Stoning in national celebrations
A word about the strictures surrounding the celebration of the century
Alireza Afshari
Journalist and cultural activist
[Full text of the note - parts of it were removed due to lack of space in the law newspaper]
Law Newspaper / 27 February 1395
If you are a follower of historical and cultural issues, you must have heard about the strictness surrounding the celebration of the century, which was recently implemented and even went so far as to prevent tourists from entering the Zoroastrian place where these celebrations are held. It was not customary before and even interested Muslims By attending such a program, they could more or less attend it. This matter had consequences to the extent that the representative of Zoroastrians in the Islamic Council showed a strong reaction to those who "attacked" this celebration, and in this regard, the Friday Imam of Isfahan, Mohammad Taqi Rahbar, also caused these religious extremisms in his speech. Damage to the country.
It seems that this behavior should be placed next to the kind of confrontation that was done to prevent the gathering of lovers of Iranian history and culture in the tomb of Cyrus the Great and other small and big clashes that are going on this year, and it was concluded that alignment And a governmental agreement has been made to deal with national themes in the senior decision-making bodies of the system. In this case, the question arises that our intelligence and security organizations have entered this completely cultural field based on what analysis in the Supreme National Security Council?
Let's not forget that entering the debate on the 7th of Aban was so much that, in addition to the issue of the obstruction of the large guild of tour agencies - in one case, the letter of the relevant official in Isfahan province was leaked to the media and caused many reactions in the virtual space and the official protest of a network of non-governmental organizations in this field. , and in other cases this order appears to have been communicated verbally - these institutions also turned to filmmaking, and used the arguments of generally anti-Iranian and ethnocentrism groups to create short films for broadcast online to question the validity of such a commemoration.… And again, the scope of the work reached the point where not only several related licensed programs were canceled across the country, but also the scientific conference that was organized in this field, even though the time of the event was moved, was subject to this action and cancellation.. And in the recent case and the celebration of the century, in one example, the provincial security council took a letter of commitment from a cultural semni who was planning to set fire outside the city, not to do so.! That is, the entry of the security council of a province through the police force into the programs of a non-governmental organization! Previously, such encounters were carried out in a scattered manner, the obvious example of which is the constant and concentrated celebration of Chaharbansuri..
Because in one case - in the context of setting up a scientific conference for Cyrus the Great - I was personally on the side of the conversation with the intelligence agencies, there were two concerns that they emphasized on.: Preventing the emergence or deepening of the ethnic divide, as well as the gap between Islamic Iran and ancient Iran, both of which are noble concerns and are also approved and pursued by pro-Iranian activists and activists.. به این دو مورد که رسماً اشاره شد میتوان دو موردِ دیگر را هم که همیشه وجودشان احساس میشود اما کمتر بر زبان آورده میشود افزود: تبلیغ چنین مناسبتهایی توسط رسانهها و سازمانهای مخالفِ حکومت در بیرونِ کشور، که طبیعتاً شاملِ رسانهها و گروههای سلطنتطلب خواهد شد، چرا که دیگر گروههای مخالفِ نظام ایران همچون چپی، غربگرا یا مذهبی میانهای با مناسبتهای ملی ندارند؛ و دیگری، تبلیغِ دینیِ زرتشتی، که در اولی سازماندهیای سیاسی است که انگیزهی مخالفت است و در دومی کششی مذهبی، که در هر دو مورد نظامِ ایران طبیعتاً حساس است.
حال، پرسش اینجاست که آیا آزادی در برپاییِ مراسمی ملی، چه جشنهای باستانی و چه مناسبتهای ملی، برپاکنندگان را به چنان وضعیتی خواهد رساند و در پیِ آن، رودررویی با چنین کنشهایی و منع کردن برپاییِ چنین برنامههایی ما را به وضعیتِ مطلوب رهنمون میکند؟ این، پرسشی بنیادین است و مواضعِ حکومتی نشان میدهد که چنین موضوعی برای مدیرانِ نظام نیز بسیار اهمیت دارد که اینچنین در این عرصه ورود کردهاند، از این رو اندیشیدن در اینباره را باید به فراخوانی همگانی برای نظر دادنِ اندیشمندان بدل کرد.
