'intelligenza artificiale iraniana Rokhshai, il primo assistente dell'intelligenza artificiale iraniana

Shamshad Amiri Khorasani

Conoscere la storia e la cultura dell'Iran è come entrare in un mondo in cui non ci aspetta nulla tranne l'amore e l'onore e talvolta la tristezza, forse la nostra storia è immagazzinata nella memoria dei nostri geni in modo che possiamo usarla per espandere l'autocoscienza e l'autocoscienza . .

Articoli Correlati

sottoscrivi
Notificami
ospite

19 Commenti
Più recente
Più vecchio I più votati
Feedback in linea
Visualizza tutti i commenti
تورک حق طلب

واقعا خیال کردی با تحریف تاریخ آذربایجان ترکان میتونید جایگاهی برای پانفارسهای فاشیست باز کنید . لااقل مقاله را یه باره دیگه مرور میکردی چونن چندین بار گاف دادی اگه یک نفر بی طرف مقاله شما را بخونه متوجه میشه که عقل نویسنده تراویده از عقل ناقص فاشیستهای پانفارس هستش خدا عقل سلیم به شما بفرماید

disposto

حداقل همانند شما نژاد پرستی نکرده که اینطوری به پارس ها توهین میکنید دومن ایران تورک نداره اذری داره که یکی از نژاد های اصیل ایرانی یعنی اریایی و من خودم اذری هستم و در شهر مراغه متولد شدم

مرتضی ساجدی

درود بر وطنم ایران درود بر آذربایجان ایران درود بر خراسان ایران درود بر کردستان ایران درود بر بلوچستان ایران??

مرتضی ساجدی

زنجان جزو منطقه آذربایجان است و جان آذربایجان و ایران است

Iran - شیراز

Ciao a tutti
این آقایون لر، ترک، عرب، کرد، فارس وکه میان یقه خودشونو بقیه رو جر میدن کرد و از الفاظ رکیک و خجالت آور استفاده می کنن واقعا جای شرم و تاسف داره !
نمی دونم چی شد که مردم ما انقدر نامحترم بی تربیت و بی فرهنگ شدن که اینجوری خیلی راحت و سر هر مسئله کوچیک و بزرگی به همدیگه توهین می کنن و بعضا ناموس و اجداد همدیگه رو به فنا میدن ..!
تو رانندگی، اینستا، واتساپ تو بازی تو ورزش هر جا می ری فحشه…!!!
قطعا اجداد ما هیچوقت ما رو ایرانی نمی دونن چون اجداد و تاریخ ما چیزی سوای این حجم بی فرهنگی و کم سوادی و کوته فکری بودن.
ما اگر همون اجداد و فرهنگ چند هزار ساله قبلمون رو نداشتیم قطعا جزو منفورترین انسان های تاریخ بشریت بودیم!!!
میگن من ایرانی اصیلم بدوننن که اجداد ما چندین هزار ساله این خاک رو حفظ کردند با تمام اقوامش خارج از بحث چند قومیتیش.
شما دوست نداری تو ایران باشی یا ایرانی باشی الان دیگه رفتن از این مملکت شده یه شبه جمع کن برو برادر من برو هرجا که خاکش برات گیراتر و با ارزش تره ولی حرف تجزیه این خاک رو نزن …!
Viva l'Iran

Reza

به نام اهورا مزدا
من جست وجوی زیادی کردم و تلاش کردم که با داد نوشته هارا بخوانم و کاملا بی طرف برخورد کنم.به این نتیجه رسیدم که ما ترک زبان ها که در آذربایجان ساکن هستیم یکی از اقوام آریایی هستیم و چون تمام نوشته ها وسند هارا بنویسم از حوصله خواندن خارج است.امیددارم به لطف ایزدیکتا مردم گول پان تررکیست وافراد بی سواد را نخورند چرا که زبان دیرین ما هنوز دربرخی از روستاهای آتورپاتگان(Azerbaigian) زنده است. در این باره باید بیفزایم که من در مورد دین هم تحقیق کردم و بدین رسیدم که باتوجه به حکم هایی مانند سنگسارودراسلام و سایر کارهای بد که از خرد بشری به دور است به دین زرتشتی گرویدم.درباره زرتشتیان هم باید بگویم که مانند سایر ادیان از راه خود خارج شده است بدین سان من برگزیدم که فقط سه پند و سه سفارش پندارنیک گفتار نیک و کردار نیک را به کار بندم.
ازاهورامزدا برایتان زندگی پربار خواستارم.

مرتضی ساجدی

به نام خداوند تبارک و تعالی ما قبل از اینکه ایرانی باشیم مسلمانیم ما افتخار میکنیم که در ممدکت اسلامی زندگی میکنیم

Reza

Ciao
ظاهرا در تحلیل تاریخ آذربایجان از هر قومی اسم به میان آمده غیر از ملت کورد، غافل از اینکه مادها همان کوردها میباشن وپایه گذار تمدن ایرانی میباشن، موید باشید

Mp

شما حق ندارید به شاه اسماعیل کبیر توهین کنید.اگه همون شاه اسماعیل نبود امروز ایرانی وجود نداشت.شاه اسماعیل کبیر فردی مقدس در اذربایجان محسوب میشه و خواهد شد اگه شما به شخصیت های ما توهین کنید منتظر جواب باید باشید

ARyAN

ببخشید اما ماد ها همان کرد ها بوده اند ؟

Reza

بله صددر صد

alimomen

بسیار مفید بود به ویژه مستند بودنش ارزشش رو بسیار بالا برد. che la pace sia con te

Hossein

مطلب مفیدی بود با عث شد که فکر کنم اگه سیستم استان رو کنار بزاریم و بجاش از سیستم ایالیتی استفاده کنیم میتونیم خیلی از مشکلاتی که در مورد جدایی طلبها هستش رو درست کرد و بهتر به اوضاع کشور رسیدگی کرد و در عین حال باعث رضایت تمام مردم شد.

جداییخواه

جدایی طلبی خیلی بجاست گرایش به امپراتوری و قدرت خواهی در این شکل، نوعی ساختار ابتدایی از ذهن و توسعه نیافتگی است. باید دید چه منافعی در این برداشت است جز اینکه تاجیک ها و افغان ها را به ما بچسبانید نه اینکه آذرباییجان و کردستان را از دست ندهید.

جدایی خواه

در انگلیسی هم کم دقت هستی. تفکیک نژادی یا segregation در امر داخلی چون مدرسه و کلیساست اینجا جدایی قومی هدف است در اروپا و آسیا خیلی از کشورها باهم دارای یک زبان و یک نژادند ولی همان مبحث غرور ملی در پی ناهمواری زمین و مرزی، آنها را تبدیل به کشورهایی مستقل از هم ساخته است چند کشور اربی داریم و چند کشور اسلاوی داریم و چند کشور ژرمن و انگلوسکسونی داریم. همه کوچک و قابل کنترل و سطح زندگی بهبودیافته دارند. امریکا هر ایالتش مانند یک کشور است و هرکدام دارای کاخ کنگره مستقل، مهر و نشان ایالتی مستقل و حتا گیاه و جانور «ملی» دارند. از دوره ی اشکانی، نژادهای آلتایی به آسیای مرکزی آمده اند و با افغان ها و تاجیک ها ترکیب و باعث تغییر در ماهیت و فرهنگشان شده اند چنانچه هردوی این قوم در لباس گرایش به رنگ سبز و آن هم غلیظ دارند ولی ایرانی ها از کنتراست این رنگ نفرت دارند ولو این رنگ به دروغ به دین زرتشت منتسب بشود.

تجزیه خواه

بت قدری متن شناسی می توان فهمید که این یک پیام سیاسی و دیدگاه یکی از مسئولان نظام است که اولویت هایش، مشکلات جدایی طلب ها و حفظ و کنترل اوضاع با تولید رضایت مردم، به عبارت دیگر آنچه در آینده ی ایالتی شدن خواهد آمد گرگی خواهد بود در میان پوست بره ای!

Pulsante per tornare all'inizio