من در اینجا چند نکته را، که شاید پراکنده هم باشد، فقط به جهت مقدمهای برای ورود به بحث و اندکی روشن کردنِ فضا عرض میکنم تا در فرصتی دیگر باز در اینباره بنویسم:
۱٫ دربارهی نگرانی از افزایش شکاف تاریخی (اسلامی ـ باستانی)، به گمان من، نمیتوان یک سو را دید و سوی اصلی و بزرگتر را ندید. یعنی نمیتوان کوششِ جوانانه برای زندهسازی بخشی از تاریخ و فرهنگمان در فضای مجازی ــ یعنی تنها رسانهی موجود در دستِ مردم ــ را دید و موردِ نقد قرار داد، اما بیتوجهی آشکار نهادهای رسمی (آموزش و پرورش، صدا و سیما و نهادهای بزرگ اقتصادی ـ دینی که به امور فرهنگی میپردازند) را ندید. یادم هست که استادی در برابر این نظر که به بار نشستن انقلاب را در تلاشهای سیاسیِ گروهها میدید خودِ شاه را مسؤول میدانست، چرا که در برابرِ تبلیغاتِ محدود گروههای سیاسی و همراهی برخی رسانههای خارجی این حکومت بود که مهمترین ابزارهای اطلاعاتی و رسانهای را در دست داشت و نمیتوانست از آنها به درستی، و با شناخت از تغییرات در عمقِ جامعه، بهره ببرد. پس، اگر دغدغهای دربارهی شکافِ یادشده وجود دارد باید گامهای عملی برای رفع آن را برداشت.
با وجودِ چنین نقدی پایهای، اما، با وجودِ سختیها، آنها که برای مراسمی ملی میکوشند اتفاقاً ظریف و پیگیرانه همواره توجه به این شکافها را در نظر داشتهاند و نه تنها اکثرِ آنها کلیت تاریخ سرزمینمان را یکپارچه میبینند و توجه دارند که به شکافهایی ساختگی همچون «ایران باستان ـ ایران اسلامی»، «ایران پیشاآریایی و پیشاهخامنشی ـ ایران آریایی و هخامنشی»،… و حتی «ایران قاجار ـ ایران پهلوی» بیتوجه باشند [که گاهی برخی از این موارد توسط خودِ رسانههای ملی و حکومتی تبلیغ میشوند!] و آنها را کاملاً غیرایدئولوژیک و منطقی مورد نقد یا ستایش قرار دهند، بلکه همراهیِ همهی اقوام ایرانی را هم همواره مد نظر دارند.
۲٫ در مقام کسی که سالهاست کنشگر این حوزه است و بیشتر فعالان قدیمیِ آن را میشناسم بر این باورم اکثریتِ مطلقِ جوانانی که به این مناسبتها احترام میگذارند یا به آن جشنها تمایل دارند نه آن تمایلِ سیاسی را دارند و نه این گرایشِ دینی را، که هر چند در مورد اخیر طبیعتاً احترام به حضرت زرتشت و مبانی فکری او احترام به تاریخ و فرهنگ ایران است و از موضوعِ یادشده جداست. نکتهای که در این باره شایستهی یادآوری است این است که معدود فیلمهای پخششده از برنامهی هفتم آبان متمرکز بر جمعیتهای محدودی است که شعارهایی سیاسیمآبانه سر میدادند و بعید است برادران اطلاعاتیِ حاضر در صحنه خود شاهدِ عدم همراهی اکثریت جمعیت با شعارها نبوده باشند و از آن فیلم نگرفته باشند. پس چرا با انتقال تصویری دقیق از ماجرا سببِ تصمیمگیری درست نهادهای تصمیمساز نمیشوند؟! چرا باید به بهانهی جمعی محدود جمعیتی عظیم و در کل کشورمان را از چنین پتانسیل روانی و فرهنگی و اقتصادی عظیمی محروم کنیم؟ اگر برای مثال کسانی در راهپیماییِ بیستودوم بهمنماه رفتارهایی مغایر با عُرف این برنامه داشته باشند ما مانع برگزاری کل مراسم خواهیم شد؟!
۳٫ اکثر جشنهای باستانیِ ایران جشنهایی زرتشتی نیستند و همچون نوروز ماهیتی ملی دارند. زرتشتیان در دورههای سخت تاریخ ایران به مثابهی نمایندگان ملت ایران با دادنِ جنبهای مذهبی به آنها سبب حفظشان شدند، اما با این حال بخشی از این جشنها (همچون سده و مهرگان) تا دوران صفوی برپا بوده است و هماکنون هم برخی از آنها با نامهایی دیگر در قالب خردهفرهنگها و رسومی محلی ــ حتی فراتر از مرزهای سیاسی ایران ــ باز مانده است. جدا از اهمیت نفسِ جشن برای جامعه هر کدام از این شادروزها مناسبتی انسانی و انسانساز را با خود دارند که بهویژه در مقایسه با فرهنگی که به نام جهانی در حال گسترش و تبلیغ است از فلسفهای عمیق برخوردارند و اصولاً ابزاری مهمی در این رویارویی فرهنگی هستند، که نمیتوان در این نبرد بزرگ خود را از آنها بینیاز دانست. برای نمونه، در همین روزها که جشن روز عشق (ولنتاین) در حال جا باز کردن در میانِ جوانانِ ماست جشن بسیار کهنی در میان اقوام باستانی این سرزمین وجود داشته که در آن از زن، به نمایندگی زمین و تجسد انسانی آن، که زندگیساز است و نماد باروری و زایندگی و فروتنی، تقدیر میکردند و او را گرامی میداشتند و کوششهایش را قدر مینهادند. شماری از این جشنها هم به موضوعاتی تمدنی اشاره دارند.
مانند جشن سده که در واقع پاسداشت کشف آتش در تمدن ایرانی است، که خود این موضوع آشکارا نشاندهندهی غیرزرتشتی بودن آن است. شایستهی اشاره است که سخنانِ گاه و بیگاه کسانی در مذمت برپایی چنین جشنی و اشارهشان به آتشپرست بودن ایرانیان ــ بهویژه در هنگامهی چهارشنبهسوری ــ نه تنها از نظر لغوی و تاریخی ایراد دارد (واژهی پرست در آتشپرست همچون واژهی پرستار به معنای نگهبان است و طبیعی است که آتش را، هزاران سال پیش، باید پرستاری و پاسداری مینمود تا خاموش نشود)، بلکه شایسته است به این عزیزان تذکر داد که امروزه کسی از این زاویه چنین حرکتی را نمیبیند همچنانکه تندیسهای قرار گرفته در میدانها هم به معنای بتپرست بودن نیست!
۴٫ سیاستگذاران هر چند در هنگامههایی همچون انتخابات فضا را برای عرضهی سخنان و شعارها و حتی موسیقیهای ایرانگرایانه باز میگذارند گاهی فراموش میکنند که اگر قرار باشد جوانی گرایشهای مذهبیاش ضعیف شود بهتر است ملیگرا باشد و به مردم و میهنمان بیندیشد تا چپی، جهانوطنی یا قومگرا باشد و در قالبِ هر کدام، در مرتبهای به این دو رکنِ پایهای آسیب بزند! البته در عمل میبینیم که اینها بسیار همپوشانی دارند و بهشخصه بر این باورم ملی بودن همهی این موارد را در وجه مثبتشان شامل میشود، چرا که ایرانی، بدون کوچکترین پیشینهی جنگهای قومی و با کمترین نشانهها از نبردهای دینی در تاریخ، همیشه خداجوی بوده، جهانی اندیشیده و فضای فکریاش به روی اندیشهها و دانشها باز بوده و وابستگی و فرهنگ قومی خودش را هم، ضمن تلاش در ساختن و اعتلای فرهنگی ملی، داشته و از این رو حفظ فرهنگ ملی ــ در همهی ابعادش ــ پاسداری از این غنای فکری و تکثر اندیشهای نیز هست.
۵٫ در نهایت، سخن اینجاست که آیا واکنشهایی که به این مناسبتهای ملی نشان داده شده است، هر چند در ظاهر کوشیده میشود که منشاء این برخوردها معلوم نباشد و این تقابل آشکارا انجام نگیرد، به نتایجِ مورد نظر خواهد انجامید؟ یعنی برپا نکردن مناسبتهایی از این دست به پر کردن شکافهای قومیتی و تاریخی و عدم گرایش به نیروهای سیاسی سلطنتطلب و بیتمایلی به تغییر دین میانجامد؟ ما تجربهی آشکاری از این برخوردهای سلبی و قاطع را داریم که با نگاهی به آنها میتوان پاسخِ این پرسش را داد. تقریباً موردی را نداریم که با منع جلو خواستی فرهنگی گرفته شده باشد، بلکه آن خواست فقط تعمیق یافته و پرتوانتر شده است. به سخن دیگر، برخورد با چنین مسایلی ــ جدا از آنکه چنین برخوردی از نظر من نادرست است، چرا که نه تنها جزوی از فرهنگ ماست بلکه فرصتها و سودش بسیار بیشتر از تهدیدها و ضررش است ــ به پیامدی در نقطهی مقابلِ هدفِ از پیش تعیینشده دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی خواهد انجامید و ممکن است آن چهار دغدغه را تشدید کند، همچنانکه در این میان بهشدت مورد سوءاستفادهی نیروهای ایرانستیز قرار خواهد گرفت.